حديث
۴۵۰۸.صحيح مسلمـ به نقل از معقل بن يسار ـ :به ياد مىآورم كه روز بيعت شجره [در صلح حديبيه] ، پيامبر صلى اللّه عليه و آله با مردم بيعت كرد ... . ما با او بر مرگ ، بيعت نكرديم ؛ بلكه بر فرار نكردن ، پيمان بستيم .
۴۵۰۹.المستدرك على الصحيحينـ به نقل از زبير ـ :پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله شمشيرى را در جنگ اُحُد نشان داد و فرمود : «چه كسى اين شمشير را مىگيرد و حقّش را ادا مىكند؟» ... . ابو دُجانه سِماك بن خَرَشه برخاست و گفت : اى پيامبر خدا ! من آن را مىگيرم و حقّش را ادا مىكنم . حقّش چيست؟ فرمود : «مسلمانى را با آن نكشى و از جلوى كافرى نگريزى» .
۴۵۱۰.الإرشاد :چون پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله گريختن و پراكندگى مسلمانان را از نزد خود ديد ، به عبّاس بن عبد المطّلب ـ كه آوازش بسيار بلند بود [و فريادش به جاهاى دور دست مىرسيد] ـ ، فرمود : «فرياد بزن و عهد و پيمانى را كه با من بستهاند ، به اين مردم يادآورى كن» . پس عبّاس با بلندترين آواز خود ، فرياد زد : اى پيمان بستگان شجره۱و اى اصحاب سوره بقره!۲به كجا مىگريزيد ؟ ! به ياد آوريد آن عهد و پيمانى را كه با پيامبر خدا بستيد . مردم در آن حال از دشمن روى گردانده بودند و مىگريختند ، و شبى بسيار تاريك بود . پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله نيز در وسط درّه كوه قرار داشت . مشركان [كه كمين كرده بودند] از تنگهها و گوشه و كنار كوه با شمشيرهاى برهنه و نيزه و كمانهاى خود بيرون ريختند و به او حملهور شدند .
مىگويند : پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله در آن حال با يك طرف چهره خود ، به مردم نگريست و در آن شب تاريك ، مانند ماه شب چهارده درخشيد . سپس [عبّاس بن عبد المطّلب] خطاب به مسلمانان فرياد زد : «كجا شد آن پيمانى كه با خدا بستيد ؟» و اين آواز را به گوش همه گريختگان رسانيد، چه آنان كه پيش بودند و چه آنان كه در پس ، و هيچ مردى آن آواز را نشنيد، جز اين كه [از فرار باز ايستاد و] خود را به زمين افكند . پس همه مسلمانان به سوى آن درّه كه در آغاز جنگ، آن جا بودند، سرازير شدند تا به دشمن رسيدند و با آنان جنگيدند .