43
سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد هفتم

۷ / ۵

قاطعيت هنگام لزوم

قرآن

«بگو : اى كافران ! * آنچه را شما مى‏پرستيد ، من نمى‏پرستم * و نه شما آنچه را من مى‏پرستم ، مى‏پرستيد * و نه من هرگز آنچه را شما پرستش كرده‏ايد ، مى‏پرستم * و نه شما آنچه را كه من مى‏پرستم ، مى‏پرستيد . * [حال كه چنين است ، ] آيين شما براى خودتان و آيين من براى خودم » .

«از تكذيب كنندگان اطاعت مكن * آنها دوست دارند سازش كنى تا آنها نيز سازش كنند* و از كسى كه بسيار سوگند ياد مى‏كند و پست است ، اطاعت مكن * كسى كه بسيار عيبجوست و به سخن‏چينى آمد و شد مى‏كند * و بسيار مانع كار خير ، و متجاوز و گناهكار است» .

حديث

۴۲۶۲.تفسير القمّى :آيه «و از اين كه هشدار دهنده‏اى از خودشان برايشان آمده ، در شگفت اند»، در مكّه نازل شد . آن گاه كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله دعوتش را در مكّه علنى ساخت ، قريش نزد ابو طالب آمدند و گفتند : اى ابو طالب ! برادرزاده‏ات ، انديشه‏هاى ما را نابخردانه دانسته ، خدايانمان را دشنام داده ، جوانان ما را به تباهى كشانده و ميان ما جدايى انداخته است . اگر نادارى ، او را بر اين كار وا داشته ، برايش ثروتى گِرد مى‏آوريم تا ثروتمندترينِ قريش شود و او را به رياست خود بر مى‏گزينيم .
ابو طالب ، اين مطالب را به پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله گزارش داد . پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «اگر خورشيد را در دست راست من ، و ماه را در دست چپ من بگذارند ، آن را نخواهم پذيرفت» .

۴۲۶۳.السيرة النبويّة، ابن هشامـ به نقل از ابن عبّاس ـ :عتبة بن ربيعه ، شيبة بن ربيعه ، ابو سفيان بن حرب ، نضر بن حارث بن كلده از قبيله بنى عبد الدار ، ابو البخترىّ بن هشام ، اسود بن مطّلب بن اسد ، زَمعة بن اسود ، وليد بن مغيره ، ابو جهل بن هشام ، عبد اللّه‏ بن ابى اميّه ، عاص بن وائل ، نبيه و مُنَبّه ، دو فرزند حجّاج سهمى ، اميّة بن خَلَف ، و كسان ديگرى كه با آنها بودند ، پس از غروب خورشيد ، پشت كعبه گرد هم آمدند و به يكديگر گفتند : در پى محمّد بفرستيد و با او سخن بگوييد و بحث كنيد تا او را به زانو در آوريد .
پس در پى او فرستادند كه : بزرگان قومت ، براى سخن گفتن با تو گرد آمده‏اند . نزد آنان بيا . پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله به سرعت نزد آنان آمد ، در حالى كه گمان مى‏كرد كه نظرشان در باره آنچه با آنان سخن مى‏گفته ، تغيير كرده است و چون مشتاق هدايت آنها بود و سخت دوست داشت كه به راه آيند و رنج [و گم‏راهى] آنها بر او گران مى‏آمد ، آمد و نزد آنان نشست .
آنها به او گفتند : اى محمّد ! ما به سوى تو فرستاده‏ايم تا با تو سخن بگوييم ، و ما ـ به خدا سوگند ـ مردى را از عرب نمى‏شناسيم كه مانند تو به جان قومش بيفتد ! پدرانمان را دشنام دادى ، بر دين [ما] ايراد گرفتى ، خدايان را دشنام دادى ، انديشه‏ها[ى ما] را سفيهانه دانستى ، اجتماع [ما] را دچار تفرقه كردى ، و هيچ كار زشتى نمانده كه ميان ما و خود نكرده باشى ـ يا مانند اين سخنان را گفتند ـ . پس اگر اين حرف‏ها را آورده‏اى تا مالى گرد آورى ، برايت چندان مال گرد مى‏آوريم كه ثروتمندترينِ ما بشوى ، و اگر دنبال آقايى و بزرگى ميان ما هستى ، ما تو را سَرور خود مى‏كنيم ، و اگر در پى فرمان‏روايى هستى ، تو را فرمان‏رواى خود مى‏كنيم ، و اگر مى‏بينى اين دنباله‏رو جنّيان بر تو چيره شده است ، كه گاه چنين مى‏شود ، اموالمان را به تو مى‏بخشيم تا راه درمان آن را بيابيم و تو را از آن بهبود دهيم يا [اگر بهبودى نيافتى ]معذورت بداريم .
پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله به آنها فرمود : «آنچه مى‏گوييد ، به من نمى‏چسبد . من آنچه را برايتان آورده‏ام ، براى طلب دارايى‏هايتان نياورده‏ام و نه براى آقايى و بزرگى ميان شما و نه براى فرمان‏روايى بر شما ؛ بلكه خداوند ، مرا به عنوان پيامبر به سوى شما روانه كرده و كتابى بر من فرو فرستاده و به من فرمان داده است كه بشارت دهنده و هشدار دهنده شما باشم . من هم پيام‏هاى خدايم را به شما رساندم و برايتان خيرخواهى كردم . اگر آنچه را برايتان آورده‏ام ، از من مى‏پذيريد ، بهره شما در دنيا و آخرتتان است و اگر به من باز مى‏گردانيد ، بر امر خداوند ، شكيب مى‏ورزم تا خداوند ميان من و شما حكم كند ـ يا مانند آن را گفت ـ» .


سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد هفتم
42

۷ / ۵

الصَّرامَةُ عِندَ اللُّزومِ

الكتاب

« قُلْ يَـأَيُّهَا الْكَـفِرُونَ * لاَ أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ * وَ لاَ أَنتُمْ عَـبِدُونَ مَا أَعْبُدُ * وَ لاَ أَنَا عَابِدٌ مَّا عَبَدتُّمْ * وَ لاَ أَنتُمْ عَـبِدُونَ مَا أَعْبُدُ * لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِىَ دِينِ »۱.

« فَلاَ تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ * وَدُّواْ لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ * وَ لاَ تُطِعْ كُلَّ حَلاَّفٍ مَّهِينٍ * هَمَّازٍ مَّشَّاءٍ بِنَمِيمٍ * مَّنَّاعٍ لِّلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ »۲.

الحديث

۴۲۶۲.تفسير القمّيـ في قَولِهِ تَعالى : « وَ عَجِبُواْ أَن جَاءَهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ »۳ـ :نَزَلَت بِمَكَّةَ لَمّا أظهَرَ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله الدَّعوَةَ بِمَكَّةَ ، اجتَمَعَت قُرَيشٌ إلى أبي طالِبٍ ، فَقالوا : يا أبا طالِبٍ ، إنَّ ابنَ أخيكَ قَد سَفَّهَ أحلامَنا ، وسَبَّ آلِهَتَنا ، وأَفسَدَ شَبابَنا ، وفَرَّقَ جَماعَتَنا ، فَإِن كانَ الَّذي يَحمِلُهُ عَلى ذلِكَ العُدمُ ، جَمَعنا لَهُ مالاً حَتّى يَكونَ أغنى رَجُلٍ في قُرَيشٍ ونُمَلِّكُهُ عَلَينا .
فَأَخبَرَ أبو طالِبٍ رَسولَ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله بِذلِكَ ، فَقالَ : لَو وَضَعُوا الشَّمسَ في يَميني وَالقَمَرَ في يَساري ما أرَدتُهُ .۴

