169
سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد هفتم

۴۴۱۶.تفسير القمّىـ در باره جنگ بدر ـ :پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله با سيصد و سيزده مرد بيرون آمد و چون به نزديكى بدر و به فاصله يك شب راه تا آن رسيد ، بشير بن ابى رعبا و مَجد بن عمرو را روانه كرد تا خبر قافله[ى قريش ]را جستجو كنند . آنها به چاه‏هاى بدر رسيدند و شترانشان را خواباندند ... و ابو سفيان به جايگاه خوابيدن شتران آنها رسيد و پشكل‏هاى شتران را با دستش شكافت و در آن ، هسته[ى خرما] يافت . گفت : اينها علف‏هاى يثرب اند و صاحبانشان ، جاسوس‏هاى محمّد ! پس به سرعت باز گشت و به قافله فرمان [حركت ]داد و از كرانه دريا حركت كرد و راه اصلى را وا نهاد و به سرعت گذشتند ، و جبرئيل بر پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرود آمد و به او خبر داد كه قافله گريخته است و قريش پيش آمده است تا از قافله‏اش محافظت كند ، و پيامبر صلى اللّه عليه و آله را به پيكار ، فرمان و به او وعده يارى داد . پيامبر صلى اللّه عليه و آله در كنار آب زرد ، فرود آمده بود و علاقه داشت كه انصار را بيازمايد ؛ زيرا آنها به پيامبر صلى اللّه عليه و آله وعده داده بودند كه او را در خانه يارى دهند . پس پيامبر صلى اللّه عليه و آله به آنها خبر داد كه : «قافله گريخته است و قريش پيش آمده تا از قافله‏اش حفاظت كند ، و خداوند به من فرمان پيكار با ايشان را داده است» . ياران پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله از اين خبر ، بى‏تاب شدند و سخت ترسيدند . پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود : «نظرتان را به من بدهيد» .
[خليفه] اوّل برخاست و گفت : اى پيامبر خدا ! آن قريش است و سوارانش . از هنگامى كه كفر ورزيده تا كنون ايمان نياورده است و از هنگامى كه عزيز و پيروز گشته ، خوار و ذليل نشده است ، و تو [اى پيامبر ]نيز در لباس و شكل جنگ ، بيرون نيامده‏اى . پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود : «بنشين» و او نشست .
[پيامبر صلى اللّه عليه و آله دوباره ]فرمود : «نظرتان را به من بگوييد» . [خليفه ]دوم برخاست و مانند سخن اوّلى را گفت و پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود : «بنشين» و او نشست .
آن گاه مقداد برخاست و گفت : اى پيامبر خدا ! ما به تو ايمان آورده و تصديقت كرده‏ايم و گواهى داده‏ايم كه آنچه را آورده‏اى ، حق و از سوى خداوند است . اگر به ما فرمان دهى كه در آتش برافروخته از درخت گز و تيغ مغيلان فرو رويم ، با تو خواهيم آمد ، و ما به تو آنچه را بنى اسرائيل به موسى گفتند كه «تو و خدايت برويد و بجنگيد ، كه ما اين جا نشسته‏ايم»نمى‏گوييم ؛ بلكه ما مى‏گوييم : به فرمان خدايت برو كه ما همراه تو مى‏جنگيم . پس پيامبر صلى اللّه عليه و آله جزاى خير برايش خواست و مقداد نشست .
سپس فرمود : «نظرتان را بگوييد» . سعد بن معاذ [رئيس اوس] برخاست و گفت : پدر و مادرم فدايت باد ! گويى كه تو مقصودت ما هستيم [كه چه نظرى داريم] . فرمود : «آرى» . سعد گفت : گويى در پى كارى آمده‏اى و به غير آن ، مأمور شده‏اى ! فرمود : «آرى» . سعد گفت : پدر و مادرم فدايت ، اى پيامبر خدا ! ما به تو ايمان آورديم و تو را تصديق كرديم و گواهى داديم كه آنچه را آورده‏اى ، حق و از سوى خداوند است . پس ما را به هر چه مى‏خواهى ، فرمان بده و هر چه مى‏خواهى ، از اموالمان بگير و هر چه را مى‏خواهى ، وا بنه ، كه آنچه از آنها بر گيرى ، برايم دوست‏داشتنى‏تر از چيزى است كه وا مى‏نهى . به خدا سوگند ، اگر به ما فرمان دهى كه در اين دريا فرو رويم ، همراه تو فرو مى‏رويم . پيامبر صلى اللّه عليه و آله براى او نيز جزاى خير خواست .
سپس سعد گفت : پدر و مادرم فدايت باد ، اى پيامبر خدا ! به خدا سوگند ، من اين راه را تا كنون نرفته و آگاهى‏اى از آن ندارم ، و ما افرادى را در مدينه بر جاى نهاده‏ايم كه ما از آنها براى شما جنگاورتر نيستيم و اگر مى‏دانستند كه جنگ پيش مى‏آيد ، در مدينه نمى‏ماندند ؛ امّا ما برايت شتران رهوار را آماده مى‏كنيم و با دشمنان رو به رو مى‏شويم و در رويارويى ، پايدارى مى‏ورزيم و خوب مى‏جنگيم و اميد داريم كه خداوند ، چشمت را [به پيروزى ما] روشن كند . پس اگر چنان شد كه تو دوست مى‏دارى ، چه خوب ، و اگر غير از آن شد ، بر شترانت مى‏نشينى و به قوم ما [در مدينه ]ملحق مى‏شوى .
پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود : «يا اين كه خداوند ، غير از آن را پيش مى‏آورد . گويى جايگاه افتادن فلانى را مى‏بينم و جايگاه آن ديگرى اين جاست و نيز جايگاه از پا در آمدن ابو جهل و عتبة بن ربيعه و شيبة بن ربيعه و منيه و بنيه ، دو فرزند حَجّاج . به درستى كه خداوند به من ، [دستيابى به] يكى از دو طايفه (/ قافله يا سپاه) را وعده داده است و خداوند ، خلف وعده نمى‏كند» .
پس جبرئيل بر پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله نازل شد و اين آيه را آورد : «همان گونه كه خدايت تو را از خانه‏ات به حق [به سوى بدر] بيرون آورد »تا «هرچند مجرمان را خوش نيايد».


سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد هفتم
168

۴۴۱۶.تفسير القمّيـ في غَزوَةِ بَدرٍ ـ :خَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله في ثَلاثِمِئَةٍ وثَلاثَةَ عَشَرَ رَجُلاً ، فَلَمّا كانَ بِقُربِ بَدرٍ عَلى لَيلَةٍ مِنها بَعَثَ بَشيرَ بنَ أبِي الرّعبا ومَجدَ بنَ عَمرٍو يَتَجَسَّسانِ خَبَرَ العيرِ ، فَأَتَيا ماءَ بَدرٍ وأَناخا راحِلَتَيهِما . . . فَجاءَ أبو سُفيانَ إلى مَوضِعِ مُناخِ إبِلِهِما فَفَتَّ أبعارَ الإِبِلِ بِيَدِهِ ، فَوَجَدَ فيهَا النَّوى ، فَقالَ : هذِهِ عَلايِفُ يَثرِبَ ، هؤُلاءِ عُيونُ مُحَمَّدٍ . فَرَجَعَ مُسرِعا وأَمَرَ بِالعيرِ فَأَخَذَ بِها نَحوَ ساحِلِ البَحرِ ، وتَرَكُوا الطَّريقَ ومَرّوا مُسرِعينَ ، ونَزَلَ جَبرَئيلُ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله فَأَخبَرَهُ أنَّ العيرَ قَد أفلَتَت ، وأَنَّ قُرَيشا قَد أقبَلَت لِتَمنَعَ عَن عيرِها ، وأَمَرَهُ بِالقِتالِ ووَعَدَهُ النَّصرَ ، وكانَ نازِلاً ماءَ الصَّفراءِ ، فَأَحَبَّ أن يَبلُوَ الأَنصارَ ؛ لِأَنَّهُم إنَّما وَعَدوهُ أن يَنصروهُ فِي الدّارِ ، فَأَخبَرَهُم أنَّ العيرَ قَد جازَت ، وأَنَّ قُرَيشا قَد أقبَلَت لِتَمنَعَ عَن عيرِها ، وأَنَّ اللّهَ قَد أمَرَني بِمُحارَبَتِهِم ، فَجَزِع أصحابُ رَسولِ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله مِن ذلِكَ وخافوا خَوفا شَديدا .
فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله : أشيروا عَلَيَّ . فَقامَ الأَوَّلُ فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّها قُرَيشٌ وخُيَلاؤُها ، ما آمَنَت مُنذُ كَفَرَت ، ولا ذَلَّت مُنذُ عَزَّت ، ولَم تَخرُج۱عَلى هَيئَةِ الحَربِ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله لَهُ : اِجلِس . فَجَلَسَ .
قالَ : أشيروا عَلَيَّ . فَقامَ الثّاني فَقالَ مِثلَ مَقالَةِ الأَوَّلِ . فَقالَ صلى اللّه عليه و آله : اِجلِس . فَجَلَسَ .
ثُمَّ قامَ المِقدادُ فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، وإنّا قَد آمَنّا بِكَ وصَدَّقناكَ ، وشَهِدنا أنَّ ما جِئتَ بِهِ حَقٌّ مِن عِندِ اللّهِ ، ولَو أمَرتَنا أن نَخوضَ جَمرَ الغَضا۲وشَوكَ الهراشِ۳خُضنا مَعَكَ ، ولا نَقولُ لَكَ ما قالَت بَنو إسرائيلَ لِموسى : « اذْهَبْ أَنتَ وَرَبُّكَ فَقَـتِلاَ إِنَّا هَـهُنَا قَـعِدُونَ »۴، ولكِنّا نَقولُ : اِمضِ لِأَمرِ رَبِّكَ فَإِنّا مَعَكَ مُقاتِلونَ . فَجَزّاهُ النَّبِيُّ صلى اللّه عليه و آله خَيرا ، ثُمَّ جَلَسَ .
ثُمَّ قالَ : أشيروا عَلَيَّ . فَقامَ سَعدُ بنُ مُعاذٍ ، فَقالَ : بِأَبي أنتَ واُمّي يا رَسولَ اللّهِ ، كَأَنَّكَ أرَدَتَنا ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : فَلَعَلَّكَ خَرَجتَ عَلى أمرٍ قَد اُمِرتَ بِغَيرِهِ . قالَ : نَعَم .
