743
گزیده سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه و آله

محمّد، بيمناكم.
كاروانيان به او گفتند: بيم مدار، و بار و بنه خود را پيرامونش قرار دادند و به نگهبانى از او نشستند. در اين هنگام، شير آمد و او را رُبود و بُرد.۱

ه ـ كسرا (خسرو)

۱۷۰۱. صحيح البخارى ـ به نقل از ابن عبّاس ـ: پيامبر خدا، نامه‌اش را توسّط عبد اللّه‌ بن حُذافه سَهمى براى خسرو فرستاد و به او دستور داد كه نامه را به حاكم بحرين بدهد. حاكم بحرين هم آن را به خسرو داد. چون خسرو، نامه را خواند، آن را پاره كرد. به گمانم ابن مسيّب گفت: پس، پيامبر خدا نفرينشان كرد كه به كلّى، پاره پاره شوند.۲

و ـ مروان بن حَكَم

۱۷۰۲. مسند أبى يعلى ـ به نقل از ابو يحيى نَخَعى ـ: مروان به حسن و حسين عليهماالسلام برخورد و به آن دو زشتگويى كرد.
حسن عليه‌السلام يا حسين عليه‌السلام فرمود: به خدا سوگند، به خدا سوگند كه خداوند، تو را آن گاه كه در صُلب حَكَم بودى، به زبان پيامبرش لعنت كرده است».
مروان، خاموش شد.۳

1.. كانَ لَهَبُ بنُ أبي لَهَبٍ يَسُبُّ النَّبِيَّ صلى‌الله‌عليه‌و‌آله ، فَقالَ النَّبِيُّ صلى‌الله‌عليه‌و‌آله : اللّهُمَّ سَلِّط عَلَيهِ كَلبَكَ .
فَخَرَجَ في قافِلَةٍ يُريدُ الشّامَ ، فَنَزَلَ مَنزِلاً فَقالَ : إنّي أخافُ دَعوَةَ مُحَمَّدٍ . قالوا لَهُ : كَلاّ ، فَحَطّوا مَتاعَهُم حَولَهُوقَعَدوا يَحرُسونَهُ ، فَجاءَ الأَسَدُ فَانتَزَعَهُ فَذَهَبَ بِهِ المستدرك على الصحيحين : ج ۲ ص ۵۸۸ ح ۳۹۸۴ ، اُسد الغابة : ج ۵ ص ۱۶۶ الرقم ۴۹۱۵ .

2.. إنَّ رَسولَ اللّه‌ِ صلى‌الله‌عليه‌و‌آله بَعَثَ بِكِتابِهِ إلى كِسرى مَعَ عَبدِ اللّه‌ِ بنِ حُذافَةَ السَّهمِيِّ ، فَأَمَرَهُ أن يَدفَعَهُ إلى عَظيمِ البَحرَينِ ،فَدَفَعَهُ عَظيمُ البَحرَينِ إلى كِسرى ، فَلَمّا قَرَأَهُ مَزَّقَهُ ، فَحَسِبتُ أنَّ ابنَ المُسَيَّبِ قالَ : فَدَعا عَلَيهِم رَسولُ اللّه‌ِ صلى‌الله‌عليه‌و‌آلهأن يُمَزَّقوا كُلَّ مُمَزَّقٍ صحيح البخاري : ج ۴ ص ۱۶۱۰ ح ۴۱۶۲ ، السنن الكبرى للنسائي : ج ۳ ص ۴۳۶ ح ۵۸۵۹ .

3.. إنَّ الحَسَنَ والحُسَينَ عليهماالسلام مَرَّ بِهِما مَروانُ ، فَقالَ لَهُما قَولاً قَبيحا .
فَقالَ الحَسَنُ أوِ الحُسَينُ عليهماالسلام : وَاللّه‌ِ ثُمَّ وَاللّه‌ِ ، لَقَد لَعَنَكَ اللّه‌ُ وأنتَ في صُلبِ الحَكَمِ عَلى لِسانِ‌نَبِيِّهِ صلى‌الله‌عليه‌و‌آله . قالَ : فَسَكَتَمَروانُ مسند أبي يعلى : ج ۶ ص ۱۷۳ ح ۶۷۳۳ .


