م ـ نوفل بن خُوَيلِد۱
۴۳۲۹.الإرشادـ به نقل از زُهرى ـ :چون پيامبر خدا از حضور نوفل بن خُوَيلِد در جنگ بدر آگاه شد، گفت : «بار خدايا! شرّ نوفل را از من ، دفع كن» .
چون قريش تار و مار شدند ، على بن ابى طالب عليه السلام او را ديد كه سرگردان است و نمىداند چه كند. پس، آهنگ او كرد و ضربتى شمشير بر وى فرود آورد ، چنان كه شمشير در سپر چرمينش فرو رفت . سپس ، آن را از سپرش بَر كشيد و ضربتى بر ساق پايش كه زِرِهش را از آن بالا كشيده ، به كمر زده بود، فرود آورد و پايش را قطع كرد . آن گاه بر او تاخت و جانش را ستانْد . چون نزد پيامبر صلى اللّه عليه و آله باز گشت، شنيد كه ايشان مىفرمايد : «چه كسى از نوفل خبر دارد؟».
على بن ابى طالب عليه السلام گفت : من ، او را كشتم ، اى پيامبر خدا !
پيامبر صلى اللّه عليه و آله تكبير زد و گفت : «خدا را سپاس كه دعايم را درباره او اجابت فرمود» .