۴۶۰۰.المغازىـ در يادكرد از جنگ اُحُد ـ :هنگامى كه مسلمانان فرود آمدند و بارها را گشودند و آرام گرفتند ، پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله حُباب بن مُنذر بن جَموح را به سوى دشمن فرستاد و او به درون آنها رفت و تخمين [نفرات ]زد و به هر چه مىخواست ، با دقّت نگريست . پيامبر صلى اللّه عليه و آله او را پنهانى فرستاد و به حباب فرمود : «اخبار را پيش روى هيچ يك از مسلمانان ، به من مده ، مگر آن كه كمبودى ببينى» و او باز گشت و در خلوت ، اخبار را به پيامبر صلى اللّه عليه و آله داد .
۴۶۰۱.المغازىـ در يادكرد از جنگ دومة الجندل۱ـ :به پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله گفته شد كه جمعيت فراوانى در دومة الجندل هستند كه بر كرايهكشان گذرنده بر آن جا ستم مىكنند و بازار بزرگ و تاجرانى در آن جا هستند و جماعت بسيارى از عرب به آنها پيوستهاند و آهنگ نزديك شدن به مدينه را دارند .
پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله مردم را فرا خواند و با هزار نفر از مسلمانان بيرون آمد و شبها راه مىپيمود و روزها پنهان مىشد و همراه خود ، راهبلدى از بنى عُذره داشت ... .
و هنگامى كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله به دومة الجندل نزديك شد ... ، راهبلد به او گفت : اى پيامبر خدا ! چرندگانشان در حال چريدن هستند . اين جا بمان تا برايت خبر بياورم . پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود : «باشد» .
مرد عُذرى به قصد سركشى رفت تا آثار گلّههايشان را يافت و فهميد كه آنها حركت كردهاند و دور شدهاند . آن گاه به نزد پيامبر باز گشت و خبر داد، در حالى كه جاهايشان را شناخته بود . پيامبر صلى اللّه عليه و آله حركت كرد تا به گلّه و چوپانهايشان حمله برد .
۴۶۰۲.المغازىـ در يادكرد از ماجراى حديبيه ـ :پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله بُسر بن سفيان را از ذو الحُلَيفه فرا خواند و او را به عنوان جاسوس خود فرستاد و فرمود : «به قريش خبر رسيده كه من آهنگ عمره دارم . اخبار ايشان را برايم به دست آور و سپس به ديدن من بيا و آنها را بگو» .