۳۵۸.الطبقات الكبرى - به نقل از عبد الواحد بن ابى عون دَوسى كه با قريش ، همپيمان بود - : طُفَيل بن عمرو دَوسى ، مردى شريف و شاعر و ثروتمند و سفرهدار بود. او به مكّه آمد و پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله در مكّه بود. مردانى از قريش ، نزد او رفتند و گفتند: اى طُفَيل ! تو به شهر ما آمدهاى و اين مردى كه در ميان ماست ، براى ما مشكلساز شده و در بين ما ، تفرقه و پراكندگى افكنده است. سخنانش ، چون جادوست و ميان فرزند با پدر ، و برادر با برادر ، و زن با شوهر ، جدايى مىاندازد. مىترسيم از جانب او بر سر تو و قومت ، همان بلايى بيايد كه بر سر ما آمده است . بنا بر اين، با او همسخن مشو و به سخنانش ، گوش مسپار.
طُفَيل گفت : به خدا سوگند، آنها چندان در گوش من خواندند كه تصميم گرفتم هرگز از او چيزى نشنوم و با وى ، سخن نگويم. صبح ، در حالى به مسجد رفتم كه گوشهايم را از ترس آن كه چيزى از حرفهاى او به گوشم برسد ، از پنبه پُر كرده بودم ، به طورى كه به من «صاحب دو پنبه» مىگفتند .
يك روز صبح ، به مسجد رفتم . ديدم پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله كنار كعبه ، به نماز ايستاده است. نزديكش ايستادم و خدا خواست كه پارهاى از سخنان او را به من بشنوانَد . پس سخنى نيكو شنيدم. با خود گفتم: مادرم عزادارم شود! به خدا سوگند ، من مردى خردمند و شاعرم و خوب را از بد ، تشخيص مىدهم . پس چرا نبايد بشنوم كه اين مرد ، چه مىگويد؟ اگر آنچه را مىآورد ، نيكو بود ، آن را مىپذيرم، و اگر بد بود ، رهايش مىكنم. پس درنگ كردم تا به سوى خانهاش رهسپار شد. من در پىِ او رفتم تا اين كه وارد خانهاش شد . من هم با او وارد شدم و گفتم: اى محمّد! قوم تو ، به من چنين و چنان گفتند و حرفها زدند و - به خدا سوگند - چندان در گوش من خواندند و مرا از تو ترساندند كه گوشهايم را با پنبه پُر كردم تا سخنانت را نشنوم ؛ امّا خداوند ، چنين خواست كه سخن تو را به گوش من برساند . پس سخنى نيكو شنيدم. اينك دينت را بر من ، عرضه كن.
پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله اسلام را بر او عرضه كرد و برايش قرآن خواند. طُفَيل گفت: به خدا سوگند كه هرگز ، سخنى نيكوتر از اين و دينى عادلانهتر از اين نشنيدهام. پس اسلام آوردم و به حق ، شهادت دادم و گفتم: اى پيامبر خدا ! من در ميان قوم خود ، مُطاع هستم . نزد ايشان ، باز مىگردم و آنان را به اسلام ، دعوت مىكنم . پس دعا كن كه خداوند ، مرا در آنچه ايشان را به آن فرا مىخوانم، يارى كند .
فرمود: «بار خدايا! براى او نشانهاى قرار ده» .