اين تفسير ، رابطه ميان دو آيه ياد شده و امانتدارى امامان را به خوبى بيان مى كند و دو پيام مهم براى مسئولان دارد: نخست ، واگذارى امور به كسانى كه شايستگى آن را دارند ، و ديگر اين كه با همه مردم ، به عدالتْ رفتار كنند.
امانتِ مسئوليت
مسئوليت ، در نظام اسلامى ، امانت است ، نه وسيله امرار معاش . بنا بر اين ، كسى كه در حكومت اسلامى، مسئوليتى را مى پذيرد، دشوارى امانتدارى را تحمّل مى كند و روزى كه مسئوليت خويش را واگذار مى كند، روز آسايش و راحتى اوست ؛ زيرا از سنگينى بار امانت ، كاسته شده است. در نهج البلاغة آمده كه امير مؤمنان عليه السلام ، به كارگزار خود در آذربايجان نوشت :
إنَّ عَمَلَكَ لَيْسَ لَكَ بِطُعمَةٍ و لكِنَّهُ فِى عُنُقِكَ أَمَانَةٌ . ۱ كارى كه بر عهده توست، طعمه تو نيست ؛ بلكه امانتى بر گردنت است .
امير مؤمنان عليه السلام تا پايان حكومت خويش، از امانتِ حكومت ، به خوبى مراقبت كرد و كوتاهىِ نزديكانش را خيانت در امانت مى دانست . ايشان ، در نامه اى عتاب آلود به يكى از پسرعموهايش ـ كه اموالى از بيت المال را تصاحب كرده بود ـ نوشت :
فَإنّي قَد كُنتُ أشرَكتُكَ فِي أمانَتِي ، وَ لَم يَكُن أحَدٌ مِن أهلِ بَيتي فِي نَفسِي أوثَقَ مِنكَ ؛ لِمُواساتِى وَ مُوازَرَتِي وَ أداءِ الأمانَةِ إلَىَّ ، فَلَمّا رَأَيتَ الزَّمانَ عَلَى ابنِ عَمِّكَ قَد كَلِبَ، وَ الْعَدُوَّ عَلَيهِ قَد حَرِبَ، وَ أمانَةَ النّاسِ قَد خَرِبَت ، وَ هذِهِ الاُمورَ قَد قَسَت، قَلَبتَ لِابنِ عَمِّكَ ظَهرَ المِجَنِّ وَ فارَقتَهُ مَعَ المُفارِقينَ، وَ خَذَلتَهُ أسوأَ خِذلانِ الخاذِلينَ . ۲ من ، تو را در امانتم شريك كرده بودم و در نظرم ، هيچ يك از خاندانم در همكارى و يارى و امانتدارى ، همچون تو ، مورد اعتماد من نبود ؛ امّا تو همين كه ديدى روزگار بر پسرعمويت ، يورش بُرده است و دشمن ، به پيكار او برآمده و امانت سپرده شده به من ،