۴۵۲۶.تفسير القمّىـ در باره سخن خداى متعال : «خداوند ، بازدارندگان ميان شما را مىشناسد»ـ :عمرو بن عبد وَد ، هُبَيرة بن وَهب و ضِرار بن خطّاب به خندق رسيدند و پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله يارانش را پيش رويش به صف كرده بود . آن سه نفر بر اسبهايشان بانگ زدند و آنها را به پريدن از خندق و آمدن به اين سو كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله بود ، وا داشتند ، و همه ياران پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله به پشت پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله رفتند و پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله را جلوتر از خود گذاشتند .
مردى از مهاجران ـ به نام فلان ـ به مردى از برادران كنارىاش گفت : آيا اين شيطان ، عمرو [بن عبد ود] را نمىبينى ؟! نه به خدا ، هيچ كس از دست او نمىگريزد . بياييد محمّد را به او بدهيم تا او را بكشد و ما نيز به قوممان ملحق شويم !
پس خداوند در همان وقت ، اين سخن را نازل فرمود : «خداوند ، كسانى كه مردم را از جنگ باز مىدارند و كسانى را كه به برادران خود مىگويند : «به سوى ما بياييد [و خود را از معركه بيرون كشيد]» ، به خوبى مىشناسد و آنها [مردمى ضعيف اند و] جز اندكى ، پيكار نمىكنند»تا اين جا : «در حالى كه بر [سخن] خير [و زبان خوش و نرم] ، حريص و بخيل اند . آنها [هرگز ]ايمان نياوردهاند . از اين رو خداوند ، اعمالشان را حَبط (نابود) كرد و اين كار براى خدا آسان است».
۴ / ۵
پيش انداختن خاندان خود
۴۵۲۷.امام على عليه السلام ـ در نامه ايشان به معاويه ـ :هر گاه جنگ ، شدّت مىگرفت و مردم ، پا پس مىنهادند ، پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله افراد خانوادهاش را پيش مىافكند [و سپر بلا مىساخت ]و به واسطه آنان ، يارانش را از سوزش شمشيرها و نيزهها حفظ مىكرد .
چنين بود كه عبيدة بن حارث در جنگ بدر ، حمزه در جنگ اُحُد ، و جعفر در جنگ موته ، كشته شدند و آن كسى هم كه اگر بخواهم ، نامش را مىبرم ،۱همانند آن بزرگواران ، خواهان شهادت بود ؛ امّا اَجَلهاى آنها پيش و مرگ او به تأخير افتاد .