۴۲۶۴.السيرة النبويّة، ابن هشامـ به نقل از محمّد بن كعب قَرَظى ـ :برايم نقل شد كه عُتبة بن ربيعه ـ كه رئيس بود ـ ، روزى در انجمن قريش نشسته بود و پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله نيز تنها در مسجد نشسته بود . گفت : اى جماعت قريش ! چه طور است نزد محمّد بروم و با او سخن بگويم و پيشنهادهايى به وى بدهم ؟ شايد يكى از آنها را بپذيرد و هر كدام از آنها را خواست ، به وى مىدهيم و از ما دست بر مىدارد ! اين ، زمانى بود كه حمزه اسلام آورده بود و آنها مىديدند كه ياران پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله رو به افزايش و فزونى دارند . قريشيان گفتند : باشد ، اى ابو وليد ! برو و با او صحبت كن .
عتبه نزد پيامبر صلى اللّه عليه و آله رفت و در كنار پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله نشست و گفت : اى برادرزاده ! چنان كه خود مىدانى ، تو در ميان ما ، از موقعيت خانوادگى و جايگاه نَسَبى والايى برخوردارى و اكنون ، براى قوم خود ، امر بزرگى را آوردهاى كه به سبب آن ، اتّحاد آنان را از هم گسيختهاى و خردمندان ايشان را نابخرد مىخوانى و از خدايان و دين آنان ، خُرده مىگيرى و گذشتگان آنان را كافر مىخوانى . اينك ، به من گوش كن . پيشنهادهايى را به تو مىدهم . در باره آنها بينديش . شايد يكى از آنها را بپذيرى .
پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله به او فرمود : «بگو ، اى ابو وليد ! مىشنوم» .
گفت : اى برادرزاده ! اگر هدفت از اين چيزى كه آوردهاى ، پول و ثروت است ، ما براى تو از دارايىهاى خويش ، چندان گِرد مىآوريم كه ثروتمندترينِ ما شوى . اگر در پىِ آقايى [و بزرگى] هستى ، تو را سَرور خود قرار مىدهيم تا جايى كه بدون نظر تو ، هيچ تصميمى نگيريم . اگر در پى پادشاهى هستى ، تو را پادشاه خود مىگردانيم ، و اگر اين چيزى كه نزد تو مىآيد ، جن است و آن را مىبينى و نمىتوانى از خودت دورش گردانى ، برايت در پىِ معالجه بر مىآييم و هزينه آن را از اموال خود مىپردازيم تا تو را از آن ، بهبود بخشيم ؛ چراكه گاه جن بر انسان چيره مىآيد و بايد آن را مداوا كرد ـ يا سخنى شبيه آن گفت ـ .
چون سخنان عتبه به پايان رسيد ، پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله كه به حرفهاى او گوش مىداد ، فرمود : «تمام شد ، اى ابو وليد ؟» . گفت : آرى . فرمود : «حالا تو از من بشنو» . عتبه گفت : مىشنوم . پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «به نام خداى مهرگستر مهربان * حا . ميم * فرو فرستادهاى است از سوى مهرگستر مهربان * كتابى است كه آيات آن ، به روشنى بيان شده ، قرآنى است به زبان عربى ، براى مردمى كه مىدانند * مژده دهندهاى است و بيم دهندهاى ؛ ليكن بيشتر آنان ، روىگردان شدند . در نتيجه نمىشنوند * و گفتند : دلهاى ما از آنچه ما را به سوى آن مىخوانى ، سخت پوشيده است».
پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله به تلاوت آيات براى او ادامه داد . عتبه با شنيدن اين آيات از پيامبر صلى اللّه عليه و آله خاموش شد و دستهايش را به كمرش زد و به آنها تكيه داد و به گوش دادن پرداخت . پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله به [آيه] سجده رسيد و به سجده رفت . سپس فرمود : «اى ابو وليد ! شنيدى آنچه را شنيدى . اينك ، خود مىدانى» .
عتبه برخاست و به طرف دوستانش رفت . آنها به يكديگر گفتند : به خدا سوگند مىخوريم كه ابو وليد با غير آن حالتى كه رفت ، نزد شما مىآيد . چون نزد ايشان نشست ، گفتند : چه خبر ، اى ابو وليد !
گفت : خبر ، اين كه سخنى شنيدم كه به خدا سوگند ، هرگز مانند آن را نشنيده بودم . به خدا سوگند ، نه شعر است ، نه افسون و نه پيشگويى . اى جماعت قريش ! از من ، اطاعت كنيد و اين يك مورد را به حرف من ، گوش كنيد . اين مرد را به كار خود ، وا گذاريد و از او كناره بگيريد ؛ زيرا به خدا سوگند ، در سخنى كه از او شنيدم ، خبرى بزرگ نهفته است . بنا بر اين ، اگر عرب او را از بين بردند ، به دست ديگران ، از او آسوده گشتهايد ، و اگر او بر عرب پيروز گشت ، حاكميت او ، حاكميت شماست و عزّت او ، عزّت شما خواهد بود و شما به واسطه او ، خوشبختترينِ مردمان خواهيد شد .
آنها گفتند : اى ابو وليد ! به خدا سوگند كه با زبانش ، تو را هم افسون كرده است . ابو وليد گفت : اين ، نظر من در باره اوست . اينك خود دانيد كه چه كنيد .