99
گزیده سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه و آله

۱۴۵.الطبقات الكبرى ـ به نقل از جرير بن حازم، از كسى كه از زُهرى نقل مى‌كند، از فردى يهودى ـ: هيچ يك از اوصاف پيامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌و‌آله در تورات نمانده بود، جز آن كه در او ديده بودم، مگر بردبارى را، و من سى دينار با سررسيد معلوم به او پيشاپيش بابت خريد [خرما] دادم و او را وا نهادم تا يك روز به سررسيد مانده، نزدش آمدم و گفتم: اى محمّد ! حقّم را بده، كه شما فرزندان عبد المطّلب به تأخير اندازنده‌ايد.
عمر گفت: اى يهودى خبيث ! هان! به خدا سوگند، اگر جايگاه و احترام پيامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله نبود، آنچه چشمانت در آن است [يعنى كاسه سرت را]، با شمشير مى‌زدم.
پيامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌و‌آله فرمود: «خدا تو را بيامرزد، اى ابو حفص ! ما از تو به چيزى ديگر غير از اين نيازمندتريم ؛ به اين كه مرا به اداى آنچه بر عهده دارم، فرمان دهى. او نيز به اين كه در گرفتن حقّش به او يارى دهى، نيازمندتر است».
پس تندى و جهالت من، جز بر بردبارى او نيفزود. به من فرمود: «اى يهودى ! سررسيد حقّ تو، فرداست» و سپس فرمود: «اى ابو حفص! او را به همان باغى كه روز نخست [، خرما را از آن جا] خواسته بود، ببر، و اگر راضى شد، فلان مقدار خرما به او بده و يك من هم به خاطر سخن تهديدآميزى كه به او گفتى، بر آن بيفزاى و اگر راضى نشد، از فلان باغ به او بده».
عمر، مرا به باغ برد و به خرمايش راضى شد[م] و عمر، آنچه را پيامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌و‌آله گفته بود و نيز اضافه‌اى را كه فرمان داده بود، به من داد.
هنگامى كه يهودى خرمايش را گرفت، گفت: گواهى مى‌دهم كه معبودى جز خداوند يگانه نيست و او (محمّد صلى‌الله‌عليه‌و‌آله) پيامبر خداست. اى عمر! چيزى مرا به انجام آنچه از من ديدى، وا نداشت، جز اين كه همه صفات پيامبر را كه در تورات گفته شده بود، در او ديده بودم جز بردبارى‌اش را، و امروز بردبارى‌اش را آزمودم و او را بر همان صفتى كه در تورات است، يافتم. من تو را گواه مى‌گيرم كه اين خرما و نيمى از دارايى‌ام ميان همه فقيران مسلمان پخش شود.
عمر گفت: يا برخى از فقيران مسلمانان ؟
و يهودى گفت: يا برخى از فقيران.
و خانواده آن يهودى، همگى اسلام آوردند، مگر پيرمردى صدساله كه در كفر، پا بر جا


گزیده سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه و آله
98

سخنى گفتى كه ياران مرا از تو دلگير كرد. هنگامى كه [به مسجد]آمدى، پيش رويشان، همين را بگو كه پيش من گفتى تا از دلشان برود».
او موافقت كرد و چون [به مسجد نزد مسلمانان] آمد، پيامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌و‌آله فرمود: «رفيقتان، نزد ما آمده بود و چيزى خواست و ما هم عطايى به او كرديم و سخنى گفت، و من او را فرا خواندم و چيزى به او عطا كردم و حال ادّعا مى‌كند كه راضى شده است. آيا اين گونه است، اى مرد عرب ؟».
عرب گفت: آرى، خداوند از جانب خاندان [من] به تو جزاى خير دهد !
پيامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله فرمود: «مثال من و اين عرب، مثال مردى است كه شترش رميده و مردم در پى آن مى‌دوند و اين جز بر رميدگى آن نمى‌افزايد. صاحب شتر به آنها مى‌گويد: مرا با شترم تنها بگذاريد كه من با آن، رفيق‌تر و به [حالتِ] آن، داناترم! پس كمى از پس‌مانده [علف‌هاى] زمين را بر مى‌دارد و شترش را فرا مى‌خواند تا آن كه مى‌آيد و پاسخ مى‌دهد و جهازش را بر آن، محكم مى‌بندد. من اگر آن گاه كه اين مرد، آن سخنش را گفته بود، از شما اطاعت [و او را تنبيه] مى‌كردم، به دوزخ مى‌رفت».۱

