۳ / ۱۰
فال نيك زدن
۴۴۶۸.تاريخ دمشقـ به نقل از سمرة بن جندب ـ :پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله از فال نيكو زدن خوشش مىآمد و [روزى] شنيد كه على عليه السلام مىگويد : اين ، خضره (سرسبز) است . فرمود : «بله ، بله ! فالت را از دهانت برگرفتيم . ما را به خضره (جاى سرسبز) ببريد» و آنها به سمت خيبر بيرون آمدند ، و در آن جا شمشيرى جز شمشير على بن ابى طالب ، كارآمد نشد.۱
۴۴۶۹.المغازىـ در باره جنگ خيبر ـ :پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله به صهبا رسيد و نماز عصر را در آن جا خواند ... . سپس راهبلدها را فرا خواند و حُسُيل بن خارجه اشجعى و عبد اللّه بن نعيم اشجعى آمدند و پيامبر صلى اللّه عليه و آله به حسيل فرمود : «جلوى ما برو تا از سينه وادىها ما را به خيبر برسانى ، به گونهاى كه ميان آن و شام و نيز همپيمانان آنها از قبيله غطفان ، حائل شوم [و ارتباطشان را قطع كنم]» .
حسيل گفت : من شما را مىبرم . و پيامبر صلى اللّه عليه و آله را به جايى به نام طُرُق برد و به پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله گفت : آن جا راههايى دارد كه از هر يك به آن وارد مىشوند . پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «آنها را براى من نام ببر» و پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فال نيكو زدن و نام زيبا داشتن را دوست مىداشت ؛ ولى از فال بد و نام نازيبا ، بدش مىآمد . راهبلد گفت : آن راهى دارد به نام حَزَن (ناهموار) . پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «از آن راه مرو» . گفت : راهى به نام شاش دارد . فرمود : «از آن مرو» . گفت : راهى به نام حاطب (گرد آورنده هيزم) دارد . فرمود : «از آن مرو» . عمر بن خطّاب [به بلد راه ]گفت : هيچ گاه مانند امشب ، نامهايى به اين زشتى نشنيدهام ! [بقيّه را] براى پيامبر خدا نام ببر . گفت : تنها يك راه ديگر باقى مانده است . عمر گفت : نام ببر . گفت : نامش مرحب (راه فراخ و با آسايش)۲است . پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود : «آرى ، از همين راه برو» . عمر گفت : چرا اين راه را اوّل از همه نام نبردى ؟ !