شهود قلبى ، فراتر از تمام استدلال هاى كلامى و فلسفى است و امير مؤمنان عليه السلام ، آثار نبوّت را با چشم خود ديد و از همين روى ، ايمانِ هيچ كس با ايمان مولا على عليه السلام قابل قياس نيست . شهود آثار نبوّت ، تمام فلسفه بافى ها را باطل مى كند و برهان مُتقَن شهود ، يقينى خلل ناپذير است ؛ ولى آنان كه به مقام يقين نمى رسند ، تنها نبوّت پيامبر و آثار آن را باور مى كنند و از ديدن آن ، محروم اند :
«وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَ بِالأَْخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ . ۱ و آنان كه به آنچه بر تو و آنچه پيش از تو فرو فرستاده شده ، ايمان مى آورند و بى گمان ، به جهان واپسين ، باور دارند» .
تطبيق اين دو آيه ، بسيار زيباست كه گروهى ، حقّانيت پيامبر خدا را مى بينند كه آنچه بر او نازل شده ، حقّ است ؛ و گروهى به آن ، ايمان مى آورند .
سيناى دل
شيدايان معرفت ، در آرزوى شهود يقينى ، دل در گرو دوست مى سپارند و حق تعالى نيز آنان را از الطاف خويش ، محروم نمى كند و هر از چند گاهى ، پرده از باطن ايشان ، بر مى دارد و آنان با شهود خويش ، ايمانى استوارتر مى يابند .
يكى از بزرگان اهل معرفت ، خاطره اى براى نگارنده نقل مى كرد كه حكايتِ شهود يقينى اوست . ايشان مى گفت : وارد مجلس فاتحه اى شدم و براى خواندن فاتحه ، نشستم . ناگهان ، خرسى را در گوشه مجلس ، مشاهده كردم ! شگفت زده شدم و از شخصى كه در كنار من نشسته بود ، پرسيدم : اين چيست كه در اين گوشه ، نشسته است ؟ ! گفت : او را نمى شناسى ؟ اين ، فلان رِباخوار معروف است . او را نمى شناسى ؟ به خود آمدم و دريافتم كه خرس ، باطنِ رباخوار است .