475
تفسير قرآن ناطق

شرح

پيش از اين توضيح داديم كه ۱ «نور» و «برهان» خدا را سه گونه معنا كرده اند : نخست ، آن كه برهان توحيد و خداشناسى ، نزدِ اهل بيت عليهم السلام است و امام ، چراغِ هدايت و دليلِ خداشناسى است . دوم ، آن كه علمِ قرآن ، در اختيار امام است و معناى سوم ، معجزه انبياى پيشين است كه از آن ، به «نور» و «برهان» ، ياد مى شود و در هر زمان ، نزدِ اهل بيت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است . همچنين ، واگذارى «امر الهى» به اهل بيت عليهم السلام ، پيش از اين ، مورد بررسى قرار گرفت . ۲
اينك با جمله «وأمره إليكم» ، به همان ويژگى سياسى اشاره شده است ؛ يعنى امرِ خدا ـ كه همان برپايىِ حكومتِ دينى و سياسى است ـ ، به شما واگذار شده است . اين تفسير ، برخاسته از فرهنگِ قرآنى در معناى «امر» است :
«وأَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسولَ وَاُولِى الأَمرِ مِنكُمْ . ۳ و از خدا فرمان ببريد ، و از پيامبر و صاحبْ اختيارانتان (صاحبان امر) كه از خودتان هستند ، فرمان ببريد» .
عبارت «و أمره إليكم» ، با اشاره به اين آيه قرآن ، اطاعت از رهبرى سياسىِ اهل بيت عليهم السلام را واجب مى داند و روى گرداندن از آن ، مانند روى برتافتن از خدا و پيامبرِ اوست .
اكنون بايد ديد كه چرا اين عبارت ها تكرار شده اند و انسجام اين جملات و جملات پسين ، چگونه است ؟

1.. ر . ك : ص ۳۳۸ : «و خصّكم ببرهانه و انتجبكم لنوره» .

2.. ر . ك : ص ۲۸۳ : «و اُولى الأمر» .

3.. سوره نساء ، آيه ۵۹ .


تفسير قرآن ناطق
474

( ۷۸ )

۰.وَ نُورُهُ وَ بُرهانُهُ عِنْدَكُمْ وَ أمْرُهُ إلَيْكُمْ . مَنْ والاكُم فَقَدْ والَى اللّهَ ، وَ مَنْ عاداكُمْ فَقَدْ عادَى اللّهَ ، وَ مَنْ أحَبَّكُمْ فَقَدْ أحَبَّ اللّهَ ، وَ مَنْ أبْغَضَكُمْ فَقَدْ أبْغَضَ اللّهَ ، وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِكُمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللّهِ .

۰.و نور و دليل آشكارش ، نزد شماست و امر (حكومت) الهى ، به شما واگذار شده است . هر كه ياور شما باشد ، بى گمان ، خدا را يارى كرده است و هر كه شما را دشمن دارد ، بى گمان ، با خدا دشمنى ورزيده است و هر كه شما را دوست بدارد ، بى گمان ، خدا را دوست داشته است و هر كه به شما كينه ورزد ، بى گمان ، به خدا كينه ورزيده است و هر كه به شما تمسّك جويد ، بى گمان ، به خدا تمسّك جسته است ...

توضيح واژه ها

والى : دوست بود ، همراه بود ، دنباله رو بود ، يار و ياور بود . ۱
عادى : دشمنى ورزيد ، خصومت كرد ، برخورد خصمانه داشت . ۲
اَحَبَّ : دوست داشت ، مشتاق شد ، عاشق شد . ۳
أبْغَضَ : كينه ورزيد ، متنفّر شد . ۴
اِعْتَصَمَ : پيوست ، چنگ زد ، پناهنده شد . ۵

1.«الولىّ هو الناصر» (لسان العرب ، ج ۱۵ ، ص ۴۰۶) . «الوَلاية والوِلاية : النصرة» (همان ، ص ۴۰۷) . «تولّى الشى ء : لزمه» (همان ، ص ۴۱۰) .

2.«عدا يَعْدو إذا ظلم و جار» (لسان العرب ، ج ۱۵ ، ص ۳۳) . «العداء ، بالفتح و المدّ ، الظلم و تجاوز الحدّ» (همان جا) . «عدوته : جاوزته» (همان جا) .

3.«الحبّ : الوداد و المحبّة» (لسان العرب ، ج ۱ ، ص ۲۸۹) .

4.«البغض : نقيض الحبّ» (لسان العرب ، ج ۷ ، ص ۱۲۱) .

5.«الاعتصام : الامتساك بالشى ء» (لسان العرب ، ج ۱۲ ، ص ۴۰۴) . «اعتصم : أي تمسّك و استمسك» (مجمع البحرين ، ج ۶ ، ص ۱۱۶) .

  • نام منبع :
    تفسير قرآن ناطق
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    02/01/1387
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 3740
صفحه از 684
پرینت  ارسال به