مىكرد، گويى كه تيرها را [در تيردان] مرتّب مىكند و در آن روز، تيرى به همراه داشت كه با آن اشاره مىكرد و مىفرمود: «جلوتر بيا» و به ديگرى اشاره مىكرد و مىفرمود: «عقب برو»، تا آن كه صاف و در يك رديف شدند.۱
۱۷۸۸. تاريخ الطبرى ـ به نقل از حبّان بن واسع، از بزرگان قومش ـ: پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله صفهاى يارانش را در جنگ بدر مرتّب كرد و در دستش تيرى بود كه نظاميان را با آن، مرتّب مىنمود. پس بر سواد بن غُزيّه، همپيمان بنى عدىّ بن نجّار ـ كه كمى از صف جلوتر بود ـ گذشت و با تير به شكمش نواخت و فرمود: «در يك رديف بِايست، اى سواد بن غزيّه!». او گفت: اى پيامبر خدا ! دردم آمد و خداوند، تو را به حق بر انگيخته است. قصاص مىخواهم. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله جامه از شكمش كنار زد و فرمود: «قصاص كن» ؛ امّا او پيامبر صلىاللهعليهوآله را در آغوش گرفت و شكمش را بوسيد.
پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: «اى سواد! چرا اين كار را كردى ؟». گفت: اى پيامبر خدا ! مىبينى كه جنگ در پيش است و من از كشته شدن، در امان نيستم. خواستم آخرين عهدم با تو آن باشد كه پوستم با پوست تو تماس يابد». پس پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله برايش دعاى خير كرد و در بارهاش به نيكى سخن گفت. آن گاه پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله صفها را مرتّب كرد و به خيمه فرماندهى باز گشت و وارد آن شد.۲
1.. لَمّا أصبَحَ[ صلىاللهعليهوآله] صَفَّ أصحابَهُ قَبلَ أن تَنزِلَ قُرَيشٌ ، وطَلَعَت قُرَيشٌ ورَسولُ اللّهِ صلىاللهعليهوآلهيُصَفِّفُ أصحابَهُ ويُعَدِّلُهُمكَأَنَّما يُقَوِّمُ بِهِمُ القِدحَ ، مَعَهُ يَومَئِذٍ قِدحٌ يُشيرُ بِهِ إلى هذا : تَقَدَّم ، وإلى هذا : تَأَخَّر ، حَتَّى استَوَوا الطبقات الكبرى : ج ۲ ص ۱۵ ، سبل الهدى والرشاد : ج ۴ ص ۳۳ .
2.. أنَّ رَسولَ اللّهِ صلىاللهعليهوآله عَدَّلَ صُفوفَ أصحابِهِ يَومَ بَدرٍ ، وفي يَدِهِ قِدحٌ يُعَدِّلُ بِهِ القَومَ ، فَمَرَّ بِسَوادِ بنِ غُزَيَّةَ حَليفِ بَنيعَدِيِّ بنِ النَّجّارِ ، وهُوَ مُستَنتِلٌ مِنَ الصَّفِّ ، فَطَعَنَ رَسولُ اللّهِ صلىاللهعليهوآلهفي بَطنِهِ بِالقِدحِ وقالَ : اِستَوِ يا سَوادَ بنَ غُزَيَّةَ ! قالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، أوجَعتَني وقَد بَعَثَكَ اللّهُ بِالحَقِّ ، فَأَقِدني . قالَ : فَكَشَفَ رَسولُ اللّهِ صلىاللهعليهوآلهعَن بَطنِهِ ثُمَّ قالَ : اِستَقِد ، قالَ : فَاعتَنَقَهُ وقَبَّلَ بَطنَهُ .
فَقالَ : ما حَمَلَكَ عَلى هذا يا سَوادُ ؟ فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، حَضَرَ ما تَرى فَلَم آمَنِ القَتلَ ، فَأَرَدتُ أن يَكونَ آخِرُ العَهدِ بِكَ أن يَمَسَّ جِلدي جِلدَكَ . فَدَعا رَسولُ اللّهِ صلىاللهعليهوآلهبِخَيرٍ ، وقالَ لَهُ خَيرا .
ثُمَّ عَدَّلَ رَسولُ اللّهِ صلىاللهعليهوآله الصُّفوفَ ، ورَجَعَ إلَى العَريشِ ، ودَخَلَهُ تاريخ الطبري : ج ۲ ص ۴۴۶ ، السيرة النبويّة لابن هشام : ج ۲ص ۲۷۸ .