47
سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد هفتم

۴۲۶۴.السيرة النبويّة، ابن هشامـ به نقل از محمّد بن كعب قَرَظى ـ :برايم نقل شد كه عُتبة بن ربيعه ـ كه رئيس بود ـ ، روزى در انجمن قريش نشسته بود و پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله نيز تنها در مسجد نشسته بود . گفت : اى جماعت قريش ! چه طور است نزد محمّد بروم و با او سخن بگويم و پيشنهادهايى به وى بدهم ؟ شايد يكى از آنها را بپذيرد و هر كدام از آنها را خواست ، به وى مى‏دهيم و از ما دست بر مى‏دارد ! اين ، زمانى بود كه حمزه اسلام آورده بود و آنها مى‏ديدند كه ياران پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله رو به افزايش و فزونى دارند . قريشيان گفتند : باشد ، اى ابو وليد ! برو و با او صحبت كن .
عتبه نزد پيامبر صلى اللّه عليه و آله رفت و در كنار پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله نشست و گفت : اى برادرزاده ! چنان كه خود مى‏دانى ، تو در ميان ما ، از موقعيت خانوادگى و جايگاه نَسَبى والايى برخوردارى و اكنون ، براى قوم خود ، امر بزرگى را آورده‏اى كه به سبب آن ، اتّحاد آنان را از هم گسيخته‏اى و خردمندان ايشان را نابخرد مى‏خوانى و از خدايان و دين آنان ، خُرده مى‏گيرى و گذشتگان آنان را كافر مى‏خوانى . اينك ، به من گوش كن . پيشنهادهايى را به تو مى‏دهم . در باره آنها بينديش . شايد يكى از آنها را بپذيرى .
پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله به او فرمود : «بگو ، اى ابو وليد ! مى‏شنوم» .
گفت : اى برادرزاده ! اگر هدفت از اين چيزى كه آورده‏اى ، پول و ثروت است ، ما براى تو از دارايى‏هاى خويش ، چندان گِرد مى‏آوريم كه ثروتمندترينِ ما شوى . اگر در پىِ آقايى [و بزرگى] هستى ، تو را سَرور خود قرار مى‏دهيم تا جايى كه بدون نظر تو ، هيچ تصميمى نگيريم . اگر در پى پادشاهى هستى ، تو را پادشاه خود مى‏گردانيم ، و اگر اين چيزى كه نزد تو مى‏آيد ، جن است و آن را مى‏بينى و نمى‏توانى از خودت دورش گردانى ، برايت در پىِ معالجه بر مى‏آييم و هزينه آن را از اموال خود مى‏پردازيم تا تو را از آن ، بهبود بخشيم ؛ چراكه گاه جن بر انسان چيره مى‏آيد و بايد آن را مداوا كرد ـ يا سخنى شبيه آن گفت ـ .
چون سخنان عتبه به پايان رسيد ، پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله كه به حرف‏هاى او گوش مى‏داد ، فرمود : «تمام شد ، اى ابو وليد ؟» . گفت : آرى . فرمود : «حالا تو از من بشنو» . عتبه گفت : مى‏شنوم . پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «به نام خداى مهرگستر مهربان * حا . ميم * فرو فرستاده‏اى است از سوى مهرگستر مهربان * كتابى است كه آيات آن ، به روشنى بيان شده ، قرآنى است به زبان عربى ، براى مردمى كه مى‏دانند * مژده دهنده‏اى است و بيم دهنده‏اى ؛ ليكن بيشتر آنان ، روى‏گردان شدند . در نتيجه نمى‏شنوند * و گفتند : دل‏هاى ما از آنچه ما را به سوى آن مى‏خوانى ، سخت پوشيده است».
پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله به تلاوت آيات براى او ادامه داد . عتبه با شنيدن اين آيات از پيامبر صلى اللّه عليه و آله خاموش شد و دست‏هايش را به كمرش زد و به آنها تكيه داد و به گوش دادن پرداخت . پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله به [آيه] سجده رسيد و به سجده رفت . سپس فرمود : «اى ابو وليد ! شنيدى آنچه را شنيدى . اينك ، خود مى‏دانى» .
عتبه برخاست و به طرف دوستانش رفت . آنها به يكديگر گفتند : به خدا سوگند مى‏خوريم كه ابو وليد با غير آن حالتى كه رفت ، نزد شما مى‏آيد . چون نزد ايشان نشست ، گفتند : چه خبر ، اى ابو وليد !
گفت : خبر ، اين كه سخنى شنيدم كه به خدا سوگند ، هرگز مانند آن را نشنيده بودم . به خدا سوگند ، نه شعر است ، نه افسون و نه پيشگويى . اى جماعت قريش ! از من ، اطاعت كنيد و اين يك مورد را به حرف من ، گوش كنيد . اين مرد را به كار خود ، وا گذاريد و از او كناره بگيريد ؛ زيرا به خدا سوگند ، در سخنى كه از او شنيدم ، خبرى بزرگ نهفته است . بنا بر اين ، اگر عرب او را از بين بردند ، به دست ديگران ، از او آسوده گشته‏ايد ، و اگر او بر عرب پيروز گشت ، حاكميت او ، حاكميت شماست و عزّت او ، عزّت شما خواهد بود و شما به واسطه او ، خوش‏بخت‏ترينِ مردمان خواهيد شد .
آنها گفتند : اى ابو وليد ! به خدا سوگند كه با زبانش ، تو را هم افسون كرده است . ابو وليد گفت : اين ، نظر من در باره اوست . اينك خود دانيد كه چه كنيد .


سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد هفتم
46

۴۲۶۴.السيرة النبويّة لابن هشام عن محمّد بن كعب القرظي :حُدِّثتُ أنَّ عُتبَةَ بنَ رَبيعَةَ ـ وكانَ سَيِّدا ـ قالَ يَوما وهُوَ جالِسٌ في نادي قُرَيشٍ ، ورَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله جالِسٌ فِي المَسجِدِ وَحدَهُ : يا مَعشَرَ قُرَيشٍ ، ألا أقومُ إلى مُحَمَّدٍ فَاُكَلِّمُهُ وأَعرِضُ عَلَيهِ اُمورا لَعَلَّهُ يَقبَلُ بَعضَها فَنُعطيهِ أيَّها شاءَ ، ويَكُفُّ عَنا ـ وذلِكَ حينَ أسلَمَ حَمزَةُ ورَأَوا أصحابَ رَسولِ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله يَزيدونَ ويَكثُرونَ ـ .
فَقالوا : بَلى يا أبَا الوَليدِ ، قُم إلَيهِ فَكَلِّمهُ .
فَقامَ إلَيهِ عُتبَةُ حَتّى جَلَسَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله فَقالَ : يَابنَ أخي ، إنَّكَ مِنّا حَيثُ قَد عَلِمتَ مِنَ السِّطَةِ فِي العَشيرَةِ ، وَالمَكانِ فِي النَّسَبِ ، وإنَّكَ قَد أتَيتَ قَومَكَ بِأَمرٍ عَظيمٍ فَرَّقتَ بِهِ جَماعَتَهُم ، وسَفَّهتَ بِهِ أحلامَهُم ، وعِبتَ بِهِ آلِهَتَهُم ودينَهُم ، وكَفَّرتَ بِهِ مَن مَضى مِن آبائِهِم ، فَاسمَع مِنّي أعرِضُ عَلَيكَ اُمورا تَنظُرُ فيها لَعَلَّكَ تَقبَلُ مِنّا بَعضَها .
قالَ : فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله : قُل يا أبَا الوَليدِ ، أسمَعُ .
قالَ : يَابنَ أخي ، إن كُنتَ إنَّما تُريدُ بِما جِئتَ بِهِ مِن هذَا الأَمرِ مالاً جَمَعنا لَكَ مِن أموالِنا حَتّى تَكونَ أكثَرَنا مالاً . وإن كُنتَ تُريدُ بِهِ شَرَفا سَوَّدناكَ عَلَينا ، حَتّى لا نَقطَعَ أمرا دونَكَ . وإن كُنتَ تُريدُ بِهِ مُلكا مَلَّكناكَ عَلَينا . وإن كانَ هذَا الَّذي يَأتيكَ رَئِيّا تَراهُ لا تَستَطيعُ رَدَّهُ عَن نَفسِكَ ، طَلَبنا لَكَ الطِّبَّ ، وبَذَلنا فيهِ أموالَنا حَتّى نُبرِئَكَ مِنهُ ، فَإِنَّهُ رُبَّما غَلَبَ التّابِعُ عَلَى الرَّجُلِ حَتّى يُداوى مِنهُ ، أو كَما قالَ لَهُ .
حَتّى إذا فَرَغَ عُتبَةُ ، ورَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله يَستَمِعُ مِنهُ . قالَ : أقَد فَرَغتَ يا أبَا الوَليدِ ؟ قالَ : نَعَم .
قالَ : فَاسمَع مِنّي . قالَ : أفعَلُ .
