123
شناخت‌نامه قرآن بر پايه قرآن و حديث - جلد دوّم

۳۵۸.الطبقات الكبرى - به نقل از عبد الواحد بن ابى عون دَوسى كه با قريش ، هم‏پيمان بود - : طُفَيل بن عمرو دَوسى ، مردى شريف و شاعر و ثروتمند و سفره‏دار بود. او به مكّه آمد و پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله در مكّه بود. مردانى از قريش ، نزد او رفتند و گفتند: اى طُفَيل ! تو به شهر ما آمده‏اى و اين مردى كه در ميان ماست ، براى ما مشكل‏ساز شده و در بين ما ، تفرقه و پراكندگى افكنده است. سخنانش ، چون جادوست و ميان فرزند با پدر ، و برادر با برادر ، و زن با شوهر ، جدايى مى‏اندازد. مى‏ترسيم از جانب او بر سر تو و قومت ، همان بلايى بيايد كه بر سر ما آمده است . بنا بر اين، با او هم‏سخن مشو و به سخنانش ، گوش مسپار.
طُفَيل گفت : به خدا سوگند، آنها چندان در گوش من خواندند كه تصميم گرفتم هرگز از او چيزى نشنوم و با وى ، سخن نگويم. صبح ، در حالى به مسجد رفتم كه گوش‏هايم را از ترس آن كه چيزى از حرف‏هاى او به گوشم برسد ، از پنبه پُر كرده بودم ، به طورى كه به من «صاحب دو پنبه» مى‏گفتند .
يك روز صبح ، به مسجد رفتم . ديدم پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله كنار كعبه ، به نماز ايستاده است. نزديكش ايستادم و خدا خواست كه پاره‏اى از سخنان او را به من بشنوانَد . پس سخنى نيكو شنيدم. با خود گفتم: مادرم عزادارم شود! به خدا سوگند ، من مردى خردمند و شاعرم و خوب را از بد ، تشخيص مى‏دهم . پس چرا نبايد بشنوم كه اين مرد ، چه مى‏گويد؟ اگر آنچه را مى‏آورد ، نيكو بود ، آن را مى‏پذيرم، و اگر بد بود ، رهايش مى‏كنم. پس درنگ كردم تا به سوى خانه‏اش ره‏سپار شد. من در پىِ او رفتم تا اين كه وارد خانه‏اش شد . من هم با او وارد شدم و گفتم: اى محمّد! قوم تو ، به من چنين و چنان گفتند و حرف‏ها زدند و - به خدا سوگند - چندان در گوش من خواندند و مرا از تو ترساندند كه گوش‏هايم را با پنبه پُر كردم تا سخنانت را نشنوم ؛ امّا خداوند ، چنين خواست كه سخن تو را به گوش من برساند . پس سخنى نيكو شنيدم. اينك دينت را بر من ، عرضه كن.
پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله اسلام را بر او عرضه كرد و برايش قرآن خواند. طُفَيل گفت: به خدا سوگند كه هرگز ، سخنى نيكوتر از اين و دينى عادلانه‏تر از اين نشنيده‏ام. پس اسلام آوردم و به حق ، شهادت دادم و گفتم: اى پيامبر خدا ! من در ميان قوم خود ، مُطاع هستم . نزد ايشان ، باز مى‏گردم و آنان را به اسلام ، دعوت مى‏كنم . پس دعا كن كه خداوند ، مرا در آنچه ايشان را به آن فرا مى‏خوانم، يارى كند .
فرمود: «بار خدايا! براى او نشانه‏اى قرار ده» .


