437
تفسير قرآن ناطق

رضاخان ، با تمسخر ، نگاهى مى كند و پيش خود فكر مى كند سربازى كه گاه به نان شبش نيازمند است ، چگونه شاه مى شود؟ !
مدّت ها گذشت و رضاخان ، به قدرت رسيد و براى زيارت بارگاه حضرت عبد العظيم عليه السلام به شهررى رفت. حرم را براى او خلوت كردند ؛ امّا سيّد پيرى در داخل حرم نشسته بود و به فرمان حكومتيان ، توجّهى نمى كرد. شاه ، وقتى به حرم وارد شد ، آن پيرمرد را شناخت. او همان آقا نور الدين بود. رضا شاه ، نزد وى رفت و به او احترام گذاشت و پيشگويىِ او را به خاطرش آورد و از او خواست كه چيزى از او بخواهد تا دستور دهد كه آن را برايش انجام دهند .
آقا نور الدين گفت: «ما استغنا داريم !». شاه ، دوباره سخنش را تكرار كرد. سيّد ، باز هم گفت: «ما استغنا داريم!» . رضاشاه كه كم سواد بود ، به دربار بازگشت و همان طور كه قدم مى زد ، به يكى از اطرافيانش (ظاهرا تقى زاده) مى گويد : استغنا ، يعنى چه؟ ! او مى گويد : يعنى بى نيازى.
رضاشاه ، داستان را براى او بازگو مى كند و از وى مى خواهد كه آن را براى كسى نقل نكند .


تفسير قرآن ناطق
436

رهاورد نگرش دينى، آرامش روانى است و چنانچه انسان ، نگرش دينىِ خود را تقويت كند و خدا را بهتر بشناسد و همه آنچه را براى او پيش مى آيد ، مطابق مصلحت الهى بداند، زندگى آرام و بهترى خواهد داشت ، و هر چه باورهاى دينى ، بيشتر رنگ ببازند ، نارضايتى در زندگى ، بيشتر خواهد شد.

۴. ثروت بى پايان

ثروت اندوزان ، با شعار «بى نيازى از مردم (استغنا)» ، به فراهم آوردن ثروت مى پردازند، امّا هيچ گاه احساس بى نيازى نمى كنند ؛ بلكه هر چه ثروت آنها بيشتر مى شود ، عطش مادّيات ، در جانشان فزونى مى گيرد ؛ امّا در انديشه اسلامى ، يكى از نتايج داشتن روحيه رضامندى، بى نياز بودن از مردم است. در روايتى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمده كه فرمود :
إرضَ بِقَسْمِ اللّهِ تَكُن أغنَى النّاسِ . ۱ به قسمت خدا راضى باش ، بى نيازترينِ مردم ، خواهى بود.
اين سخن ، بدين معناست كه انسان ، به ميزان تحصيل صفت رضا به مقدّرات الهى ، مى تواند از غنا و ثروت روانى و استغناى نفسانى بيشترى برخوردار باشد تا آن جا كه در نهايتِ تنگ دستى ، جز به سوى خداوند متعال ، دست نياز ، دراز نكند .

نمونه اى از اِستغناى نفس

يكى از دوستان ، نقل مى كرد : زمانى رضاخان پهلوى ، در سلطانيه (اراك امروزى) سرباز بود و در روز عاشورا ، همراه با چند سرباز ديگر به خانه يكى از علماى بزرگ آن شهر به نام «آقا نور الدين» مى رود. هنگام خروج از خانه ، آقا نورالدين ، با دستش به او اشاره مى كند و مى گويد: «تو شاه مى شوى ؛ ولى به قدرت كه رسيدى ، به اسلام صدمه نزن ، به مردم ، صدمه نزن !».

1.الأمالى ، صدوق ، ص ۲۶۹ ، ح ۲۹۵ .

  • نام منبع :
    تفسير قرآن ناطق
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    02/01/1387
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 3719
صفحه از 684
پرینت  ارسال به