41
سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد هفتم

۴۲۶۱.تاريخ المدينةـ به نقل از عبد اللّه‏ بن عبيد بن عمير و ابو زميل ـ :ياران پيامبر صلى اللّه عليه و آله ثُمامه را كه آزاد و رها بود ، دستگير كردند و او را كه آهنگ جنگ با بنى قُشَير داشت ، گرفتند و اسير و دست‏بسته نزد پيامبر صلى اللّه عليه و آله آوردند . پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمان داد كه زندانى شود و او را سه روز در زندان حبس كرد و آن گاه بيرونش آورد و فرمود : «اى ثمامه ! من يكى از اين سه كار را با تو مى‏كنم : تو را مى‏كشم ، يا جان‏بهايت را مى‏پردازى و يا آزادت مى‏كنيم» .
ثمامه گفت : اگر مرا بكشى ، آقاى قومش را كشته‏اى ، و اگر جان‏بها بگيرى ، هر چه بخواهى ، از آنِ توست ، و اگر مرا آزاد كنى ، سپاس‏گزارى را آزاد كرده‏اى .
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «من تو را آزاد كردم» . ثمامه گفت : و بر هر دينى بخواهم ، باشم ؟
فرمود : «آرى» .
ثمامه مى‏گويد : نزد زنى رفتم كه هنگام در بند بودنم نزدش بودم و گفتم : اسلام چگونه است ؟ او فرمان داد كه كاسه بزرگى آب برايم بياورند و غسل كردم و سپس آنچه را بايد بگويم ، به من ياد داد ، و من نزد پيامبر صلى اللّه عليه و آله آمدم و گفتم : گواهى مى‏دهم كه معبودى جز خداى يكتا نيست و تو پيامبر خدايى .
آن گاه به مكّه رفتم و گفتم : اى مكّيان ! من گواهى مى‏دهم كه معبودى جز خداى يكتا نيست و محمّد ، بنده و فرستاده اوست . يك خرما و دانه‏اى گندم از يمامه [كه در آن جا هستم] به شما نخواهد رسيد ، مگر اين كه به خدا و پيامبرش ايمان بياوريد . و مشركان از مكّه به پيامبر صلى اللّه عليه و آله نوشتند و او را به خدا و خويشاوندى ، سوگند دادند كه طعام را از مكّه ، حرم امن خدا ، باز ندارد .
من بر پيامبر صلى اللّه عليه و آله وارد شدم و فرمود : «اى ثمامه ! مسلمان را در برابر كافر ، قصاص نمى‏كنند . پس به سوى قومت باز گرد و آنان را به اسلام فرا بخوان . هر كدام از آنها كه اسلام را پذيرفت و از تو پيروى كرد ، [با آنها ]به سوى بنى قشير برو و با آنها نجنگ تا آنها را به گواهى دادن بر يگانگى خدا و پيامبرى محمّد ، فرا بخوانى . اگر با تو بيعت كردند ، خون‏هايشان بر تو حرام است و اگر با تو بيعت نكردند ، با آنها بجنگ» .
او قومش را دعوت كرد و آنها با او اسلام آوردند و سپس با بنى قشير جنگيد و انتقام خون فرزندش را گرفت .

ر . ك : ج ۲ ص ۸۷ (گذشت پيامبر صلى اللّه عليه و آله .


سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد هفتم
40

۴۲۶۱.تاريخ المدينة عن عبداللّه‏ بن عبيد بن عمير وأبي زميل :إنَّ أصحابَ النَّبِيِّ صلى اللّه عليه و آله أخَذوا ثُمامَةَ وهُوَ طَليقٌ ، وأَخَذوهُ وهُوَ يُريدُ أن يَغزُوَ بَني قُشَيرٍ ، فَجاؤوا بِهِ أسيرا إلَى النَّبِيِّ صلى اللّه عليه و آله وهُوَ موثَقٌ ، فَأَمَرَ بِهِ فَسُجِنَ ؛ فَحَبَسَهُ ثَلاثَةَ أيّامٍ فِي السِّجنِ ثُمَّ أخرَجَهُ ، فَقالَ : يا ثُمامَةُ ، إنّي فاعِلٌ بِكَ إحدى ثَلاثٍ : إنّي قاتِلُكَ ، أو تَفدي نَفسَكَ ، أو نُعتِقُكَ . قالَ : إن تَقتُلني تَقتُل سَيِّدَ قَومِهِ ، وإن تُفادي فَلَكَ ما شِئتَ ، وإن تُعتِقني (تُعتِق)۱شاكِرا . قالَ : فَإِنّي قَد أعتَقتُكَ . قالَ : فَأَنا عَلى أيِّ دينٍ شِئتُ ؟ قالَ : نَعَم .
قالَ : فَأَتَيتُ المَرأَةَ الَّتي كُنتُ موثَقا عِندَها ، فَقُلتُ : كَيفَ الإِسلامُ ؟ فَأَمَرَت لي بِصَحفَةِ ماءٍ فَاغتَسَلتُ ، ثُمَّ عَلَّمَتني ما أقولُ . فَأَتَيتُ النَّبِيَّ صلى اللّه عليه و آله فَقُلتُ : أشهَدُ أن لا إلهَ إلاَّ اللّهُ ، وأَنَّكَ رَسولُ اللّهِ .
ثُمَّ قَدِمتُ مَكَّةَ فَقُلتُ : يا أهلَ مَكَّةَ ، إنّي أشهَدُ أن لا إلهَ إلاَّ اللّهُ ، وأَنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ ، ولا تَأتيكُم مِنَ اليَمامَةِ تَمرَةٌ ولا بَرَّةٌ أبَدا أو تُؤمِنوا بِاللّهِ ورَسولِهِ . فَكَتَبَ المُشرِكونَ مِن مَكَّةَ إلَى النَّبِيِّ صلى اللّه عليه و آله يَسأَلونَهُ بِاللّهِ وبِالرَّحِمِ ألاّ يَحبِسَ الطَّعامَ عَن مَكَّةَ حَرَمِ اللّهِ وأَمنِهِ .
فَقَدِمتُ عَلَى النَّبِيِّ صلى اللّه عليه و آله ، فَقالَ : يا ثُمامَةُ ، لا يَثأَرُ المُسلِمُ بِالكافِرِ ، ولكِنِ ارجِع إلى قَومِكِ فَادعُهُم إلَى الإِسلامِ ، فَمَن أقَرَّ مِنهُم بِالإِسلامِ وَاتَّبَعَكَ فَانطَلِق إلى بَني قُشَيرٍ ، ولا تُقاتِلهُم حَتّى تَدعُوَهُم إلى شَهادَةِ أن لا إلهَ إلاَّ اللّهُ ، وأَنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ ، فَإِن بايَعوكَ حَرُمَت عَلَيكَ دِماؤُهُم ، وإن لَم يُبايِعوكَ فَقاتِلهُم .
فَدَعا قَومَهُ فَأَسلَموا مَعَهُ ، ثُمَّ غَزا بَني قُشَيرٍ فَثَأَرَ بِابنِهِ .۲

راجع : ج ۲ ص ۸۶ (عفو النبيّ صلى اللّه عليه و آله ) .

1.إضافة يقتضيها السياق (هامش المصدر) .

2.تاريخ المدينة : ج ۲ ص ۴۳۷ و راجع : إمتاع الأسماع : ج ۱۴ ص ۲۵۷ .

  • نام منبع :
    سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد هفتم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعي از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    7
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1394
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 4974
صفحه از 625
پرینت  ارسال به