شناخت‌نامه قرآن بر پايه قرآن و حديث - جلد دوّم
122

۳۵۸.الطبقات الكبرى‏ عن عبد الواحد بن أبي عون الدوسيّ - وكانَ لَهُ حِلفٌ في قُرَيشٍ - : كانَ الطُّفَيلُ بنُ عَمرٍو الدَّوسِيُّ رَجُلاً شَريفاً شاعِراً مَليئاً كَثيرَ الضِّيافَةِ ، فَقَدِمَ مَكَّةَ ورَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله بِها ، فَمَشى‏ إلَيهِ رِجالٌ مِن قُرَيشٍ فَقالوا: يا طُفَيلُ إنَّكَ قَدِمتَ بِلادَنا ، وهذَا الرَّجُلُ الَّذي بَينَ أظهُرِنا قَد أعضَلَ بِنا وفَرَّقَ جَماعَتَنا وشَتَّتَ أمرَنا ، وإنَّما قَولُهُ كَالسِّحرِ يُفَرِّقُ بَينَ الرَّجُلِ وبَينَ أبيهِ ، وبَينَ الرَّجُلِ وبَينَ أخيهِ ، وبَينَ الرَّجُلِ وبَينَ زَوجَتِهِ ، إنّا نَخشى‏ عَلَيكَ وعَلى‏ قَومِكَ مِثلَ ما دَخَلَ عَلَينا مِنهُ ، فَلا تُكَلِّمهُ ولا تَسمَع مِنهُ.
قالَ الطُّفَيلُ: فَوَاللَّهِ ما زالوا بي حَتّى‏ أجمَعتُ أن لا أسمَعَ مِنهُ شَيئاً ولا اُكَلِّمَهُ ، فَغَدَوتُ إلَى المَسجِدِ وقَد حَشَوتُ اُذُنَيَّ كُرسُفاً - يَعني قُطناً - فَرَقاً مِن أن يَبلُغَني شَي‏ءٌ مِن قَولِهِ ، حَتّى‏ كانَ يُقالُ لي ذُو القُطنَتَينِ.
قالَ: فَغَدَوتُ يَوماً إلَى المَسجِدِ فَإِذا رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله قائِمٌ يُصَلّي عِندَ الكَعبَةِ ، فَقُمتُ قَريباً مِنهُ ، فَأَبَى اللَّهُ إلّا أن يُسمِعَني بَعضَ قَولِهِ ، فَسَمِعتُ كَلاماً حَسَناً ، فَقُلتُ في نَفسي: واثُكلَ اُمّي! وَاللَّهِ إنّي لَرَجُلٌ لَبيبٌ شاعِرٌ ، ما يَخفى‏ عَلَيَّ الحَسَنُ مِنَ القَبيحِ ، فَما يَمنَعُني مِن أن أسمَعَ مِن هذَا الرَّجُلِ ما يَقولُ؟ فَإِن كانَ الَّذي يَأتي بِهِ حَسَناً قَبِلتُهُ وإن كانَ قَبيحاً تَرَكتُهُ. فَمَكَثتُ حَتَّى انصَرَفَ إلى‏ بَيتِهِ ، ثُمَّ اتَّبَعتُهُ حَتّى‏ إذا دَخَلَ بَيتَهُ دَخَلتُ مَعَهُ.
فَقُلتُ: يا مُحَمَّدُ ، إنَّ قَومَكَ قالوا لي كَذا وكَذا لِلَّذي قالوا لي ، فَوَاللَّهِ ما تَرَكوني يُخَوِّفونّي أمرَكَ حَتّى‏ سَدَدتُ اُذُنَيَّ بِكُرسُفٍ لِئَلّا أسمَعَ قَولَكَ ، ثُمَّ إنَّ اللَّهَ أبى‏ إلّا أن يُسمِعَنيهِ ، فَسَمِعتُ قَولاً حَسَناً فَاعرِض عَلَيَّ أمرَكَ.
فَعَرَضَ عَلَيهِ رَسولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله ، الإِسلامَ وتَلا عَلَيهِ القُرآنَ ، فَقالَ: لا وَاللَّهِ ما سَمِعتُ قَولاً قَطُّ أحسَنَ مِن هذا ولا أمراً أعدَلَ مِنهُ. فَأَسلَمتُ وشَهِدتُ شَهادَةَ الحَقِّ ، فَقُلتُ:
يا نَبِيَّ اللَّهِ إنّي امرُؤٌ مُطاعٌ في قَومي وأنَا راجِعٌ إلَيهِم فَداعيهِم إلَى الإِسلامِ ، فَادعُ اللَّهَ أن يَكونَ لي عَوناً عَلَيهِم فيما أدعوهُم إلَيهِ.
فَقالَ: اللَّهُمَّ اجعَل لَهُ آيَةً.۱

1.الطبقات الكبرى : ج ۴ ص ۲۳۷ ، السيرة النبويّة لابن هشام : ج ۲ ص ۲۲ ، البداية والنهاية : ج ۳ ص ۹۹ كلاهما نحوه .

  • نام منبع :
    شناخت‌نامه قرآن بر پايه قرآن و حديث - جلد دوّم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعي از پژوهشگران، اصغر هادوي کاشاني، محمّد احسانى‏فر لنگرودى، علي‌رضا نظري خرّم، محمّدرضا حسين‌زاده، علي شاه‌ علي‌زاده، حميد رضا شيخي (مترجم)
    تعداد جلد :
    4
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    02/01/1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 11467
صفحه از 506
پرینت  ارسال به