الواجب تعالى، فالاثبات العقلی النظری بكلتا المقدمتین تستنتج الجزم بصدق القضیة القائلة بوجود العِقاب والمخبرة عنه.۱
اِشکال شهید صدر، به هر دو تقریر وارد میشود. به این اِشکال شهید صدر دو پاسخ میتوان داد: پاسخ نخست این که اگر این استدلال را اشاعره قبول داشته باشند، این استدلال در مورد همه افعال قبیح قابل طرح است و بر اساس این استدلال، خداوند منزّه از افعال قبیح خواهد بود، چون همه افعال قبیح مانند ظلم و تکلیف بمالایطاق، همچون کذب، نقص هستند و فرقی میان کذب و ظلم نیست، اگر نگوییم دلالت ظلم بر نقص بیشتر از کذب است.
پاسخ دوم این است که اساساً اشاعره به دلیل انکار حُسن و قُبح ذاتی، افعال قبیحی همچون کذب و ظلم را نقص نمیدانند تا آن را از خداوند نفی کنند. به دیگر سخن، کذب و ظلم، از نقائص عملی هستند و به محدوده عقل عملی مربوطاند نه به عقل نظری.
مرحوم مظفّر اِشکال دیگری را از اشاعره بر علیه این دلیل ذکر میکند و آن این که امر و نهی شارع را ما وجداناً درک میکنیم و همین یعنی حُسن و قُبح شرعی و نیازی به اثبات چیزی ورای این امر و نهی، مثل مدح و ذم از سوی خدا نیست. او در مقام پاسخ، این اِشکال اشاعره را صرفِ ادعا و مصادره به مطلوب میداند و معتقد است در حُسن و قُبح، مدح و ذم - ولو شرعی - باید اثبات شود.
وقد أجاب بعض الأشاعرة عن هذا التصویر بأنه یكفی فی كون الشیء حسنا أن یتعلق به الأمر وفی كونه قبیحا أن یتعلق به النهی والأمر والنهی حسب الفرض ثابتان وجدانا ولا حاجة إلى فرض ثبوت مدح وذم من الشارع وهذا الكلام فی الحقیقة یرجع إلى أصل النزاع فی معنى الحسن