۴۶۱۹.المغازىـ در يادكرد از جنگ بدر ـ :هنگامى كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله بازگشتِ كاروان [تجارتى ابو سفيان] را از شام رصد كرد ، يارانش را براى [گرفتن ]كاروان ، فرا خواند و طلحة بن عبيد اللّه و سعيد بن زيد را ده روز پيش از بيرون رفتنش از مدينه ، فرستاد تا خبر كاروان را بكاوند . آنها بر كَشَدِ جُهَنى در نَخبار۱فرود آمدند و او آنها را پناه و در منزلش جاى داد .
و آن دو ، آن جا پنهان بودند تا آن كه كاروان گذشت و طلحه و سعيد بر بالاى زمين مرتفعى ايستادند و به كاروان و آنچه شتران مىبردند ، نگريستند و كاروانيان مىگفتند : اى كشد ! آيا كسى از جاسوسهاى محمّد را ديدهاى ؟ و او مىگفت : به خدا پناه مىبرم ! جاسوسهاى محمّد ، كجا و نخبار ، كجا ؟
هنگامى كه كاروان استراحت كرد ، آن دو ، شب را خوابيدند و صبح ، بيرون آمدند و كَشَد هم براى حمايتشان با آنها بيرون آمد تا آن كه آن دو را به ذو المروه رساند ، و كاروان از راه كناره[ى درياى سرخ] به سرعت رفتند و از بيم اين كه كسى به آنها برسد ، شب و روز راه مىرفتند . طلحة بن عبيد اللّه و سعيد ، در همان روزى كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله با قريش در بدر رو به رو شد ، به مدينه وارد شدند و [بلافاصله] بيرون آمدند تا به پيامبر صلى اللّه عليه و آله برسند و ايشان را در تُربان۲ديدند . پس از اين وقايع ، كَشَد آمد و سعيد و طلحه ، خبر پناه دادن او به آنها را به پيامبر گفتند و پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله به او درود فرستاد و گرامىاش داشت .