183
سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد هفتم

۲ / ۴

مشورت كردن پيامبر صلى اللّه عليه و آله در جنگ احزاب

۴۴۲۱.تفسير القمّىـ در باره ماجراى جنگ احزاب و حفر خندق ـ :پيامبر صلى اللّه عليه و آله از يارانش ـ كه هفتصد مرد بودند ـ ، نظر خواست . سلمان فارسى گفت : اى پيامبر خدا ! در جنگ ، اندك، ياراى مقاومت در برابر فراوان را ندارد . پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «پس چه كنيم ؟» . گفت : خندقى حفر مى‏كنيم تا ميان ما و آنها مانعى باشد و تو را در جنگ با آنها ، حفظ كند . براى آنان ممكن نيست كه از هر سو بر ما وارد شوند. ما عجم‏ها در شهرهاى فارس ، هنگامى كه با هجوم دشمنمان رو به رو مى‏شديم ، خندق‏هايى حفر مى‏كرديم و جنگ در جاهايى معيّن در مى‏گرفت .
جبرئيل بر پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرود آمد و گفت : سلمان ، نظر درستى داده است .۱

۴۴۲۲.الإرشادـ در يادكرد از جنگ احزاب ـ :هنگامى كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله گرد هم آمدن دسته‏هاى گوناگون و تصميم جدّى ايشان را براى جنگ با خود شنيد ، از يارانش نظر خواست . اتّفاق كردند كه در مدينه بمانند و اگر مشركان به آن جا آمدند ، در [كوچه‏ها و] شكاف كوه‏ها با آنها بجنگند و سلمان فارسى هم حفر خندق را به پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله پيشنهاد داد . پيامبر صلى اللّه عليه و آله به حفر آن فرمان داد و خود در آن به كار پرداخت و مسلمانان نيز در آن به كار پرداختند . گروه‏ها و احزاب [مشركان] رو به پيامبر صلى اللّه عليه و آله نهادند و مسلمانان ، بيمناك شدند و از فراوانى و اجتماعشان ، به هراس افتادند . مشركان در ناحيه‏اى از خندق فرود آمدند و بيست و چند روز در جاى خود ماندند و ميانشان جنگى جز تيراندازى و محاصره نبود .
هنگامى كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله سست‏دلى بيشتر مسلمانان را از محاصره آنان ، و سستى در جنگ با ايشان را ديد ، در پى عيينة بن حصن و حارث بن عوف ، دوزمامدار غطفان ، فرستاد و آن دو را به صلح و دست كشيدن از او ، و عقب كشيدن از جنگ و بازگشت به نزد قوم و قبيله خود فرا خواند ، در عوض اين كه يك سومِ محصول مدينه را به آنها بدهد ، و در اين باره با سعد بن معاذ و سعد بن عباده مشورت كرد . آن دو گفتند : اى پيامبر خدا ! اگر اين امر بر ما واجب و عمل به آن لازم است و از جانب خداوند به تو امر شده و در باره آن ، وحى بر تو فرود آمده است ، هر چه مى‏خواهى ، بكن و اگر آن را براى ما [و آسودگى‏مان ]مى‏كنى ، ما در باره آن نظر داريم .
پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «در باره آن ، وحيى به من نرسيده است ؛ امّا ديدم عرب بر ضدّ شما يك‏پارچه شده و از هر سو به شما حمله كرده‏اند . خواستم با اين كار ، بخشى از شوكت آنها را بشكنم .
سعد بن معاذ گفت : ما و اين قوم ، هر دو مشرك و بت‏پرست بوديم و خداوند را نمى‏پرستيديم و او را نمى‏شناختيم ؛ ولى از محصولمان چيزى به آنها نمى‏خورانديم مگر با فروختن يا مهمانى دادن ، و اكنون كه خداوند ، ما را با اسلام گرامى داشته و به آن ، هدايتمان نموده و با تو عزيزمان كرده است ، از اموالمان به آنها عطا كنيم ؟! ما نيازى به اين نداريم . به خدا سوگند ، جز شمشير به آنها نمى‏دهيم تا آن گاه كه خداوند ، ميان ما و آنان حكم كند .
پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود : «اكنون آنچه را نزد شما بود ، فهميدم . بر آنچه هستيد ، باشيد كه خداوند متعال ، پيامبرش را وا نمى‏نهد و و او را تسليم [دشمنانش ]نمى‏كند تا آن كه وعده‏هايش را به او عملى كند» . آن گاه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله ميان مسلمانان ايستاد تا آنها را به جهاد با دشمن فرا خواند و شجاعشان كند و يارى خداوند را به آنها وعده دهد .

