315
سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد هفتم

۴ / ۱۵

خوددارى از كشتن فرستادگان

۴۵۶۶.مسند ابن حنبلـ به نقل از عبد اللّه‏ بن مسعود ، هنگامى كه ابن نوّاحه را كشت ـ :اين (ابن نوّاحه) و ابن اثال ، به عنوان فرستادگان مسيلمه كذّاب نزد پيامبر صلى اللّه عليه و آله آمدند و پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله به آنها فرمود : «آيا گواهى مى‏دهيد كه من پيامبر خدا هستم ؟» . آن دو گفتند : گواهى مى‏دهيم كه مسليمه ، پيامبر خداست . پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «اگر من فرستادگان را مى‏كشتم ، گردن شما دو نفر را مى‏زدم» و سنّت ، بر اين جارى شد كه فرستاده كشته نشود .

۴۵۶۷.سنن أبى داوودـ به نقل از ابو اسحاق ـ :حارثة بن مضرب ، نزد عبد اللّه‏ [بن مسعود ]آمد و گفت : ميان من و هيچ عربى ، كينه‏اى نيست ؛ ولى از مسجد بنى حنيفه مى‏گذشتم كه متوجّه شدم آنان به مسيلمه[ى كذّاب ]ايمان دارند . عبد اللّه‏ دنبال آنها فرستاد و آنها را آوردند و همه را توبه داد ، جز ابن نوّاحه كه به او گفت : شنيدم پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله مى‏فرمايد : «اگر تو فرستاده نبودى ، گردنت را مى‏زدم» و تو امروز فرستاده نيستى ! آن گاه به قرظة بن كعب فرمان داد او را در بازار گردن بزند . آن گاه گفت : هر كس مى‏خواهد ابن نوّاحه را كشته ببيند ، به بازار برود .

۴ / ۱۶

باز داشتن از كشتن اسير

۴۵۶۸.الإرشادـ به نقل از معاوية بن ابى سفيان ، در يادكرد از نبرد حُنَين ـ :پدرم را ديدم كه همراه پسران پدرش از مكّيان [از مقابل سپاه هوازن در جنگ حُنَين ]مى‏گريزد . بر او بانگ زدم : اى ابن حرب!۱به خدا سوگند ، همراه پسرعمويت (پيامبر صلى اللّه عليه و آله پايدارى نكردى و به خاطر دينت نجنگيدى و اين صحرانشينان [هوازن ]را از حريمت دور نداشتى .
ابو سفيان گفت : تو كيستى ؟ گفتم : معاويه . گفت : فرزند هند ؟ گفتم : آرى . گفت : پدر و مادرم فدايت باد ! سپس ايستاد و مردمى از مكّه هم كنار او گرد آمدند و من هم به آنها پيوستم . سپس بر قوم [هوازن] يورش برديم و آنها را به زانو در آورديم و مسلمانان با مشركان همچنان مى‏جنگيدند و از آنها اسير مى‏گرفتند تا آن كه روز بالا آمد و پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله به دست كشيدن از [جنگ با] آنها ، فرمان و ندا داد كه اسيرى از دشمن كشته نشود .
و قبيله هُذَيل [در سپاه دشمن] در روزگار فتح مكّه ، جاسوسى به نام «ابن اكوع» را بر پيامبر صلى اللّه عليه و آله گمارده بود تا آن جا كه از جا و موقعيت پيامبر صلى اللّه عليه و آله آگاهى يافته و نزد هذيل آمده و خبر داده بود . او در جنگ حُنَين اسير شد و از جلوى عمر بن خطّاب عبورش مى‏دادند كه چون عمر او را ديد ، به مردى از انصار رو كرد و گفت : آن دشمن خدايى كه جاسوسى ما را مى‏كرد ، همين مرد اسير است . او را بكش ! و مرد انصارى ، گردن او را زد . اين خبر به پيامبر صلى اللّه عليه و آله رسيد و آن را ناپسند داشت و فرمود : «مگر به شما فرمان نداده بودم كه اسيرى را نكشيد ؟ !» .

1.نام پدر ابو سفيان ، حرب بوده است و اين ندا ، افزون بر بردن نام حقيقى ، گونه‏اى تشجيع و ترغيب به حرب و جنگ است .


سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد هفتم
314

۴ / ۱۵

الاِمتِناعُ عن قَتلِ الرُّسُلِ

۴۵۶۶.مسند ابن حنبل عن عبد اللّه‏ بن مسعودـ حينَ قَتَلَ ابنَ النَّوّاحَةِ ـ :إنَّ هذا وَابنَ أثالٍ كانا أتَيا النَّبِيَّ صلى اللّه عليه و آله رَسولَينِ لِمُسَيلَمَةَ الكَذّابِ ، فَقالَ لَهُما رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله : أتَشهَدانِ أنّي رَسولُ اللّهِ ؟ قالا : نَشهَدُ أنَّ مُسَيلَمَةَ رَسولُ اللّهِ ، فَقالَ : لَو كُنتُ قاتِلاً رَسولاً لَضَرَبتُ أعناقَكُما .
قالَ : فَجَرَت سُنَّةٌ ألاّ يُقتَلَ الرَّسولُ .۱

