379
سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد هفتم

۴۶۱۸.السيرة النبويّة، ابن هشامـ در يادكرد از جنگ بدر ـ :پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله از ذَفران كوچ كرد ... و نزديك بدر فرود آمد و با يكى از يارانش سوار شد [و رفتند] ... تا اين كه بر پيرمرد عربى ايستاد و از او در باره قريش و محمّد و يارانش و آنچه از آنان به او رسيده بود ، جويا شد . پيرمرد گفت : من به شما خبرى نمى‏دهم ، مگر آن كه به من بگوييد از كدام گروه هستيد . پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «هر گاه تو بگويى ، ما هم مى‏گوييم» . پيرمرد گفت : اين ، در برابر آن ؟ پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «آرى» . پيرمرد گفت : به من خبر رسيده كه محمّد و يارانش فلان روز بيرون آمده‏اند و اگر آن كسى كه خبر را برايم آورده ، راست گفته باشد ، اكنون در فلان جا هستند ـ و همان جايى را كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله بود ، گفت ـ و به من خبر رسيده كه قريش ، فلان روز [از مكّه] بيرون آمده‏اند و اگر آن كسى كه خبر را برايم آورده ، راست گفته باشد ، اكنون در فلان جا هستند ـ و همان جايى را كه قريش بودند ، گفت ـ . و هنگامى كه خبرش را به پايان برد ، گفت : شما از كجا هستيد ؟ و پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود : «ما از آب هستيم» و سپس باز گشت و پيرمرد مى‏گفت : از كدام آب ؟ آيا از آب عراق ؟ ...
آن گاه پيامبر صلى اللّه عليه و آله به سوى يارانش باز گشت و چون شب شد ، على بن ابى طالب ، زبير بن عوّام و سعد بن ابى وقّاص را با تنى چند از يارانش به سوى چاه‏هاى آب بدر فرستاد تا برايش خبر به دست آورند ... و آنها به آبكشان قريش دست يافتند كه اسلم ، غلام بنى حَجّاج ، و عريض ابو يسار ، غلام بنى عاص بن سعيد ، ميان آنها بودند . آن دو را آوردند و از آنها پرس و جو كردند ، در حالى كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله به نماز ايستاده بود . آن دو گفتند : ما آبكشان قريش هستيم و ما را فرستاده بودند تا برايشان آب ببريم . مسلمانان از خبر آن دو ، خوششان نيامد و اميدوار بودند كه متعلّق به [كاروان تجارى] ابو سفيان باشند و از اين رو آنها را زدند و چون ناتوان و نگرانشان كردند و چون گفتند : ما از آنِ ابو سفيان هستيم ، مسلمانان رهايشان كردند .
و پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله ركوع و دو سجده نمازش را به جا آورد و سلام داد و فرمود : «هنگامى كه به شما راست گفتند ، آن دو را زديد و هنگامى كه دروغ گفتند ، رهايشان كرديد . به خدا سوگند ، آن دو راست گفتند . آن دو از قريش هستند ! از قريش به من خبر دهيد» . آن دو گفتند : به خدا سوگند ، آنها پشت اين پشته ريگى هستند كه در آن دورها مى‏بينى ؛ پشت ريگ عَقَنقَل . پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله به آنها فرمود : «آنها چه قدر هستند ؟» . آن دو گفتند : فراوان اند . فرمود : «تعدادشان چه قدر است ؟» . گفتند : نمى‏دانيم . پرسيد : «هر روز ، چند شتر مى‏كشند ؟» . گفتند : يك روز ، نُه و يك روز ، ده شتر . پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود : «آنها ميان نهصد تا هزار نفر هستند» . سپس به آن دو فرمود : «از بزرگان قريش ، چه كسانى ميان آنها هستند ؟» . گفتند : عتبة بن ربيعه ، شيبة بن ربيعه ، ابو البخترى بن هشام ... .
پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله رو به مردم كرد و فرمود : «اين ، مكّه است كه جگرگوشه‏هايش را برايتان بيرون انداخته است» .


سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد هفتم
378

۴۶۱۸.السيرة النبويّة لابن هشامـ في ذِكرِ غَزوَةِ بَدرٍ ـ :اِرتَحَلَ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله مِن ذَفرانَ . . . ثُمَّ نَزَلَ قَريبا مِن بَدرٍ ، فَرَكِبَ هُوَ ورَجُلٌ مِن أصحابِهِ . . . حَتّى وَقَفَ عَلى شَيخٍ مِنَ العَرَبِ ، فَسَأَلَهُ عَن قُرَيشٍ وعَن مُحَمَّدٍ وأَصحابِهِ وما بَلَغَهُ عَنهُم ، فَقالَ الشَّيخُ : لا اُخبِرُكُما حَتّى تُخبِراني مِمَّن أنتُما ؟ فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله : إذا أخبَرتَنا أخبَرناكَ ، قال : أذاكَ بِذلِكَ ؟ قالَ : نَعَم ، قالَ الشَّيخُ : فَإِنَّهُ بَلَغَني أنَّ مُحَمَّدا وأَصحابَهُ خَرَجوا يَومَ كَذا وكَذا ، فَإِن كانَ صَدَقَ الَّذي أخبَرَني ، فَهُمُ اليَومَ بِمَكانِ كَذا وكَذا ـ لِلمَكانِ الَّذي بِهِ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله ـ ، وبَلَغَني أنَّ قُرَيشا خَرَجوا يَومَ كَذا وكَذا ، فَإِن كانَ الَّذي أخبَرَني صَدَقَني فَهُمُ اليَومَ بِمَكانِ كَذا وكَذا ـ لِلمَكانِ الَّذي فيهِ قُرَيشٌ ـ . فَلَمّا فَرَغَ مِن خَبَرِهِ ، قالَ : مِمَّن أنتُما ؟ فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله : نَحنُ مِن ماءٍ . ثُمَّ انصَرَفَ عَنهُ ، قالَ : يَقولُ الشَّيخُ ما مِن ماءٍ ؟ ! أمِن ماءِ العِراقِ ؟ . . . .
ثُمَّ رَجَعَ إلى أصحابِهِ ، فَلَمّا أمسى بَعَثَ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام ، وَالزُّبَيرَ بنَ العَوّامِ ، وسَعدَ بنَ أبي وَقّاصٍ في نَفَرٍ مِن أصحابِهِ إلى ماءِ بَدرٍ ، يَلتَمِسونَ الخَبَرَ لَهُ عَلَيهِ . . . فَأَصابوا راوِيَةً لِقُرَيشٍ فيها أسلَمُ غُلامُ بَنِي الحَجّاجِ ، وعريضٌ أبو يَسارٍ غُلامُ بَنِي العاصِ بنِ سَعيدٍ ، فَأَتَوا بِهِما فَسَأَلوهُما ، ورَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله قائِمٌ يُصَلّي ، فَقالا : نَحنُ سُقاةُ قُرَيشٍ بَعَثونا نَسقيهِم مِنَ الماءِ . فَكَرِهَ القَومُ خَبَرَهُما ، ورَجَوا أن يَكونا لِأَبي سُفيانَ ، فَضَرَبوهُما ، فَلَمّا أذلَقوهُما قالا : نَحنُ لِأَبي سُفيانَ ، فَتَرَكوهُما .
ورَكَعَ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله وسَجَدَ سَجدَتَيهِ ، ثُمَّ سَلَّمَ ، وقالَ : إذا صَدَقاكُم ضَرَبتُموهُما ، وإذا كَذَباكُم تَرَكتُموهُما ! صَدَقا واللّه‏ ، إنَّهُما لِقُرَيشٍ ! أخبِراني عَن قُرَيشٍ ، قالا : هُم وَاللّهِ وَراءَ هذَا الكَثيبِ الَّذي تَرى بِالعُدوَةِ القُصوى ـ الكَثيبُ : العَقَنقَلُ ـ . فَقالَ لَهُما رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله : كَمِ القَومُ ؟ قالا : كَثيرٌ ، قالَ : ما عِدَّتُهُم ؟ قالا : لا نَدري ، قالَ : كَم يَنحَرونَ كُلَّ يَومٍ ؟ قالا : يَوما تِسعا ويَوما عَشرا ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله : القَومُ فيما بَينَ التِّسعِمِئَةِ وَالأَلفِ .
ثُمَّ قالَ لَهُما : فَمَن فيهِم مِن أشرافِ قُرَيشٍ ؟ قالا : عُتبَةُ بنُ رَبيعَةَ ، وشَيبَةُ بنُ رَبيعَةَ ، وأَبُو البَختَرِيِّ بنُ هِشامٍ . . . فَأَقبَلَ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله عَلَى النّاسِ فَقالَ : هذِهِ مَكَّةُ قَد ألقَت إلَيكُم أفلاذَ۱كَبِدِها .۲

1.الفِلَذةُ : القِطَعةُ من الكَبد واللّحم (مجمع البحرين : ج ۳ ص ۱۴۱۴ «فلذ») .

2.السيرة النبوية لابن هشام : ج ۲ ص ۲۶۷ ، تاريخ الطبري : ج ۲ ص ۴۳۵ ، الثقات لابن حبان : ج ۱ ص ۱۵۹ ، السيرة النبوية لابن كثير : ج ۲ ص ۳۹۶ ، البداية والنهاية : ج ۳ ص ۲۶۴ كلّها نحوه .

  • نام منبع :
    سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد هفتم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعي از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    7
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1394
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 7071
صفحه از 625
پرینت  ارسال به