۴۲۶۳.السيرة النبويّة لابن هشام عن ابن عباس :اِجتَمَعَ عُتبَةُ بنُ رَبيعَةَ ، وشَيبَةُ بنُ رَبيعَةَ ، وأَبو سُفيانَ بنُ حَربٍ ، وَالنَّضرُ بنُ الحارِثِ بنِ كَلدَةَ أخو بَني عَبدِ الدّارِ ، وأَبُو البَختَرِيِّ بنُ هِشامٍ ، وَالأَسودُ بنُ المُطَّلِبِ بنِ أسَدٍ ، وزَمعَةُ بنُ الأَسوَدِ ، وَالوَليدُ بنُ المُغيرَةِ ، وأَبو جَهلِ بنُ هِشامٍ ، وَعبدُ اللّهِ بنُ أبي اُمَيَّةَ ، وَالعاصُ بنُ وائِلٍ ، ونَبيهٌ ومُنَبِّهٌ ابنا الحَجّاجِ السَّهمِيّانِ ، واُمَيَّةُ بنُ خَلَفٍ ، أو مَنِ اجتَمَعَ مِنهُم .
قالَ : اِجتَمَعوا بَعدَ غُروبِ الشَّمسِ عِندَ ظَهرِ الكَعبَةِ ، ثُمَّ قالَ بَعضُهُم لِبَعضٍ : اِبعَثوا إلى مُحَمَّدٍ فَكَلِّموهُ وخاصِموهُ حَتّى تُعذِروا فيهِ . فَبَعَثوا إلَيهِ : إنَّ أشرافَ قَومِكَ قَدِ اجتَمَعوا لَكَ لِيُكَلِّموكَ ، فَائتِهِم .
فَجاءَهُم رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله سَريعا ، وهُوَ يَظُنّ أن قَد بَدا لَهُم فيما كَلَّمَهُم فيهِ بَداءٌ ، وكانَ عَلَيهِم حَريصا يُحِبُّ رُشدَهُم ، ويَعِزُّ عَلَيهِ عَنَتُهُم ، حَتّى جَلَسَ إلَيهِم . فَقالوا لَهُ : يا مُحَمَّدُ ، إنّا قَد بَعَثنا إلَيكَ لِنُكَلِّمَكَ ، وإنّا ـ وَاللّهِ ـ ما نَعلَمُ رَجُلاً مِنَ العَرَبِ أدخَلَ عَلى قَومِهِ مِثلَ ما أدخَلتَ عَلى قَومِكَ ! لَقَد شَتَمتَ الآباءَ ، وعِبتَ الدّينَ ، وشَتَمتَ الآلِهَةَ ، وسَفَّهتَ الأَحلامَ ، وفَرَّقتَ الجَماعَةَ ، فَما بَقِيَ أمرٌ قَبيحٌ إلاّ قَد جِئتَهُ فيما بَينَنا وبَينَكَ ـ أو كَما قالوا لَهُ ـ . فَإِن كُنتَ إنَّما جِئتَ بِهذَا الحَديثِ تَطلُبُ بِهِ مالاً جَمَعنا لَكَ مِن أموالِنا حَتّى تَكونَ أكثَرَنا مالاً . وإن كُنتَ إنَّما تَطلُبُ بِهِ الشَّرَفَ فينا فَنَحنُ نُسَوِّدُكَ عَلَينا . وإن كُنتَ تُريدُ بِهِ مُلكا مَلَّكناكَ عَلَينا . وإن كانَ هذَا الَّذي يَأتيكَ رَئِيّا تَراهُ قَد غَلَبَ عَلَيكَ ـ وكانوا يُسَمّونَ التّابِعَ مِنَ الجِنِّ رَئِيّا ـ فَرُبَّما كانَ ذلِكَ ، بَذَلنا لَكَ أموالَنا في طَلَبِ الطِّبِّ لَكَ حَتّى نُبرِئَكَ مِنهُ ، أو نُعذِرَ فيكَ .
فَقالَ لَهُم رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله : ما بي ما تَقولونَ ، ما جِئتُ بِما جِئتُكُم بِهِ أطلُبُ أموالَكُم ، ولاَ الشَّرَفَ فيكُم ، ولاَ المُلكَ عَلَيكُم ، ولكِنَّ اللّهَ بَعَثَني إلَيكُم رَسولاً ، وأَنزَلَ عَلَيَّ كِتابا ، وأَمَرَني أن أكونَ لَكُم بَشيرا ونَذيرا ، فَبَلَّغتُكُم رِسالاتِ رَبّي ونَصَحتُ لَكُم ، فَإِن تَقبَلوا مِنّي ما جِئتُكُم بِهِ فَهُوَ حَظُّكُم فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ ، وإن تَرُدّوهُ عَلَيَّ أصبِر لِأَمرِ اللّهِ ، حَتّى يَحكُمَ اللّهُ بَيني وبَينَكُم ـ أو كَما قالَ صلى اللّه عليه و آله ـ .۵

1.الكافرون : ۱ ـ ۶ .

2.القلم : ۸ ـ ۱۲ .

3.ص : ۴ .

4.تفسير القمّي : ج ۲ ص ۲۲۸ ، بحار الأنوار : ج ۱۸ ص ۱۸۲ ح ۱۲ .

5.السيرة النبويّة لابن هشام : ج ۱ ص ۳۱۵ ، تفسير الطبري : ج ۹ الجزء ۱۵ ص ۱۶۴ ، السيرة النبويّة لابن كثير : ج ۱ ص ۴۷۸ ، تفسير ابن كثير : ج ۵ ص ۱۱۵ ، تفسير الثعلبي : ج ۶ ص ۱۳۳ ح ۵۵ كلّها عن ابن عبّاس نحوه ، الدرّ المنثور : ج ۶ ص ۲۳۶ .

  • نام منبع :
    سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد هفتم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعي از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    7
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1394
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 4916
صفحه از 625
پرینت  ارسال به