۳۶۳.تفسير الطبرى - به نقل از زيد بن اَسلَم - : مردى از منافقان ، در غزوه تبوك به عوف بن مالك گفت: اين قاريانِ ما را چه شده است كه از ما ، شكمچرانتر و دروغگوتر، و در جنگ ، بُزدلترند؟
عوف به او گفت: ياوه مىگويى. تو منافقى . حتماً به پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله خبر مىدهم !
نزد پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله رفت تا موضوع را به ايشان بگويد ؛ امّا ديد كه پيشتر ، قرآن ، از آن خبر داده است .
عبد اللَّه بن عمر مىگويد : آن منافق را ديدم كه به بند پالان شتر پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله در آويخته است و به سنگها مىخورَد و پاهايش ، زخمى شده و مىگويد: (ما فقط ، شوخى و بازى مىكرديم) ، و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به او مىفرمايد : (آيا خدا و آيات او و پيامبرش را ريشخند مىكرديد؟!) ، و بيش از اين ، چيزى به او نمىفرمود .
۳۶۴.امام على عليه السلام - در سفارش ايشان به فرزندش محمّد بن حنفيّه - : [خداوند] بر گوش ، واجب ساخته كه با آن ، گناهان را نشنوى و فرموده : (و البتّه [خداوند] در كتاب (قرآن) ، بر شما نازل كرده كه : هر گاه شنيديد كه آيات خدا ، مورد انكار و ريشخند قرار مىگيرد، با آنان منشينيد تا به سخنى غير از آن ، مشغول شوند ؛ چرا كه در اين صورت ، شما هم مانند آنان خواهيد بود) و فرمود: (و چون ديدى كه كسانى [ به قصد تخطئه ] در آيات ما فرو مىروند ، از ايشان روى برتاب، تا به سخنى غير از آن ، وارد شوند) . سپس مورد فراموشى را استثنا كرده و فرموده: (و اگر شيطان ، تو را [ در اين باره ]به فراموشى انداخت، پس از توجّه، [ ديگر ] با قوم ستمكار ، منشين).
۳۶۵.تفسير الطبرى - به نقل از ابن جُرَيج - : مشركان ، نزديك پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مىنشستند و دوست داشتند سخنان او را بشنوند و آن را مسخره كنند . پس اين آيه نازل شد: (و چون ديدى كه كسانى [ به قصد تخطئه ]در آيات ما فرو مىروند ، از ايشان روى برتاب، تا به سخنى غير از آن ، وارد شوند) .