803
گزیده سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه و آله

مادرم فدايت باد ! سپس ايستاد و مردمى از مكّه هم كنار او گرد آمدند و من هم به آنها پيوستم. سپس بر قوم [هوازن] يورش برديم و آنها را به زانو در آورديم و مسلمانان با مشركان همچنان مى‌جنگيدند و از آنها اسير مى‌گرفتند تا آن كه روز بالا آمد و پيامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌و‌آله به دست كشيدن از [جنگ با] آنها، فرمان و ندا داد كه اسيرى از دشمن كشته نشود.
و قبيله هُذَيل [در سپاه دشمن] در روزگار فتح مكّه، جاسوسى به نام «ابن اكوع» را بر پيامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله گمارده بود تا آن جا كه از جا و موقعيت پيامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله آگاهى يافته و نزد هذيل آمده و خبر داده بود. او در جنگ حُنَين اسير شد و از جلوى عمر بن خطّاب عبورش مى‌دادند كه چون عمر او را ديد، به مردى از انصار رو كرد و گفت: آن دشمن خدايى كه جاسوسى ما را مى‌كرد، همين مرد اسير است. او را بكش ! و مرد انصارى، گردن او را زد. اين خبر به پيامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله رسيد و آن را ناپسند داشت و فرمود: «مگر به شما فرمان نداده بودم كه اسيرى را نكشيد ؟ !».۱

۱۸۱۵. امام صادق عليه‌السلام: پيامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌و‌آله هيچ اسيرِ در بندى را نكشت، مگر يك مرد: عقبة بن ابى مُعَيط را ـ كه خدا لعنتش كند ـ و به ابن ابى خلف هم نيزه‌اى زد و او مدّتى بعد مُرد۲.۳

1.. لَقيتُ أبي مُنهَزِما مَعَ بَني أبيهِ مِن أهلِ مَكَّةَ ، فَصِحتُ بِهِ : يَابنَ حَربٍ ، وَاللّه‌ِ ! ما صَبَرتَ مَعَ ابنِ عَمِّكَ ، ولا قاتَلتَعَن دينِكَ ، ولا كَفَفتَ هؤُلاءِ الأَعرابَ عَن حَريمِكَ .
فَقالَ : مَن أنتَ ؟ فَقُلتُ : مُعاوِيَةُ ، قالَ : ابنُ هِند ؟ قُلتُ : نَعَم ، قالَ : بِأَبي أنتَ واُمّي ، ثُمَّ وَقَفَ فَاجتَمَعَ مَعَهُ اُناسٌ مِن أهلِ مَكَّةَ وَانضَمَمتُ إلَيهِم ، ثُمَّ حَمَلنا عَلَى القَومِ فَضَعضَعناهُم ، وما زالَ المُسلِمونَ يَقتُلونَ المُشرِكينَ ويَأسِرونَ مِنهُم حَتَّى ارتَفَعَ النَّهارُ ، فَأَمَرَ رَسولُ اللّه‌ِ صلى‌الله‌عليه‌و‌آلهبِالكَفِّ عَنهُ ونادى ألاّ يُقتَلَ أسيرٌ مِنَ القَومِ .
وكانَت هُذَيلٌ بَعَثَت رَجُلاً يُقالُ لَهُ : «ابنُ الأَكوَعِ» أيّامَ الفَتحِ عَينا عَلَى النَّبِيِّ صلى‌الله‌عليه‌و‌آله ، حَتّى عَلِمَ عِلمَهُ ، فَجاءَ إلى هُذَيلٍ بِخَبَرِهِ ، فَاُسِرَ يَومَ حُنَينٍ ، فَمَرَّ بِهِ عُمَرُ بنُ الخَطّابِ ، فَلَمّا رَآهُ أقبَلَ عَلى رَجُلٍ مِنَ الأَنصارِ وقالَ : عَدُوُّ اللّه‌ِ الَّذي كانَ عَينا عَلَينا ها هُوَ أسيرٌ فَاقتُلهُ ! فَضَرَبَ الأَنصارِيُّ عُنَقَهُ ! وبَلَغَ ذلِكَ النَّبِيَّ صلى‌الله‌عليه‌و‌آله فَكَرِهَهُ وقالَ : ألَم آمُركُم ألاّ تَقتُلوا أسيرا ؟! الإرشاد : ج ۱ ص ۱۴۴ ، كشف الغمّة : ج ۱ ص ۴۰۷ .

2.. عقبة بن ابى معيط ، كسى است كه به تحريك ابن ابى خلف ، به صورت مبارك پيامبر عليه‌السلام آب دهان انداخت وبدترين دشنام‌ها را به ايشان داد ر . ك : إمتاع الأسماع : ج ۱۲ ص ۱۶۴ .

