۴۴۱۷.المغازىـ به نقل از سعيد بن مسيّب ـ :پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله رفت تا در نزديكى بدر به او خبر رسيد كه [كاروان] قريش رفته است . پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله حركت آنها را به يارانش خبر داد و از ايشان نظر خواست . ابو بكر برخاست و سخن گفت و نيكو گفت و سپس عمر برخاست و گفت و نيكو گفت و سپس گفت : اى پيامبر خدا ! به خدا سوگند ، آن ، قريش است و عزّتش . به خدا سوگند ، از هنگامى كه عزيز گشته ، خوار نشده است . به خدا سوگند ، از هنگامى كه كفر ورزيده ، ايمان نياورده است . به خدا سوگند كه عزّت خود را هرگز تسليم نمىكند ، و بى ترديد با تو خواهد جنگيد . پس آماده آن شو و ساز و برگ آن را آماده كن .
آن گاه مقداد بن عمرو برخاست و گفت : اى پيامبر خدا ! در پى فرمان خدا برو كه ما با تو هستيم . به خدا سوگند ، ما آنچه را بنى اسرائيل به پيامبرشان گفتند كه : «تو و خدايت برويد و بجنگيد ، كه ما اين جا نشستهايم»نمىگوييم ؛ بلكه تو و خدايت برويد و بجنگيد و ما نيز همراه شما مىجنگيم ، و سوگند به كسى كه تو را به حق بر انگيخت ، اگر ما را به برك الغماد [و به دريا ]ببرى ، با تو مىآييم .
پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله به او سخنى نيك گفت و برايش دعاى خير كرد . سپس پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود : «اى مردم ! به من مشورت دهيد» و پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله در پىِ دانستن نظر انصار بود؛ چون گمان مىكرد كه انصار جز در خانه [و شهرشان] او را يارى نمىدهند ؛ زيرا تعهّدشان به پيامبر صلى اللّه عليه و آله اين بود كه او را همان گونه حفظ كنند كه خود و فرزندانشان را حفظ مىكنند . از اين رو پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود : «به من مشورت دهيد» .
پس سعد بن معاذ برخاست و گفت : من از سوى انصار پاسخ مىدهم . گويى ـ اى پيامبر خدا ـ مقصودت ما هستيم ! فرمود : «آرى» . سعد گفت : و گويى كه براى كارى بيرون آمدهاى و كار ديگرى به تو وحى شده است . ما به تو ايمان آورده و تصديقت كردهايم و گواهى دادهايم كه آنچه را آوردهاى ، حق است و با تو عهد و پيمان بستهايم كه از تو حرفشنوى و اطاعت داشته باشيم . پس ـ اى پيامبر خدا ـ روان شو كه سوگند به آن كه تو را به حق بر انگيخت ، اگر اين دريا را به ما نشان دهى و در آن فرو روى ، ما نيز همراه تو در آن فرو خواهيم رفت و يك نفر از ما نخواهد ماند ، و با هر كه مىخواهى ، بپيوند و از هر كه مىخواهى ، ببُر و از اموال ما هر چه خواستى ، بگير و آنچه از اموال ما بگيرى ، برايمان دوستداشتنىتر است از آنچه وا مىنهى . سوگند به آن كه جانم به دست اوست ، اين راه را هيچ گاه نپيمودهام و از آن آگاهىاى ندارم ، و ما بدمان نمىآيد كه فردا با دشمنمان رو به رو شويم . ما در جنگ ، شكيبا و در رويارويى ، پايداريم . شايد خداوند از ما چيزى نشانت دهد كه چشمت را روشن كند .