811
گزیده سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه و آله

و مخشىّ بن حُمَير گفت: اى پيامبر خدا ! اسم من و اسم پدرم، مرا به چنين كارى كشاند. و گويى كسى كه در اين آيه۱ بخشيده شد، مخشىّ بن حُمَير باشد كه عبد الرحمان ناميده شد و از خداوند خواست كه شهيد مفقود الأثر شود. او در جنگ يمامه كشته شد و اثرى از او يافت نشد.۲

۴ / ۲۱

دعاى پيامبر صلّی الله علیه و آله هنگام بازگشت از جنگ

۱۸۲۶. صحيح البخارى ـ به نقل از [عبد اللّه‌] ابن عمر ـ: پيامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌و‌آله هر گاه از جنگ يا حج و يا عمره باز مى‌گشت، به هر بلندى‌اى كه مى‌رسيد، سه بار تكبير مى‌گفت. سپس مى‌فرمود: «هيچ معبودى جز خداى يگانه و بى‌همتا نيست. او راست پادشاهى و او راست ستايش، و او بر هر چيزى تواناست. باز مى‌گرديم، در حالى كه توبه‌كنانيم و پرستنده و سجده كننده و ستاينده

1.. مقصود ، آيه ۶۶ از سوره توبه است كه پس از آيه قبلى مى‌فرمايد : «لاَ تَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُم بَعْدَ إِيمَـنِكُمْ إِن نَّعْفُ عَن طَـآئِفَةٍ مِّنكُمْ نُعَذِّبْ طَـآئِفَةً بِأَنَّهُمْ كَانُوا مُجْرِمِينَ ؛ عذر نياوريد ، شما بعد از ايمانتان كافر شده‌ايد . اگر از گروهى از شما در گذريم ، گروهى [ديگر] را عذاب خواهيم كرد ؛ چرا كه آنان تبهكار بودند» .

2.. وقَد كانَ رَهطٌ مِنَ المُنافِقينَ ـ مِنهُم : وَديعَةُ بنُ ثابِتٍ أخو بَني عَمرِو بنِ عَوفٍ ، ومِنهُم : رَجُلٌ مِن أشجَعَ حَليفٌلِبَني سَلَمَةَ يُقالُ لَهُ : مَخشِيُّ بنُ حُمَيرٍ ـ يَسيرونَ مَعَ رَسولِ اللّه‌ِ صلى‌الله‌عليه‌و‌آلهوهُوَ مُنطَلِقٌ إلى تَبوكَ ، فَقالَ بَعضُهُم لِبَعضٍ : أتَحسَبونَ قِتالَ بَنِي الأَصفَرِ كَقِتالِ غَيرِهِم ؟ وَاللّه‌ِ ، لَكَأَنّي بِكُم غَدا مُقرَنينَ فِي الحِبالِ ! إرجافا وتَرهيبا لِلمُؤمِنينَ ، فَقالَ مَخشِيُّ بنُ حُمَيرٍ : وَاللّه‌ِ ! لَوَدِدتُ أنّي اُقاضي عَلى أن يُضرَبَ كُلُّ رَجُلٍ مِنّا مِئَةَ جَلدَةٍ وأَنّا نَنفَلِتُ أن يُنزِلَ اللّه‌ُ فينا قُرآنا لِمَقالَتِكُم هذِهِ .
وقالَ رَسولُ اللّه‌ِ صلى‌الله‌عليه‌و‌آله ـ فيما بَلَغَني ـ لِعَمّارِ بنِ ياسِرٍ : أدرِكِ القَومَ فَإِنَّهُم قَدِ احتَرَقوا فَسَلهُم عَمّا قالوا ، فَإِن أنكَروا فَقُل : بَلى قَد قُلتُم كَذا وكَذا . فَانطَلَقَ إلَيهِم عَمّارٌ فَقالَ لَهُم ذلِكَ ، فَأَتَوا رَسولَ اللّه‌ِ يَعتَذِرونَ إلَيهِ ، فَقامَ وَديعَةُ بنُ ثابِتٍ ورَسولُ اللّه‌ِ واقِفٌ عَلى ناقَتِهِ ، فَجَعَلَ يَقولُ وهُوَ آخِذٌ بِحَقَبِها : يا رَسولَ اللّه‌ِ ، إنّا كُنّا نَخوضُ ونَلعَبُ . فَأَنزَلَ اللّه‌ُ عز و جلفيهِم : « وَلَئِن سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ » .
وقالَ مَخشِيُّ بنُ حُمَيرٍ : يا رَسولَ اللّه‌ِ ، قَعَدَ بِيَ اسمي وَاسمُ أبي . فَكانَ الَّذي عُفِيَ عَنهُ في هذِهِ الآيَةِ مَخشِيُّ بنُ حُمَيرٍ ، فَسُمِّيَ عَبدَ الرَّحمنِ ، وسَأَلَ اللّه‌َ أن يَقتُلَهُ شَهيدا لا يُعلَمُ مَكانُهُ ، فَقُتِلَ يَومَ اليَمامَةِ فَلَم يوجَد لَهُ أثَرٌ تاريخ الطبري : ج ۳ ص ۱۰۸ ، السيرة النبويّة لابن هشام : ج ۴ ص ۱۶۸ .