قالَ : بِأَبي أنتَ واُمّي يا رَسولَ اللّهِ ، إنّا قَد آمَنّا بِكَ وصَدَّقناكَ ، وشَهِدنا أنَّ ما جِئتَ بِهِ حَقٌّ مِن عِندِ اللّهِ ، فَمُرنا بِما شِئتَ وخُذ مِن أموالِنا ما شِئتَ وَاترُك مِنهُ ما شِئتَ ، وَالَّذي أخَذتَ مِنهُ أحَبُّ إلَيَّ مِنَ الَّذي تَرَكتَ مِنهُ ، وَاللّهِ ! لَو أمَرتَنا أن نَخوضَ هذَا البَحرَ لَخُضناهُ مَعَكَ . فَجَزّاهُ خَيرا .
ثُمَّ قالَ سَعدٌ : بِأَبي أنتَ واُمّي يا رَسولَ اللّهِ ، وَاللّهِ ! ما خُضتُ هذَا الطَّريقَ قَطُّ وما لي بِهِ عِلمٌ ، وقَد خَلَّفنا بِالمَدينَةِ قَوما لَيسَ نَحنُ بِأَشَدَّ جِهادا لَكَ مِنهُم ، ولَو عَلِموا أنَّهُ الحَربُ لَما تَخَلَّفوا ولكِن نُعِدُّ لَكَ الرَّواحِلَ ونَلقى عَدُوَّنا فَإِنّا نَصبِرُ عِندَ اللِّقاءِ ، أنجادٌ فِي الحَربِ ، وإنّا لَنَرجو أن يُقِرَّ اللّهُ عَينَكَ بِنا ، فَإِن يَكُ ما تُحِبُّ فَهُوَ ذلِكَ ، وإن يَكُن غَيرَ ذلِكَ قَعَدتَ عَلى رَواحِلِكَ فَلَحِقتَ بِقَومِنا .
فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله : أو يُحدِثُ اللّهُ غَيرَ ذلِكَ ، كَأَنّي بِمَصرَعِ فُلانٍ هاهُنا ، وبِمَصرَعِ فُلانٍ هاهُنا ، وبِمَصرَعِ أبي جَهلٍ وعُتبَةَ بنِ رَبيعَةَ وشَيبَةَ بنِ رَبيَعَةَ ومُنيَةَ وبنيةَ ابنَيِ الحَجّاجِ ، فَإِنَّ اللّهَ قَد وَعَدَني إحدَى الطّائِفَتَينِ ، ولَن يُخلِفَ اللّهُ الميعادَ .
فَنَزَلَ جَبرَئيلُ عليه السلام عَلى رَسولِ اللّهِ صلى اللّه عليه و آله بِهذِهِ الآيَةِ : « كَمَا أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِن بَيْتِكَ بِالْحَقِّ »إلى قَولِهِ : « وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ »۵.۶

1.تخرُج على صيغة المخاطَب . و في بحار الأنوار : «ولم نخرُج» .

2.الغَضا : شجر ذو شوك ، وخشبه من أصلب الخشب ، لذا فيكون في فحمه صلابة (مجمع البحرين : ج ۲ ص ۱۳۲۴ «غضى») .

3.في مجمع البيان : «هراس» بدل «هراش» وهراس : شجر كبير الشوك (لسان العرب : ج ۶ ص ۲۴۷ «هرس») .

4.المائدة : ۲۴ .

5.الأنفال : ۵ ـ ۸ .

6.تفسير القمّي : ج ۱ ص ۲۵۸ ، مجمع البيان : ج ۴ ص ۸۰۳ نحوه ، بحار الأنوار : ج ۱۹ ص ۲۴۷ ح ۳ و راجع : تاريخ الطبري : ج ۲ ص ۴۳۵ وتفسير ابن كثير : ج ۳ ص ۵۵۷ .

  • نام منبع :
    سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه وآله - جلد هفتم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعي از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    7
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1394
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 7086
صفحه از 625
پرینت  ارسال به