۴۵۳۵.امام رضا عليه السلام :پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله با نيروى نظامى ، وارد مكّه شد و از اين رو ، اهالى مكّه اسيرانى در دست او شدند ؛ امّا پيامبر صلى اللّه عليه و آله آنها را آزاد كرد و فرمود : «برويد ، كه شما آزاديد» .
۴۵۳۶.سير أعلام النبلاءـ به نقل از عمر [بن خطّاب] ـ :چون روز فتح شد و پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله به مكّه وارد گرديد ، در پىِ صفوان بن اميّه و ابو سفيان بن حرب و حارث بن هشام فرستاد . من با خودم گفتم : اگر خدا ، آنها را به چنگ من اندازد ، مىدانم با آنها چه كنم . امّا پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله به آنان فرمود : «من ، امروز به شما همانى را مىگويم كه يوسف به برادرانش گفت : «امروز ، ملامتى بر شما نيست . خداوند ، شما را ببخشايد و او مهربانترينِ مهربانان است»» . من [از اين كه چنان فكرى در فكرم گذشت و پيامبر صلى اللّه عليه و آله به آنها چنان گفت] از پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله شرمنده شدم .
۴۵۳۷.المغازىـ در باره روز فتح مكّه ـ :و پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله پرچمش را به سعد بن عباده ـ كه جلودار لشكر بود ـ داد و چون سعد با پرچمِ پيامبر صلى اللّه عليه و آله عبور كرد ، ندا داد : اى ابو سفيان ! امروز ، روز جنگ و كشتار است ! امروز حرمتها[ى ناروا] شكسته مىشود ! امروز ، خدا قريش را خوار كرد !
پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله جلو آمد تا رو به روى ابو سفيان رسيد . ابو سفيان به پيامبر صلى اللّه عليه و آله ندا داد : اى پيامبر خدا ! آيا به كشتن قومت فرمان دادهاى ؟ سعد و همراهانش هنگامى كه از كنار ما گذشتند ، گفتند : «اى ابو سفيان ! امروز ، روز جنگ و كشتار است ! امروز حرمتها شكسته مىشود ! امروز ، خداوند ، قريش را خوار كرد !» و من تو را در باره قومت به خدايت سوگند مىدهم ، كه تو نيكوكارترينِ مردم ، مهربانترينِ مردم ، بهترين بر قرار كننده پيوند با مردم هستى .
عبد الرحمان بن عوف و عثمان بن عفّان گفتند : اى پيامبر خدا ! ما قريش را از حمله سعد ، در امان نمىبينيم .
پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود : «امروز ، روز رحمت است ! امروز، خداوند ، قريش را عزيز كرد» .
و پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله در پى سعد فرستاد و او را عزل كرد و پرچم را به [فرزند او ]قيس بن سعد سپرد و پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله چنين ديد كه با سپردن پرچم به فرزندش ، پرچم را از دست سعد، خارج نكرده است ؛ امّا سعد از سپردن پرچم جز با نشانهاى از پيامبر صلى اللّه عليه و آله ، خوددارى ورزيد و از اين رو پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله عمامهاى را فرستاد و سعد، آن را شناخت و پرچم را به پسرش قيس سپرد .