279
سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد هفتم

۴۵۳۰.تفسير القمّىـ در ماجراى جنگ احزاب و حفر خندق ـ :پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرمان داد از منطقه اُحُد تا رائح (راتج) را حفر كنند و بر هر بيست قدم و سى قدم ، گروهى از مهاجران و انصار را گمارد تا آن را حفر كنند و فرمان داد بيل و كلنگ بياورند و پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله ابتدا خود ، كلنگى برداشت و در جايى كه سهم مهاجران بود ، به كندن پرداخت و امير مؤمنان عليه السلام خاك را از حفره به بيرون منتقل مى‏كرد تا آن كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله عرق كرد و خسته شد و فرمود : «زندگى‏اى جز زندگى آخرت نيست . خدايا! انصار و مهاجران را بيامرز» .
هنگامى كه مردم به پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله نگريستند كه زمين را حفر مى‏كند ، در كندن كوشيدند و خاك‏ها را منتقل كردند و روز دوم هم ، صبح زود ، به كندن آغاز كردند و پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله در مسجد فتح نشست و در همان حال كه مهاجران و انصار ، خندق را حفر مى‏كردند ، كوهى (تخته‏سنگى) در برابرشان پيدا شد كه كلنگ‏ها به آن كارگر نمى‏افتاد . پس جابر بن عبد اللّه‏ انصارى را به سوى پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرستادند تا او را آگاه كند .
جابر گفت : به مسجد آمدم . پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله به پشت ، دراز كشيده بود و ردايش زير سرش بود و [از گرسنگى ،] سنگى به شكمش بسته بود . گفتم : اى پيامبر خدا ! كوهى در برابرمان پيدا شده كه كلنگ ، در آن ، كارگر نمى‏افتد . پيامبر صلى اللّه عليه و آله به سرعت برخاست و نزد آن آمد و سپس ظرف آبى خواست و وضو گرفت و از آن آب آشاميد و در دهانش چرخاند و سپس بر سنگ ريخت و آن گاه كلنگى گرفت و ضربه‏اى زد كه برق از آن ساطع شد و ما در پرتو آن ، به كاخ‏هاى شام نگريستيم و سپس ضربه ديگرى زد كه برقى از آن ساطع شد و در پرتوش به كاخ‏هاى مدائن نگريستيم و پس از آن ، ضربه ديگرى زد كه برق ديگرى زد و در آن به كاخ‏هاى يمن نگريستيم . پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود : «هان ! خداوند به زودى ، اين جاهايى را كه در پرتو برق ديديد ، برايتان فتح مى‏كند» . سپس آن تخته‏سنگِ كوه‏مانند ، مانند ريگ فرو ريخت .
جابر گفت : از سنگ بستن بر شكم پيامبر صلى اللّه عليه و آله دانستم كه او گرسنه است و گفتم : اى پيامبر خدا ! آيا صبحانه مى‏خورى ؟ فرمود : «چه چيزى دارى ؟» . گفتم : يك بزغاله و يك مَن جو . فرمود : «برو و آنچه دارى ، آماده كن» . نزد خانواده‏ام رفتم و به او فرمان دادم جوها را آسياب كند و بزغاله را ذبح كردم و پوست كندم و به او فرمان دادم كه نان بپزد و بزغاله را بپزد و بريان كند و چون اين كارها را كرد ، نزد پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله آمدم و گفتم : پدر و مادرم فدايت باد ، اى پيامبر خدا ! ما كارمان را تمام كرديم . به همراه هر كه دوست دارى ، تشريف بياور . پيامبر صلى اللّه عليه و آله به لبه خندق رفت و سپس فرمود : «اى گروه مهاجران و انصار ! دعوت جابر را پاسخ دهيد» .
جابر گفت : در خندق ، هفتصد مرد بودند كه همگى خارج شدند و [پيامبر صلى اللّه عليه و آله به هيچ كدام از مهاجران و انصار نگذشت ، جز آن كه به او فرمود : «دعوت جابر را بپذيريد» .
جابر گفت : پيش‏تر رفتم و به خانواده‏ام گفتم : به خدا سوگند ، محمّد ، پيامبر خدا ، با عدّه‏اى نزد تو مى‏آيد كه ياراى آنها را ندارى . همسرم گفت : آيا به او اعلام كردى كه چه داريم ؟ گفتم : آرى . گفت : پيامبر ، بهتر مى‏داند چه مى‏آورد .
جابر گفت : پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله وارد شد و ... .


سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد هفتم
278

۴۵۳۰.تفسير القمّيـ في قِصَّةِ الأَحزابِ وحَفرِ الخَندَقِ ـ :فَأَمَرَ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله بِحَفرِهِ مِن ناحِيَةِ اُحُدٍ إلى رائِحٍ (راتِجٍ) ، وجَعَلَ عَلى كُلِّ عِشرينَ خُطوَةً وثَلاثينَ خُطوَةً قَوما مِنَ المُهاجِرينَ وَالأَنصارِ يَحفِرونَهُ ، فَأَمَرَ فَحُمِلَتِ المَساحي وَالمَعاوِلُ ، وبَدَأَ رَسولُ اللّهِ وأَخَذَ مِعوَلاً فَحَفَرَ في مَوضِعِ المُهاجِرينَ بِنَفسِهِ ، وأَميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام يَنقُلُ التُّرابَ مِنَ الحُفرَةِ ، حَتّى عَرِقَ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله وعَيِيَ ، وقالَ : لا عَيشَ إلاّ عَيشُ الآخِرَة ، اللّهُمَِّ اغفِر لِلأَنصارِ وَالمُهاجِرينَ .
فَلَمّا نَظَرَ النّاسُ إلى رَسولِ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله يَحفِرُ اجتَهَدوا فِي الحَفرِ ونَقَلُوا التُّرابَ ، فَلَمّا كانَ فِي اليَومِ الثّاني بَكَّروا إلَى الحَفرِ ، وقَعَدَ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله في مَسجِدِ الفَتحِ ، فَبَينَا المُهاجِرونَ وَالأَنصارُ يَحفِرونَ إذ عَرَضَ لَهُم جَبَلٌ لَم تَعمَلِ المَعاوِلُ فيهِ ، فَبَعَثوا جابِرَ بنَ عَبدِ اللّهِ الأَنصارِيَّ إلى رَسولِ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله يُعلِمُهُ بِذلِكَ .
قالَ جابِرٌ : فَجِئتُ إلَى المَسجِدِ ورَسولُ اللّهِ مُستَلقٍ عَلى قَفاهُ ، ورِداؤُهُ تَحتَ رَأسِهِ وقَد شَدَّ عَلى بَطنِهِ حَجَرا ، فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّهُ قَد عَرَضَ لَنا جَبَلٌ لَم تَعمَلِ المَعاوِلُ فيهِ . فَقامَ مُسرِعا حَتّى جاءَهُ ، ثُمَّ دَعا بِماءٍ في إناءٍ فَغَسَلَ وَجهَهُ وذِراعَيهِ ، ومَسَحَ عَلى رَأسِهِ ورِجلَيهِ ، ثُمَّ شَرِبَ ومَجَّ مِن ذلِكَ الماءِ في فيهِ ، ثُمَّ صَبَّهُ عَلَى الحَجَرِ ، ثُمَّ أخَذَ مِعوَلاً فَضَرَبَ ضَربَةً فَبَرَقَت بَرقَةً ، فَنَظَرنا فيها إلى قُصورِ الشّامِ ، ثُمَّ ضَرَبَ اُخرى فَبَرَقَت بَرقَةً نَظَرنا فيها إلى قُصورِ المدَايِنِ ، ثُمَّ ضَرَبَ اُخرى فَبَرَقَت بَرقَةً اُخرى نَظَرنا فيها إلى قُصورِ اليَمَنِ ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله : أما إنّه سَيَفتَحُ اللّهُ عَلَيكُم هذِهِ المَواطِنَ الَّتي بَرَقَت فيهَا البَرقُ . ثُمَّ انهالَ عَلَينَا الجَبَلُ كَما يَنهالُ الرَّملُ .
فَقالَ جابِرٌ : فَعَلِمتُ أنَّ رَسولَ اللّهِ مُقوٍ ـ أي جائِعٌ ـ لَمّا رَأَيتُ عَلى بَطنِهِ الحَجَرَ ، فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، هَل لَكَ فِي الغَداءِ ، قالَ : ما عِندَكَ يا جابِرُ ؟ فَقُلتُ : عَناقٌ وصاعٌ مِن شَعيرٍ ، فَقالَ : تَقَدَّم وأَصلِح ما عِندَكَ ، قالَ : فَجِئتُ إلى أهلي فَأَمَرتُها فَطَحَنَتِ الشَّعيرَ وذَبَحتُ العَنزَ و سَلَختُها ، وأَمَرتُها أن تَخبِزَ وتَطبُخَ وتَشوِيَ ، فَلَمّا فَرَغَت مِن ذلِكَ جِئتُ إلى رَسولِ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله فَقُلتُ : بِأَبي أنت واُمّي يا رَسولَ اللّهِ ، قَد فَرَغنا فَاحضَر مَعَ مَن أحبَبتَ .
فَقامَ صلى اللّه عليه و آله إلى شَفيرِ الخَندَقِ ثُمَّ قالَ : مَعاشِرَ المُهاجِرينَ وَالأَنصارِ ، أجيبوا جابِرا . قالَ جابِرٌ : وكانَ فِي الخَندَقِ سَبعُمِئَةِ رَجُلٍ ، فَخَرَجوا كُلُّهُم ، ثُمَّ لَم يَمُرَّ بِأَحَدٍ مِنَ المُهاجِرينَ وَالأَنصارِ إلاّ قالَ : أجيبوا جابِرا .
قالَ جابِرٌ : فَتَقَدَّمتُ وقُلتُ لِأَهلي : وَاللّهِ ! قَد أتاكِ مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله بِما لا قِبَلَ لَكِ بِهِ ، فَقالَت : أعلَمتَهُ أنتَ بِما عِندَنا ؟ قالَ : نَعَم ، قالَت : هُوَ أعلَمُ بِما أتى . قالَ جابِرٌ : فَدَخَلَ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله . . . .۱

1.تفسير القمّي : ج ۲ ص ۱۷۷ ، بحار الأنوار : ج ۲۰ ص ۲۱۸ ح ۳ و راجع : قصص الأنبياء للراوندي : ص ۳۴۴ ح ۴۲۰ .

  • نام منبع :
    سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد هفتم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعي از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    7
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1394
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 7030
صفحه از 625
پرینت  ارسال به