ن ـ وليد بن عُقبه۱
۴۳۳۰.امام على عليه السلام :همسر وليد بن عقبه ، نزد پيامبر خدا آمد و از وليد ، شكايت كرد كه او را كتك مىزند . پيامبر صلى اللّه عليه و آله به او فرمود : «برگرد و به او بگو : پيامبر خدا ، مرا پناه داده است» .
زن رفت . ساعتى گذشت و باز آمد و گفت : اى پيامبر خدا ! از من ، دستبردار نيست .
پيامبر خدا ، ريشهاى از جامه خود كَنْد و به او داد و فرمود : «بگو : پيامبر خدا ، مرا پناه داده است و اين هم ، ريشهاى از جامه اوست» .
ساعتى گذشت . دوباره برگشت و گفت : اى پيامبر خدا! بيش از پيش ، مرا كتك زَد .
پيامبر خدا ، دستانش را بلند كرد و دو يا سه بار گفت : «بار خدايا! به حساب وليد بِرِس» .
۷ / ۱۳
طوايفى كه پيامبر ، نفرينشان كرد
الف ـ قريش
۴۳۳۱.صحيح البخارىـ به نقل از عبد اللّه بن مسعود ـ :پيامبر خدا ، در كنار كعبه به نماز ايستاده بود و گروه قريش ، در انجمنهاى خويش بودند كه يكى از ايشان گفت : بنگريد اين رياكار را! كدام يك از شما حاضر است به كشتارگاه خاندان فلانى برود و سرگين و خون و شكمبه (/بچهدانِ) كشتارهاى آنها را بياورد و صبر كند و چون به سجده رفت ، آنها را بر پشت و گردن او بيندازد؟
پليدترين فرد آنان ، برخاست و چون پيامبر خدا به سجده رفت ، آن كثافات را برپشت و گردن ايشان ريخت و پيامبر صلى اللّه عليه و آله همچنان در سجده مانْد. قريش ، شروع به خنديدن كردند ، چنان كه از شدّت خنده به يكديگر مىخوردند .
شخصى نزد فاطمه عليها السلام ـ كه دختر بچّهاى بود ـ رفت [و خبر بُرد] . فاطمه عليها السلام دوان دوان آمد و آن كثافات را از پشت پيامبر صلى اللّه عليه و آله ـ كه همچنان در حال سجده بود ـ كنار زد و به ناسزاگويى به آن جماعت پرداخت . پيامبر خدا ، چون نمازش را به پايان بُرد، گفت : «بار خدايا! قريش را گوشمالى ده . بار خدايا! قريش را گوشمالى ده . بار خدايا! قريش را گوشمالى ده» .
سپس نام بُرد : «بار خدايا! عمرو بن هِشام و عُتبة بن ربيعه و شيبة بن ربيعه و وليد بن عتبه و اميّة بن خلف و عقبة بن ابى مُعيط و عُمارة بن وليد را گوشمالى ده» .
عبد اللّه گفت : به خدا سوگند كه ديدم اين عدّه ، در روز بدر كشته شدند و اجسادشان را در چاه (چاه بدر)۲ريختند . سپس پيامبر خدا فرمود : «لعنتِ پيوسته بر اصحاب چاه باد!» .