371
سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد هفتم

۴۶۱۰.المغازىـ در يادكرد از جنگ بنى مصطلق ـ :رئيس بنى مصطلق ، حارث بن ابى ضِرار ، قوم خود و هر كدام از اعراب را كه توانست ، به جنگ با پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله دعوت كرد و اسب و سلاح خريدند و براى حركت به سوى پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله آماده شدند و قافله‏هايى كه از منطقه آنها مى‏آمدند ، از حركت آنها خبر مى‏دادند . خبر به پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله رسيد و ايشان ، بُرَيدة بن حَصيب اسلمى را روانه نمود تا خبر قطعى در اين باره بياورد . او از پيامبر صلى اللّه عليه و آله اجازه گرفت تا آنچه را [براى فريب دشمن] لازم است ، بگويد و بيرون آمد تا بر سر آبشان ، بر آنها وارد شد و گروهى فريب‏خورده را يافت كه گرد هم آمده و جمعيتى را جمع كرده‏اند . آنها گفتند : تو كيستى ؟ بريده گفت : مردى از شما كه چون خبر گرد هم آمدنتان براى جنگ با اين مرد (پيامبر صلى اللّه عليه و آله به من رسيد ، نزدتان آمده‏ام ، و از قوم خود و هر كس كه از من فرمان ببرد ، كسانى را مى‏آورم تا همه يك‏دست بر او حمله و او را ريشه‏كن كنيم .
حارث بن ابى ضرار گفت : ما هم اين قصد را داريم . به سوى ما بشتاب . بريده گفت : هم‏اكنون سوار مى‏شوم و تعداد فراوانى از قومم و هر كه را از من فرمان ببرد ، برايتان مى‏آورم . آنها از اين سخن او خوش‏حال شدند ، و بريده نزد پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله باز گشت و خبر آن قوم را به پيامبر صلى اللّه عليه و آله داد و پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله مردم را فرا خواند و خبر دشمنشان را به آنها داد و مردم به سرعت ، آماده بيرون رفتن شدند .

۴۶۱۱.مسند ابن حنبلـ به نقل از حذيفة بن يمان ـ :به خدا سوگند ، ما با پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله در جنگ خندق بوديم و ايشان زمانى دراز از شب را نماز گزارد و آن گاه رو به ما كرد و فرمود : «چه كسى حاضر است برود و ببيند اين قوم (دشمنان) چه مى‏كنند و خبرش را براى ما بياورد؟ پيامبر خدا براى او ضمانت برگشتن مى‏دهد و از خداوند هم مسئلت مى‏كنم كه در بهشت يار و همراه من باشد » .
از شدّت ترس و گرسنگى و سرما ، هيچ كس از جاى خود بلند نشد و چون كسى بر نخاست ، پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله مرا صدا زد و من در اين هنگام ، چاره‏اى نديدم ، جز اين كه از جاى خود برخيزم . آن گاه فرمود : «اى حذيفه ! به ميان آن جماعت برو و ببين چه مى‏كنند . دست به هيچ كارى نمى‏زنى تا نزد ما برگردى» .
من به راه افتادم و به ميان آنان رفتم و ديدم باد و لشكر خدا با آنها چه كارها كرده است . نه ديگى برايشان بر جا گذاشته است و نه آتش و نه خيمه و نه سرپناهى . ابو سفيان برخاست و گفت : اى گروه قريش ! هر يك از شما مواظب باشد كه چه كسى پهلويش نشسته است . من دست مردى را كه كنارم بود ، گرفتم و پرسيدم : تو كيستى ؟ گفت : فلان پسر فلان . آن گاه ابو سفيان گفت : اى گروه قريش ! به خدا سوگند كه شما براى ماندن به اين جا نيامده‏ايد . اسبان و ستوران ، همه نابود شده‏اند .


سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد هفتم
370

۴۶۱۰.المغازي ـ في ذِكرِ غَزوَةِ بَنِي المُصطَلِقِ۱ـ :(إنَّ سَيِّدَ بَنِي المُصطَلِقِ) الحارِثَ بنَ أبي ضِرارٍ ، وكانَ قَد سارَ في قَومِهِ ومَن قَدَرَ عَلَيهِ مِنَ العَرَبِ ، فَدَعاهُم إلى حَربِ رَسولِ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله ، فَابتاعوا خَيلاً وسِلاحا وتَهَيَّؤوا لِلمَسيرِ إلى رَسولِ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله ، وجَعَلَتِ الرُّكبانُ تَقدَمُ مِن ناحِيَتِهِم فَيُخبِرونَ بِمَسيرِهِم ، فَبَلَغَ ذلِكَ رَسولَ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله ، فَبَعَثَ بُرَيدَةَ بنَ الحَصيبِ الأَسَلَمِيَّ يَعلَمُ عِلمَ ذلِكَ .
وَاستَأذَنَ النَّبِيَّ صلى اللّه عليه و آله أن يَقولَ ، فَأَذِنَ لَهُ ، فَخَرَجَ حَتّى وَرَدَ عَلَيهِم ماءَهُم ، فَوَجَدَ قَوما مَغرورينَ قَد تَأَلَّبوا وجَمَعُوا الجُموعَ ، فَقالوا : مَنِ الرَّجُلُ ؟ قالَ : رَجُلٌ مِنكُم قَدِمتُ لَمّا بَلَغَني عَن جَمعِكُم لِهذَا الرَّجُلِ ، فَأَسيرُ مِن قَومي ومَن أطاعَني فَتَكونُ يَدُنا واحِدَةً حَتّى نَستَأصِلَهُ .
قالَ الحارِثُ بنُ أبي ضِرارٍ : فَنَحنُ عَلى ذلِكَ فَعَجِّل عَلَينا . قالَ بُرَيدَةُ : أركَبُ الآنَ فَآتيكُم بِجَمعٍ كَثيفٍ مِن قَومي ومَن أطاعَني . فَسُرّوا بِذلِكَ مِنهُ ، ورَجَعَ إلى رَسولِ اللّهِ فَأَخبَرَهُ خَبَرَ القَومِ ، فَنَدَبَ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله النّاسَ ، وأَخبَرَهُم خَبَرَ عَدُوِّهِم ، فَأَسرَعَ النّاسُ لِلخُروجِ . . . .۲

۴۶۱۱.مسند ابن حنبل عن حذيفة بن اليمان :وَاللّهِ لَقَد رَأيتُنا مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله بِالخَندَقِ ، وصَلّى رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله مِنَ اللَّيلِ هُوِيّاً۳مِنَ اللَّيلِ ، ثُمَّ التَفَتَ إلَينا فَقالَ : مَن رَجُلٌ يَقومُ فَيَنظُرُ لَنا ما فَعَلَ القَومُ ثُمَّ يَرجِعُ ـ يَشرُطُ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله الرَّجعَةَ ـ أسأَلُ اللّهَ أن يَكونَ رَفيقي فِي الجَنَّةِ ؟ فَما قامَ رَجُلٌ مِنَ القَومِ مِن شِدَّةِ الخَوفِ وشِدَّةِ الجوعِ وشِدَّةِ البَردِ .
فَلَمّا لَم يَقُم أحَدٌ دَعاني رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله ، فَلَم يَكُن لي بُدٌّ مِنَ القِيامِ حينَ دَعاني ، فَقالَ : يا حُذَيفَةُ ، اِذهَب فَادخُل فِي القَومِ ، فَانظُر ماذا يَفعَلونَ ، ولا تُحدِثَنَّ شَيئا حَتّى تَأتِيَنا .
قالَ : فَذَهَبتُ فَدَخَلتُ فِي القَومِ وَالرّيحُ وجُنودُ اللّهِ تَفعَلُ ما تَفعَلُ ، لا تَقِرُّ لَهُم قِدرٌ ولا نارٌ ولا بِناءٌ ، فَقامَ أبو سُفيانَ بنُ حَربٍ فَقالَ : يا مَعشَرَ قُرَيشٍ ، لِيَنظُرِ امرُؤٌ مَن جَليسُهُ . فَقالَ حُذَيفَةُ : فَأَخَذتُ بِيَدِ الرَّجُلِ الَّذي إلى جَنبي ، فَقُلتُ : مَن أنتَ ؟ قالَ : فُلانُ بنُ فُلانٍ . ثُمَّ قالَ أبو سُفيانَ : يا مَعشَرَ قُرَيشٍ ! إنَّكم وَاللّهِ ما أصبَحتُم بِدارِ مُقامٍ ، لَقَد هَلَكَ الكُراعُ۴. . . .۵

1.ويقال لها غزوة المريسيع اسم ماء في ناحية قديد إلى الساحل ، سار النبي صلى اللّه عليه و آله في سنة خمس إلى بني المصطلق (معجم البلدان : ج ۵ ص ۱۱۸) .

2.المغازي : ج ۱ ص ۴۰۴ ، الطبقات الكبرى : ج ۲ ص ۶۳ ، دلائل النبوة للبيهقي : ج ۴ ص ۴۶ ، تاريخ الإسلام للذهبي : ج ۲ ص ۲۵۹ كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج ۲۰ ص ۲۹۵ ح ۴ نقلاً عن الكازروني نحوه .

3.الهُوِيّ : الحين الطويل (النهاية : ج ۵ ص ۲۸۵ «هوا») .

4.الكُراعُ : اسم لجميع الخيل (النهاية : ج ۴ ص ۱۶۵ «كرع») .

5.مسند ابن حنبل : ج ۹ ص ۹۳ ح ۲۳۳۹۴ ، تاريخ الطبري : ج ۲ ص ۵۸۰ ، السيرة النبوية لابن هشام : ج ۳ ص ۲۴۲ ، البداية والنهاية : ج ۴ ص ۱۱۳ ، تاريخ دمشق : ج ۱۲ ص ۲۷۸ كلّها نحوه .

  • نام منبع :
    سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد هفتم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعي از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    7
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1394
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 7116
صفحه از 625
پرینت  ارسال به