۴۵۶۷.سنن أبي داود عن أبي أسحاق عن حارثة بن مضرب :أنَّهُ أتى عَبدَ اللّهِ فَقالَ : ما بَيني وبَينَ أحَدٍ مِنَ العَرَبِ حِنَةٌ۲، وإنّي مَرَرتُ بِمَسجِدٍ لِبَني حَنيفَةَ فَإِذا هُم يُؤمِنونَ بِمُسَيلَمَةَ . فَأَرسَلَ إلَيهِم عَبدُ اللّهِ فَجيءَ بِهِم ، فَاستَتابَهُم غَيرَ ابنِ النَّوّاحَةِ ، قالَ لَهُ : سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله يَقولُ : «لَولا أنَّكَ رَسولٌ لَضَرَبتُ عُنُقَكَ» ، فَأَنتَ اليَومَ لَستَ بِرَسولٍ . فَأَمَرَ قَرَظَةَ بنَ كَعبٍ فَضَرَبَ عُنُقَهُ فِي السّوقِ ، ثُمَّ قالَ : مَن أرادَ أن يَنظُرَ إلَى ابنِ النَّوّاحَةِ قَتيلاً بِالسّوقِ !۳

۴ / ۱۶

النَّهيُ عَن قَتلِ الأَسيرِ

۴۵۶۸.الإرشاد عن معاوية بن أبي سفيانـ في ذِكرِ غَزوَةِ حُنَينٍ ـ :لَقيتُ أبي مُنهَزِما مَعَ بَني أبيهِ مِن أهلِ مَكَّةَ ، فَصِحتُ بِهِ : يَابنَ حَربٍ ، وَاللّهِ ! ما صَبَرتَ مَعَ ابنِ عَمِّكَ ، ولا قاتَلتَ عَن دينِكَ ، ولا كَفَفتَ هؤُلاءِ الأَعرابَ عَن حَريمِكَ .
فَقالَ : مَن أنتَ ؟ فَقُلتُ : مُعاوِيَةُ ، قالَ : ابنُ هِند ؟ قُلتُ : نَعَم ، قالَ : بِأَبي أنتَ واُمّي ، ثُمَّ وَقَفَ فَاجتَمَعَ مَعَهُ اُناسٌ مِن أهلِ مَكَّةَ وَانضَمَمتُ إلَيهِم ، ثُمَّ حَمَلنا عَلَى القَومِ فَضَعضَعناهُم۴، وما زالَ المُسلِمونَ يَقتُلونَ المُشرِكينَ ويَأسِرونَ مِنهُم حَتَّى ارتَفَعَ النَّهارُ ، فَأَمَرَ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله بِالكَفِّ عَنهُ ونادى ألاّ يُقتَلَ أسيرٌ مِنَ القَومِ .
وكانَت هُذَيلٌ بَعَثَت رَجُلاً يُقالُ لَهُ : «ابنُ الأَكوَعِ» أيّامَ الفَتحِ عَينا عَلَى النَّبِيِّ صلى اللّه عليه و آله ، حَتّى عَلِمَ عِلمَهُ ، فَجاءَ إلى هُذَيلٍ بِخَبَرِهِ ، فَاُسِرَ يَومَ حُنَينٍ ، فَمَرَّ بِهِ عُمَرُ بنُ الخَطّابِ ، فَلَمّا رَآهُ أقبَلَ عَلى رَجُلٍ مِنَ الأَنصارِ وقالَ : عَدُوُّ اللّهِ الَّذي كانَ عَينا عَلَينا ها هُوَ أسيرٌ فَاقتُلهُ ! فَضَرَبَ الأَنصارِيُّ عُنَقَهُ ! وبَلَغَ ذلِكَ النَّبِيَّ صلى اللّه عليه و آله فَكَرِهَهُ وقالَ : ألَم آمُركُم ألاّ تَقتُلوا أسيرا ؟ !۵

1.مسند ابن حنبل : ج ۲ ص ۴۰ ح ۳۷۰۸ ، المستدرك على الصحيحين : ج ۳ ص ۵۴ ح ۴۳۷۸ عن عبد الرحمن بن عبد اللّه‏ المسعودي ، سنن الدارمي : ج ۲ ص ۶۸۵ ح ۲۴۰۸ ، مسند أبي يعلى : ج ۵ ص ۵۹ ح ۵۰۷۵ كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج ۶ ص ۴۵ ح ۱۴۷۷۹ ، بحار الأنوار : ج ۲۱ ص ۴۱۲ ذيل ح ۴۱ .

2.حِنَةٌ ـ بكسر الحاء المهملة ـ : الحِقد والغضب . ويقال إنّما هي الإحنة بكسر الهمزة وسكون الحاء (هامش المصدر) .

3.سنن أبي داود : ج ۳ ص ۸۴ ح ۲۷۶۲ ، صحيح ابن حبّان : ج ۱۱ ص ۲۳۶ ح ۴۸۷۹ ، المعجم الكبير : ج ۹ ص ۱۹۴ ح ۸۹۵۷ ، المعجم الأوسط : ج ۸ ص ۲۴۴ ح ۸۵۲۵ ، السنن الكبرى : ج ۹ ص ۳۵۶ ح ۱۸۷۷۷ ، كنز العمّال : ج ۶ ص ۴۶ ح ۱۴۷۸۰ .

4.تضعضع الرجل : أي خضع وذلّ (النهاية : ج ۳ ص ۸۸ «ضعضع») .

5.الإرشاد : ج ۱ ص ۱۴۴ ، كشف الغمّة : ج ۱ ص ۴۰۷ وفيه صدره إلى «ارتفع النهار» ، بحار الأنوار : ج ۲۱ ص ۱۵۸ ح ۶ .

  • نام منبع :
    سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد هفتم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعي از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    7
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1394
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 4950
صفحه از 625
پرینت  ارسال به