1.براى ديدن ادامه حديث ، ر . ك : ص ۲۷۹ ح ۴۵۳۰ .


سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد هفتم
182

۲ / ۴

استِشارَتُهُ في غَزوَةِ الأَحزابِ

۴۴۲۱.تفسير القمّيـ في قِصَّةِ الأَحزابِ وحَفرِ الخَندَقِ ـ :اِستَشارَ[ صلى اللّه عليه و آله ] أصحابَهُ وكانوا سَبعَمِئَةِ رَجُلٍ ، فَقالَ سَلمانُ الفارِسِيُّ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ القَليلَ لا يُقاوِمُ الكَثيرَ فِي المُطاوَلَةِ۱. قالَ : فَما نَصنَعُ ؟ قالَ : نَحفِرُ خَندَقا يَكونُ بَينَنا وبَينَهُم حِجابا ، فَيُمكِنُكَ مَنعَهُم فِي المُطاوَلَةِ ، ولا يُمكِنُهُم أن يَأتونا مِن كُلِّ وَجهٍ ، فَإِنّا كُنّا مَعاشِرَ العَجَمِ في بِلادِ فارِسَ إذا دَهمَنا۲دَهمٌ مِن عَدُوِّنا ، نَحفِرُ الخَنادِقَ فَيَكونُ الحَربُ مِن مَواضِعَ مَعروفَةٍ .
فَنَزَلَ جَبرَئيلُ عليه السلام عَلى رَسولِ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله فَقالَ : أشارَ سَلمانُ بِصَوابٍ . . . .۳

