۴۸۰.مسند ابن حنبل - به نقل از ابو صَخْر عقيلى - : مردى از باديهنشينان برايم گفت: در زمان حيات پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله كالايى براى فروش به مدينه آوردم و پس از فروختن آنها، با خود گفتم: بايد اين مرد را ملاقات كنم و سخنانش را بشنوم.
پس او را ديدم كه در ميان ابو بكر و عمر ، حركت مىكند. دنبالشان كردم تا آن كه به مردى يهودى برخوردند كه تورات را گشوده و مشغول خواندن آن بود و به وسيله آن ، خود را در غم فرزندش - كه در حال جان دادن بود و جوانى بس خوبرو و زيبا بود - ، تسلّى مىداد.
پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «تو را به آن كه تورات را فرو فرستاد ، سوگند مىدهم ، آيا در اين كتاب خود ، از اوصاف من و ظهورم ، چيزى مىيابى؟» .
مرد با حركت سرش گفت: نه.
فرزندش گفت: چرا . سوگند به آن كه تورات را فرو فرستاد، ما در كتابمان ، اوصاف تو و ظهورت را مىيابيم . گواهى مىدهم كه معبودى جز خداى يگانه نيست و تو ، فرستاده خدا هستى .
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «اين مرد يهودى را از كنار برادرتان بلند كنيد» .
سپس خود به كفن و دفن او پرداخت و بر وى ، نماز خواند .
۴۸۱.سنن الدارمى - به نقل از ابن عبّاس - : از كعب الأحبار پرسيد[م] : توصيف پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله را در تورات ، چگونه مىيابى؟
كعب گفت: او را چنين مىيابيم: محمّد پسر عبد اللَّه . در مكّه ، زاده مىشود و به طابه ،۱ هجرت مىكند... . ناسزاگو نيست . در كوچه و بازارها ، هياهو نمىكند . بدى را با بدى ، پاسخ نمىدهد ؛ بلكه مىبخشد و گذشت مىكند . امّتش ، ستايشگران اند . خداى را در هر خوشى و ناخوشى ، سپاس مىگويند. به هر بلندايى ، خدا را به بزرگى ، ياد مىكنند [و «اللَّه أكبر» سر مىدهند] . دستها و پاهايشان را مىشويند (وضو مىگيرند)، و اِزار به كمر مىبندند. در نمازشان ، چنان صف مىبندند كه در پيكارشان . زمزمههايشان در مسجدهايشان ، چونان نواى زنبوران عسل ، بلند است و بانگ مؤذّن آنان ، در فضاى آسمان ، شنيده مىشود.