گزیده سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه و آله
810

صدقه بدهم و آنها را به خدا و پيامبرش وا نهم. پيامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله فرمود: «صدقه يك سوم، كفايتت مى‌كند، اى ابو لبابه!».۱

۱۸۲۵. تاريخ الطبرى ـ به نقل از ابن مسعود ـ: عدّه‌اى انگشت‌شمار از منافقان و از جمله، وديعة بن ثابت، برادر بنى عمرو بن عوف، و مردى از قبيله اشجع، هم‌پيمان بنى سلمه به نام مخشىّ بن حُمَير، همراه پيامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌و‌آله به سوى تبوك مى‌رفتند. يكى از آنها به ديگرى گفت: آيا مى‌پنداريد جنگ با موبورها (روميان) مانند جنگ با ديگران است ؟! به خدا سوگند، گويى شما را مى‌بينم كه فردا اسير و با ريسمان‌ها بسته شده‌ايد ! و اين را براى فتنه‌انگيزى و ترساندن مؤمنان مى‌گفتند.
مخشىّ بن حُمَير گفت: به خدا سوگند، دوست داشتم كه حكم شود كه هر كدام از ما را صد تازيانه بزنند؛ ولى از اين كه در باره اين گفته‌تان قرآن نازل شود، رهايى يابيم.
و در اخبارى كه به من رسيده است، پيامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌و‌آله به عمّار بن ياسر مى‌فرمايد: «خودت را به آنها برسان، كه در آتش سوختند، و از آنها بپرس كه چه مى‌گفتند، و اگر انكار كردند، بگو: آرى، اين گونه و آن گونه گفته‌ايد».
عمّار به سوى آنها رفت و آن را به آنها گفت. آنها نزد پيامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌و‌آله به عذرخواهى آمدند و وديعة بن ثابت ايستاد و در همان حال كه پيامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌و‌آله روى شترش توقّف كرده بود، بند جهاز آن را گرفت و گفت: اى پيامبر خدا ! ما شوخى و بازى مى‌كرديم. خداوند عز و جل نازل فرمود: «و اگر از آنها بپرسى [كه چرا چنين مى‌گفتيد؟]، مى‌گويند: ما فقط شوخى و بازى مى‌كرديم»۲.

1.. كان أبو لُبابَةَ مِمَّن تَخَلَّفَ عَن رَسولِ اللّه‌ِ صلى‌الله‌عليه‌و‌آله في غَزوَةِ تَبوكَ ، فَرَبَطَ نَفسَهُ بِسارِيَةٍ ، ثُمَّ قالَ : وَاللّه‌ِ ، لا أحُلُّ نَفسيمِنها ، ولا أذوقُ طَعاما ولا شَرابا حَتّى أموتَ ، أو يَتوبَ اللّه‌ُ عَلَيَّ . فَمَكَثَ سَبعَةَ أيّامٍ لا يَذوقُ فيها طَعاما ولا شَرابا ، حَتّى كانَ يَخِرُّ مَغشِيّا عَلَيهِ .
قالَ : ثُمَّ تابَ اللّه‌ُ عَلَيهِ ، فَقيلَ لَهُ : قَد تيبَ عَلَيكَ يا أبا لُبابَةَ ! فَقالَ : وَاللّه‌ِ ! لا أحُلُّ نَفسي حَتّى يَكونَ رَسولُ اللّه‌ِ صلى‌الله‌عليه‌و‌آلهيَحُلُّني بِيَدِهِ .
قالَ : فَجاءَ النَّبِيُّ صلى‌الله‌عليه‌و‌آله فَحَلَّهُ بِيَدِهِ ، ثُمَّ قالَ أبو لُبابَةَ : يا رَسولَ اللّه‌ِ ! إنَّ مِن تَوبَتي أن أهجُرَ دارَ قَومِيَ الَّتي أصَبتُ فيهَا الذَّنبَ ، وأَن أنخَلِعَ مِن مالي كُلِّهِ صَدَقَةً إلَى اللّه‌ِ وإلى رَسولِهِ . قالَ : يَجزيكَ الثُّلُثُ يا أبا لُبابَةَ المصنّف لعبد الرزّاق : ج ۵ ص ۴۰۶ ح ۹۷۴۵ ، تفسيرالطبري : ج ۷ ص الجزء ۱۱ ص ۱۵ .

2.. توبه : آيه ۶۵ .

تعداد بازدید : 21488
صفحه از 868
پرینت  ارسال به