۴۴۲۲.الإرشادـ في ذِكرِ غَزوَةِ الأَحزابِ ـ :فَلَمّا سَمِعَ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله بِاجتِماعِ الأَحزابِ عَلَيهِ ، وقُوَّةِ عَزيمَتِهِم في حَربِهِ ، استَشارَ أصحابَهُ ، فَأَجمَعَ رَأيُهُم عَلَى المُقامِ بِالمَدينَةِ ، وحَربِ القَومِ إن جاؤوا إلَيهِم عَلى أنقابِها . وأَشارَ سَلمانُ الفارِسِيُ رحمه اللّه عَلى رَسولِ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله بِالخَندَقِ ، فَأَمَرَ بِحَفرِهِ وعَمِلَ فيهِ بِنَفسِهِ ، وعَمِلَ فيهِ المُسلِمونَ . وأَقبَلَتِ الأَحزابُ إلَى النَّبِيِّ صلى اللّه عليه و آله ، فَهالَ المُسلِمينَ أمرُهُم وَارتاعوا مِن كَثرَتِهِم وجَمعِهِم ، فَنَزَلوا ناحِيَةً مِنَ الخَندَقِ ، وأَقاموا بِمَكانِهِم بِضعا وعِشرينَ لَيلَةً ، ثُمَّ لَم يَكُن بَينَهُم حَربٌ إلاَّ الرّميُ بِالنَّبلِ وَالحِصارُ .
فَلَمّا رَأى رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله ضَعفَ قُلوبِ أكثَرِ المُسلِمينَ مِن حِصارِهِم لَهُم ووَهنَهُم في حَربِهِم ، بَعَثَ إلى عُيَينَةَ بنِ حِصنٍ وَالحارِثِ بنِ عَوفٍ ـ وهُما قائِدا غَطَفانَ ـ يَدعوهُم إلى صُلحِهِ وَالكَفِّ عَنهُ ، وَالرُّجوعِ بِقَومِهِما عَن حَربِهِ ، عَلى أن يُعطِيَهُم ثُلُثَ ثِمارِ المَدينَةِ . وَاستَشارَ سَعدَ بنَ مُعاذٍ وسَعدَ بنَ عُبادَةَ فيما بَعَثَ بِهِ إلى عُيَينَةَ وَالحارِثِ ، فَقالا : يا رَسولَ اللّهِ ، إن كانَ هذَا الأَمرُ لا بُدَّ لَنا مِنَ العَمَلِ بِهِ ؛ لِأَنَّ اللّهَ أمَرَكَ فيهِ بِما صَنَعتَ وَالوَحيُ جاءَكَ بِهِ ، فَافعَل ما بَدا لَكَ ، وإن كُنتَ تُحِبُّ أن تَصنَعَهُ لَنا ، كانَ لَنا فيهِ رَأيٌ . فَقالَ صلى اللّه عليه و آله : لَم يَأتِني وَحيٌ بِهِ ، ولكِنّي رَأَيتُ العَرَبَ قَد رَمَتكُم عَن قَوسٍ واحِدَةٍ وجاؤوكُم مِن كُلِّ جانِبٍ ، فَأَرَدتُ أن أكسِرَ عَنكُم مِن شَوكَتِهِم إلى أمرٍ ما .
فَقالَ سَعدُ بنُ مُعاذٍ : قَد كُنّا نَحنُ وهؤُلاءِ القَومُ عَلَى الشِّركِ بِاللّهِ وعِبادَةِ الأَوثانِ ، لا نَعبُدُ اللّهَ ولا نَعرِفُهُ ، ونَحنُ لا نُطعِمُهُم مِن ثَمَرِنا إلاّ قِرىً۴أو بَيعا ، وَالآنَ حينَ أكرَمَنَا اللّهُ بِالإِسلامِ وهَدانا لَهُ وأَعَزَّنا بِكَ ، نُعطيهِم أموالَنا ؟ ما لَنا إلى هذا مِن حاجَةٍ ، وَاللّهِ ! لا نُعطيهِم إلاَّ السَّيفَ حَتّى يَحكُمَ اللّهُ بَينَنا وبَينَهُم .
فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله : الآنَ قَد عَرَفتُ ما عِندَكُم ، فَكونوا عَلى ما أنتُم عَلَيهِ ، فَإِنَّ اللّهَ تَعالى لَن يَخذُلَ نَبِيَّهُ ولَن يُسلِمَهُ حَتّى يُنجِزَ لَهُ ما وَعَدَهُ . ثُمَّ قامَ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله فِي المُسلِمينَ يَدعوهُم إلى جِهادِ العَدُوِّ ، ويُشَجِّعُهُم ويَعِدُهُمُ النَّصرَ .۵

1.المطاولة : كالمقاتلة وزنا ومعنًى . استطالوا عليهم : قتلوا منهم (اُنظر : القاموس المحيط : ج ۴ ص ۹ «طول») .

2.دَهَمَهُمُ الأمرُ : فاجأهُم (المصباح المنير : ص ۲۰۲ «دهم») .

3.تفسير القمّي : ج ۲ ص ۱۷۷ ، بحار الأنوار : ج ۲۰ ص ۲۱۸ ح ۳ .

4.القِرى : الضيافة (مجمع البحرين : ج ۳ ص ۱۴۷۴ «قري») .

5.الإرشاد : ج ۱ ص ۹۶ ، كشف الغمّة : ج ۱ ص ۳۷۷ ، بحار الأنوار : ج ۲۰ ص ۲۵۰ ح ۱۹ ؛ السيرة النبويّة لابن هشام : ج ۳ ص ۲۳۴ ، السيرة النبويّة لابن كثير : ج ۳ ص ۲۰۲ ، البداية والنهاية : ج ۴ ص ۱۰۴ كلّها نحوه .

  • نام منبع :
    سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد هفتم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعي از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    7
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1394
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 4912
صفحه از 625
پرینت  ارسال به