گزیده سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه و آله
742

ج ـ عامر بن طُفَيل

۱۶۹۹. تاريخ المدينة ـ به نقل از عِكرِمه ـ: عامر نزد پيامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله آمد و از او، جانشينىِ بعد از او، يكْ چهارمِ غنايم و چيزهاى ديگرى را خواست. مردى از ياران پيامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله به او گفت: از اين جا برو، تا نيزه‌ها تو را به زور نرانده‌اند. به خدا سوگند، اگر تكّه كرباسى از كرباس‌هاى مدينه هم از پيامبر خدا بخواهى، به تو نمى‌دهد.
عامر، خشمگين بازگشت و گفت: اين جا را از سواره و پياده بر ضدّ تو مى‌آكَنَم.
پيامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله گفت: «بار خدايا! اگر عامر را هدايت نمى‌كنى، مرا از شرّ او كفايت كن».
پس طاعونى چون طاعون اُشتران جوان، او را گرفت، به طورى كه فرياد مى‌زد: اى آل عامر! طاعونى چون طاعون اشتران جوان! تا اين كه [آن طاعون،]اين دشمن خدا را از پاى درآورد.۱

د ـ عُتَيبة بن ابى لَهَب

۱۷۰۰. المستدرك على الصحيحين ـ به نقل از ابو عقرب ـ: لَهَب بن ابى لهب۲، به پيامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله ناسزا مى‌گفت. پيامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله گفت: «بار خدايا! درنده خود را بر او مسلّط گردان».
بارى! لَهَب با كاروانى ره‌سپار شام شد و چون در منزلى فرود آمد، گفت: من از نفرين

1.. جاءَ عامِرٌ إلَى النَّبِيِّ صلى‌الله‌عليه‌و‌آله فَسَأَلَهُ الخِلافَةَ مِن بَعدِهِ ، وسَأَلَهُ المِرباعَ وسَأَلَهُ أشياءَ ، فَقالَ لَهُ رَجُلٌ مِن أصحابِالنَّبِيِّ صلى‌الله‌عليه‌و‌آله : زَحزِح قَدَمَيكَ لاتَنزِعكَ الرِّماحُ نَزعا عَنيفا ، وَاللّه‌ِ لَو سَأَلتَ رَسولَ اللّه‌ِ صلى‌الله‌عليه‌و‌آله سَبيبَةً مِن سَبيباتِ المَدينَةِ ما أعطاكَ ، فَوَلّى عامِرٌ غَضبانَ ، وقالَ : لأََملأََنَّها عَلَيكَ خَيلاً ورِجالاً ، فَقالَ النَّبِيُّ صلى‌الله‌عليه‌و‌آله : «اللّهُمَّ إن لَم تَهدِ عامِرا فَاكفِنيهِ» ، فَأَخَذَتهُ غُدَّةٌ كَغُدَّةِ البَكرِ ، فَجَعَلَ يُنادي يا آلَ عامِرٍ ! غُدَّةٌ كَغُدَّةِ البَكرِ !! حَتّى قَتَلَت عَدُوَّ اللّه‌ِ تاريخ المدينة : ج ۲ ص ۵۱۸ .

2.. ابن اثير در اُسد الغابة مى‌گويد : [راوى گويد :] «لهب بن ابى لهب ، چنين گفت»، در حالى كه اين داستان ، [طبق مشهور ، ]مربوط به عتيبة بن ابى لهب است .

  • نام منبع :
    گزیده سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه و آله
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعي از پژوهشگران، عبدالهادي مسعودي (مترجم)
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    اتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1396
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 21117
صفحه از 868
پرینت  ارسال به