۴۵۴۹.الطبقات الكبرىـ در يادكرد از گروهان اعزامى عبد الرحمان به دومة الجندل۱ـ :پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله عبد الرحمان بن عوف را فرا خواند و او را پيش روى خود نشاند و با دست خود ، عمامه بر سرش نهاد و فرمود : «به نام خدا و در راه خدا بجنگ و با هر كس كه به خدا كفر مىورزد ، بجنگ و از غنيمت ، دزدى مكن و خيانت نكن و كودكان را نكُش» .
۴۵۵۰.نثر الدرّ :پيامبر صلى اللّه عليه و آله به عبد اللّه بن جحش۲ـ كه او را به همراه هشت نفر از مهاجران [براى جاسوسى] فرستاده بود ـ چنين نوشت : «از محمّد ، پيامبر خدا : بر شما باد تقواى الهى ! با بركت خداوند ، حركت كنيد تا به نُخَيله برسيد و بايد دو روز بمانيد و اگر نيرنگى به كار ديديد ، درنگ كنيد و اگر غنيمتى به چنگ آورديد ، فراوان برداريد و اگر جنگيديد ، خوب بر آنها چيره شويد و اگر پيمانى بستيد ، وفا كنيد و پيمان مشركان را نپذيريد» .
۴۵۵۱.صحيح مسلمـ به نقل از جابر بن عبد اللّه ـ :با پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله براى شركت در جنگى ، به طرف نجد حركت كرديم . پيامبر صلى اللّه عليه و آله در يك وادىِ پر از درختان خاردار ، به ما رسيد و زير درختى پياده شد و شمشيرش را به يكى از شاخههاى آن آويخت . مسلمانان براى پناه گرفتن در سايه درختان ، در وادى پراكنده شدند .
؟؟؟ صفحات كنترل شود
پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود : «من خوابيده بودم كه مردى آمد و شمشير را برداشت . از خواب ، بيدار شدم . ديدم او بالاى سرم ايستاده است . همين قدر فهميدم كه شمشير در دست او مىدرخشد . آن مرد به من گفت : كيست كه تو را از دست من بِرَهاند ؟ گفتم : خداوند . دوباره گفت : كيست كه تو را از دست من برهاند ؟ من گفتم : خداوند . آن مرد ، شمشير را غلاف كرد و نشست» و پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله هم متعرّض او نشد .