فَقالَ : « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ * حـم * تَنزِيلٌ مِّنَ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ * كِتَـبٌ فُصِّلَتْ ءَايَـتُهُ قُرْءَانًا عَرَبِيًّا لِّقَوْمٍ يَعْلَمُونَ * بَشِيرًا وَ نَذِيرًا فَأَعْرَضَ أَكْثَرُهُمْ فَهُمْ لاَ يَسْمَعُونَ * وَ قَالُواْ قُلُوبُنَا فِى أَكِنَّةٍ مِّمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ »۱، ثُمَّ مَضى رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله فيها يَقرَؤُها عَلَيهِ ، فَلَمّا سَمِعَها مِنهُ عُتبَةُ أنصَتَ لَها وأَلقى يَدَيهِ خَلفَ ظَهرِهِ مُعتَمِدا عَلَيهِما يَستَمِعُ مِنهُ ، ثُمَّ انتَهى رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله إلَى السَّجدَةِ مِنها ، فَسَجَدَ ، ثُمَّ قالَ : قَد سَمِعتَ يا أبَا الوَليدِ ما سَمِعتَ ، فَأَنتَ وذاكَ .
فَقامَ عُتبَةُ إلى أصحابِهِ ، فَقالَ بَعضُهُم لِبَعضٍ : نَحلِفُ بِاللّهِ لَقَد جاءَكُم أبُو الوَليدِ بِغَيرِ الوَجهِ الَّذي ذَهَبَ بِهِ . فَلَمّا جَلَسَ إلَيهِم قالوا : ما وَراءَكَ يا أبَا الوَليدِ ، قالَ : وَرائي أنّي قَد سَمِعتُ قَولاً وَاللّهِ ما سَمِعتُ مِثلَهُ قَطُّ ، وَاللّهِ ، ما هُوَ بِالشِّعرِ ولا بِالسِّحرِ ولا بِالكَهانَةِ ! يا مَعشَرَ قُرَيشٍ ، أطيعوني وَاجعَلوها بي ، وخَلّوا بَينَ هذَا الرَّجُلِ وبَينَ ما هُوَ فيهِ فَاعتَزِلوهُ ، فَوَاللّهِ ، لَيَكونَنَّ لِقَولِهِ الَّذي سَمِعتُ مِنهُ نَبَأٌ عَظيمٌ ، فَإِن تُصِبهُ العَرَبُ فَقَد كُفيتُموهُ بِغَيرِكُم ، وإن يَظهَر عَلَى العَرَبِ فَمُلكُهُ مُلكُكُم ، وعِزُّهُ عِزُّكُم ، وكُنتُم أسعَدَ النّاسِ بِهِ .
قالوا : سَحَرَكَ ـ وَاللّهِ ـ يا أبَا الوَليدِ بِلِسانِهِ ! قالَ : هذا رَأيي فيهِ ، فَاصنَعوا ما بَدا لَكُم .۲

1.فصّلت : ۱ ـ ۵ .

2.السيرة النبويّة لابن هشام : ج ۱ ص ۳۱۳ ، تفسير ابن كثير : ج ۷ ص ۱۵۱ ، البداية والنهاية : ج ۳ ص ۶۲ كلاهما عن جابر بن عبداللّه‏ ، تفسير القرطبي : ج ۱۵ ص ۳۳۸ عن الريّان بن حرملة ، تاريخ دمشق : ج ۳۸ ص ۲۴۵ الرقم ۴۵۴۶ كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج ۱۲ ص ۳۹۸ ح ۳۵۴۲۸ .

  • نام منبع :
    سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد هفتم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعي از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    7
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1394
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 7003
صفحه از 625
پرینت  ارسال به