۵۲۱.تفسير الطبرى - به نقل از ابن عبّاس - : عبد اللَّه بن صيف و عَدى بن زيد و حَرث بن عَوف ، به يكديگر گفتند: بياييد صبحگاهان ، به آنچه بر محمّد و ياران او نازل شده ، ايمان بياوريم و شامگاهان ، بِدان كافر شويم تا بدين وسيله ، دينشان را بر آنان مشتبه سازيم . شايد آنها نيز همان كارى را بكنند كه ما مىكنيم و در نتيجه، از دينشان برگردند. پس خداوند عزّ وجلّ اين آيات را در باره آنان فرو فرستاد: (اى اهل كتاب! چرا حق را با باطل در مىآميزيد؟) تا (و خدا ، گشايشگرِ داناست) .
۵۲۲.تفسير العيّاشى - به نقل از عبد اللَّه بن سنان - : از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداوند : (بگو: چه كسى آن كتابى را كه موسى آورده ، نازل كرده است؟ [همان كتابى ]كه براى مردم ، روشنايى و رهنمود است و آن را به صورت طومارها در مىآوريد [و برخى از ]آن را آشكار مىسازيد) پرسيدم . فرمود: «آنها آنچه را مىخواستند ، پنهان مىداشتند، و آنچه را مىخواستند ، آشكار مىساختند».
در روايت ديگرى از آن حضرت آمده است كه ايشان فرمود: «آن را در طومارها مىنوشتند . سپس آنچه را مىخواستند ، آشكار مىداشتند و آنچه را مىخواستند ، پنهان مىداشتند» و فرمود: «هر كتابى كه نازل شده، نزد اهل علم (ائمّه عليهم السلام) است».
۵۲۳.تفسير القمّى: و سخن او: (بزرگى خدا را چنان كه بايد ، نشناختند) ، يعنى بزرگى خدا را نشناختند كه او را به صفاتش وصف كنند ، (آن گاه كه گفتند: خدا بر هيچ بشرى ، چيزى نازل نكرده است) . گوينده اين سخن ، قريش و يهود بودند . پس خداوند در پاسخ آنان ، دليل آورد و فرمود: (بگو) به ايشان - اى محمّد - : (چه كسى آن كتابى را كه موسى آورده ، نازل كرده است ؟ [همان كتابى ]كه براى مردم ، روشنى و رهنمود است و آن را به صورت طومارها در مىآوريد [و ]آن را آشكار مىسازيد) ؛ يعنى به قسمتهايى از آن ، اقرار مىكنيد (و بسيارى را پنهان مىكنيد) ؛ يعنى بسيارى از خبرهاى مربوط به پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله را . (در صورتى كه چيزى كه نه شما مىدانستيد و نه پدرانتان ، [به وسيله آن] به شما آموخته شد. بگو: «خدا [همه را فرستاده است]» . آن گاه بگذار كه در ژرفاى خود ، به بازى [سرگرم ]شوند) ؛ يعنى در اين تكذيب كردنهاى خود ، غوطهور و به آنها سرگرم شوند.
۵۲۴.زاد المسير - در باره آيه : (و آن گاه كه گفتند : «خدا چيزى بر بشرى نازل نكرده ، بزرگى خدا را چنان كه بايد ، نشناختند)۱ - : در سبب نزول آن ، هفت قول است:
اوّل ، اين كه : مالك بن صيف، رئيس يهوديان، روزى نزد پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله آمد . پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله به او فرمود: «تو را به آن كسى كه تورات را بر موسى فرو فرستاد ، سوگند مىدهم كه آيا در آن ، آمده است كه خدا ، عالم فربه را دشمن مىدارد؟» .
مالك گفت: آرى. فرمود: «تو همان عالم فربه هستى»۲ . مالك ، عصبانى شد و گفت: (خدا بر هيچ بشرى ، چيزى نازل نكرده است) . پس اين آيه نازل شد.
اين مطلب را ابو صالح ، از ابن عبّاس ، روايت كرده است. سعيد بن جُبَير و عِكرَمه نيز گفتهاند كه [آيه] در باره مالك بن صيف ، نازل شده است.
دوم . يهوديان گفتند: اى محمّد ! خدا ، كتابى بر تو نازل كرده است؟ فرمود: «آرى».
گفتند: به خدا سوگند كه خداوند ، هيچ كتابى از آسمان ، نازل نكرده است.
پس اين آيه نازل شد. اين قول را والِبى ، از ابن عبّاس ، روايت كرده است.
سوم . يهوديان گفتند: اى محمّد ! موسى ، الواحى را از جانب خدا آورد . پس تو نيز همانند موسى، نشانهاى براى ما بياور. در اين هنگام ، اين آيات نازل شد: (اهل كتاب ، از تو مىخواهند كه كتابى از آسمان ، برايشان فرود آورى) تا (بزرگى) .۳
و چون پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از كارهاى زشتشان براى آنان گفت، گفتند: به خدا سوگند كه خداوند ، نه بر تو چيزى نازل كرده است ، نه بر موسى، نه بر عيسى و نه بر هيچ بشر ديگرى . پس اين آيه نازل شد. اين قول ، از محمّد بن كعب است.
چهارم . اين آيه ، در باره يهود و نصارا نازل شد كه خداوند به ايشان علم داد ؛ ولى آنها از علم خود ، سودى نبردند. اين قول ، از قتاده است.
پنجم . آيه در باره فنحاص يهودى نازل شده است. او همان كسى است كه گفت: (خدا بر هيچ بشرى ، چيزى نازل نكرده است). اين قول ، از سدّى است.
ششم . آيه در باره مشركان قريش ، نازل شده است. آنها بودند كه گفتند: به خدا سوگند ، (خدا بر هيچ بشرى ، چيزى نازل نكرده است). اين قول را ابن ابى نَجيح ، از مجاهد ، روايت كرده است.
هفتم . اوّل آيه تا (مِنْ شَىْءٍ) ، در باره مشركان قريش است، و اين سخن خداى متعال : (چه كسى كتابى را كه موسى آورده ، نازل كرده است؟) ، در باره يهود. اين قول را ابن كثير ، از مجاهد، روايت كرده است.