( ۷۸ )
۰.وَ نُورُهُ وَ بُرهانُهُ عِنْدَكُمْ وَ أمْرُهُ إلَيْكُمْ . مَنْ والاكُم فَقَدْ والَى اللّهَ ، وَ مَنْ عاداكُمْ فَقَدْ عادَى اللّهَ ، وَ مَنْ أحَبَّكُمْ فَقَدْ أحَبَّ اللّهَ ، وَ مَنْ أبْغَضَكُمْ فَقَدْ أبْغَضَ اللّهَ ، وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِكُمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللّهِ .
۰.و نور و دليل آشكارش ، نزد شماست و امر (حكومت) الهى ، به شما واگذار شده است . هر كه ياور شما باشد ، بى گمان ، خدا را يارى كرده است و هر كه شما را دشمن دارد ، بى گمان ، با خدا دشمنى ورزيده است و هر كه شما را دوست بدارد ، بى گمان ، خدا را دوست داشته است و هر كه به شما كينه ورزد ، بى گمان ، به خدا كينه ورزيده است و هر كه به شما تمسّك جويد ، بى گمان ، به خدا تمسّك جسته است ...
توضيح واژه ها
والى : دوست بود ، همراه بود ، دنباله رو بود ، يار و ياور بود . ۱
عادى : دشمنى ورزيد ، خصومت كرد ، برخورد خصمانه داشت . ۲
اَحَبَّ : دوست داشت ، مشتاق شد ، عاشق شد . ۳
أبْغَضَ : كينه ورزيد ، متنفّر شد . ۴
اِعْتَصَمَ : پيوست ، چنگ زد ، پناهنده شد . ۵
1.«الولىّ هو الناصر» (لسان العرب ، ج ۱۵ ، ص ۴۰۶) . «الوَلاية والوِلاية : النصرة» (همان ، ص ۴۰۷) . «تولّى الشى ء : لزمه» (همان ، ص ۴۱۰) .
2.«عدا يَعْدو إذا ظلم و جار» (لسان العرب ، ج ۱۵ ، ص ۳۳) . «العداء ، بالفتح و المدّ ، الظلم و تجاوز الحدّ» (همان جا) . «عدوته : جاوزته» (همان جا) .
3.«الحبّ : الوداد و المحبّة» (لسان العرب ، ج ۱ ، ص ۲۸۹) .
4.«البغض : نقيض الحبّ» (لسان العرب ، ج ۷ ، ص ۱۲۱) .
5.«الاعتصام : الامتساك بالشى ء» (لسان العرب ، ج ۱۲ ، ص ۴۰۴) . «اعتصم : أي تمسّك و استمسك» (مجمع البحرين ، ج ۶ ، ص ۱۱۶) .