1.. إنَّ أعرابِيّا جاءَ إلى رَسولِ اللّه‌ِ صلى‌الله‌عليه‌و‌آله لِيَستَعينَهُ في شَيءٍ ـ قالَ عِكرِمَةُ : أراهُ قالَ : في دَمٍ ـ فَأَعطاهُ رَسولُ اللّه‌ِ صلى‌الله‌عليه‌و‌آلهشَيئا ،ثُمَّ قالَ : أحسَنتُ إلَيكَ ؟ قالَ الأَعرابِيُّ : لا ، ولا أجمَلتَ ! فَغَضِبَ بَعضُ المُسلِمينَ وهَمّوا أن يَقوموا إلَيهِ ، فَأَشارَ رَسولُ اللّه‌ِ صلى‌الله‌عليه‌و‌آله إلَيهِم أن كُفّوا .
فَلَمّا قامَ رَسولُ اللّه‌ِ صلى‌الله‌عليه‌و‌آله وبَلَغَ إلى مَنزِلِهِ ، دَعَا الأَعرابِيَّ إلى البَيتِ فَقالَ لَهُ : إنَّكَ جِئتَنا فَسَأَلتَنا فَأَعطَيناكَ ، فَقُلتَ ما قُلتَ . فَزادَهُ رَسولُ اللّه‌ِ[ صلى‌الله‌عليه‌و‌آله] شَيئا ، وقالَ : أحسَنتُ إلَيكَ ؟ فَقالَ الأَعرابِيُّ : نَعَم ، فَجَزاكَ اللّه‌ُ مِن أهلِ عَشيرَةٍ خَيرا . قالَ النَّبِيُّ صلى‌الله‌عليه‌و‌آله : إنَّكَ جِئتَنا تَسأَلُنا فَأَعطَيناكَ ، فَقُلتَ ما قُلتَ ، وفي أنفُسِ أصحابي عَلَيكَ مِن ذلِكَ شَيءٌ ، فَإِذا جِئتَ فَقُل بَينَ أيديهِم ما قُلتَ بَينَ يَدَيَّ حَتّى يَذهَبَ عَن صُدورِهِم . قالَ : نَعَم .
فَلَمّا جاءَ الأَعرابِيُّ ، قالَ [رَسولُ اللّه‌ِ صلى‌الله‌عليه‌و‌آله] : إنَّ صاحِبَكُم كانَ جاءَنا فَسَأَلَنا فَأَعطَيناهُ ، فَقالَ ما قالَ ، وإنّا قَد دَعَوناهُ فَأَعطَيناهُ فَزَعَمَ أنَّهُ قَد رَضِيَ ، كَذلِكَ يا أعرابِيُّ ؟
قالَ الأَعرابِيُّ : نَعَم ، فَجَزاكَ اللّه‌ُ مِن أهلِ عَشيرَةٍ خَيرا .
فَقالَ النَّبِيُّ صلى‌الله‌عليه‌و‌آله : إنَّ مَثَلي ومَثَلَ هذَا الأَعرابِيِّ كَمَثَلِ رَجُلٍ كانَت لَهُ ناقَةٌ فَشَرَدَت عَلَيهِ ، فَاتَّبَعها النّاسُ فَلَم يَزيدوها إلاّ نُفورا ، فَقالَ لَهُم صاحِبُ النّاقَةِ : خَلّوا بَيني وبَينَ ناقَتي فَأَنا أرفَقُ بِها وأَعلَمُ بِها ، فَتَوَجَّهَ إلَيها وأَخَذَ لَها مِن قُشامِ الأَرضِ ودَعاها حَتّى جاءَت وَاستَجابَت وشَدَّ عَلَيها رَحلَها ، وإنَّهُ لَو أطَعتُكُم حَيثُ قالَ ما قالَ لَدَخَلَ النّارَ تفسير ابن كثير : ج ۴ ص ۱۷۹ ، مجمع الزوائد : ج ۸ ص ۵۷۶ ح ۱۴۱۹۳ .

  • نام منبع :
    گزیده سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه و آله
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعي از پژوهشگران، عبدالهادي مسعودي (مترجم)
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    اتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1396
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 20956
صفحه از 868
پرینت  ارسال به