3.. لَم يَقتُل رَسولُ اللّه‌ِ صلى‌الله‌عليه‌و‌آلهرَجُلاً صَبرا قَطُّ غَيرَ رَجُلٍ واحِدٍ : عُقبَةَ بنِ أبي مُعَيطٍ لَعَنَهُ اللّه‌ُ ، وطَعَنَ ابنَ أبي خَلَفٍ فَماتَ بَعدَ ذلِكَ تهذيب الأحكام : ج ۶ ص ۱۷۳ ح ۱۸ ، مجمع البحرين : ج ۲ ص ۱۰۰۵ .


گزیده سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه و آله
802

نفر را مى‌زدم» و سنّت، بر اين جارى شد كه فرستاده كشته نشود.۱

۱۸۱۳. سنن أبى داوود ـ به نقل از ابو اسحاق ـ: حارثة بن مضرب، نزد عبد اللّه‌ [بن مسعود]آمد و گفت: ميان من و هيچ عربى، كينه‌اى نيست ؛ ولى از مسجد بنى حنيفه مى‌گذشتم كه متوجّه شدم آنان به مسيلمه[ى كذّاب]ايمان دارند. عبد اللّه‌ دنبال آنها فرستاد و آنها را آوردند و همه را توبه داد، جز ابن نوّاحه كه به او گفت: شنيدم پيامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌و‌آله مى‌فرمايد: «اگر تو فرستاده نبودى، گردنت را مى‌زدم» و تو امروز فرستاده نيستى ! آن گاه به قرظة بن كعب فرمان داد او را در بازار گردن بزند. آن گاه گفت: هر كس مى‌خواهد ابن نوّاحه را كشته ببيند، به بازار برود.۲

۴ / ۱۶

باز داشتن از كشتن اسير

۱۸۱۴. الإرشاد ـ به نقل از معاوية بن ابى سفيان، در يادكرد از نبرد حُنَين ـ: پدرم را ديدم كه همراه پسران پدرش از مكّيان [از مقابل سپاه هوازن در جنگ حُنَين]مى‌گريزد. بر او بانگ زدم: اى ابن حرب!۳ به خدا سوگند، همراه پسرعمويت (پيامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله) پايدارى نكردى و به خاطر دينت نجنگيدى و اين صحرانشينان [هوازن]را از حريمت دور نداشتى.
ابو سفيان گفت: تو كيستى ؟ گفتم: معاويه. گفت: فرزند هند ؟ گفتم: آرى. گفت: پدر و

1.. إنَّ هذا وَابنَ أثالٍ كانا أتَيا النَّبِيَّ صلى‌الله‌عليه‌و‌آلهرَسولَينِ لِمُسَيلَمَةَ الكَذّابِ ، فَقالَ لَهُما رَسولُ اللّه‌ِ صلى‌الله‌عليه‌و‌آله : أتَشهَدانِ أنّي رَسولُاللّه‌ِ ؟ قالا : نَشهَدُ أنَّ مُسَيلَمَةَ رَسولُ اللّه‌ِ ، فَقالَ : لَو كُنتُ قاتِلاً رَسولاً لَضَرَبتُ أعناقَكُما .
قالَ : فَجَرَت سُنَّةٌ ألاّ يُقتَلَ الرَّسولُ مسند ابن حنبل : ج ۲ ص ۴۰ ح ۳۷۰۸ ، المستدرك على الصحيحين : ج ۳ ص ۵۴ ح ۴۳۷۸ .

2.. أنَّهُ أتى عَبدَ اللّه‌ِ فَقالَ : ما بَيني وبَينَ أحَدٍ مِنَ العَرَبِ حِنَةٌ ، وإنّي مَرَرتُ بِمَسجِدٍ لِبَني حَنيفَةَ فَإِذا هُم يُؤمِنونَبِمُسَيلَمَةَ . فَأَرسَلَ إلَيهِم عَبدُ اللّه‌ِ فَجيءَ بِهِم ، فَاستَتابَهُم غَيرَ ابنِ النَّوّاحَةِ ، قالَ لَهُ : سَمِعتُ رَسولَ اللّه‌ِ صلى‌الله‌عليه‌و‌آله يَقولُ : «لَولا أنَّكَ رَسولٌ لَضَرَبتُ عُنُقَكَ» ، فَأَنتَ اليَومَ لَستَ بِرَسولٍ . فَأَمَرَ قَرَظَةَ بنَ كَعبٍ فَضَرَبَ عُنُقَهُ فِي السّوقِ ، ثُمَّ قالَ : مَن أرادَ أن يَنظُرَ إلَى ابنِ النَّوّاحَةِ قَتيلاً بِالسّوقِ ! سنن أبي داود : ج ۳ ص ۸۴ ح ۲۷۶۲ ، صحيح ابن حبّان : ج ۱۱ ص ۲۳۶ ح ۴۸۷۹ .

3.. نام پدر ابو سفيان ، حرب بوده است و اين ندا ، افزون بر بردن نام حقيقى ، گونه‌اى تشجيع و ترغيب به حرب و جنگ است .

  • نام منبع :
    گزیده سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه و آله
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعي از پژوهشگران، عبدالهادي مسعودي (مترجم)
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    اتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1396
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 21168
صفحه از 868
پرینت  ارسال به