405
گزیده سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه و آله

۷ / ۱۰

آزاد كردن بنده خود به خاطر خوب نماز خواندن

۹۶۸. المعجم الكبير ـ به نقل از سلمة بن اكوع ـ: پيامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله غلامى به نام يسار داشت. او را ديد كه خوب نماز مى‌خواند. پس آزادش كرد و او را به كار شترانش در حرّه۱ [در نزديكى مدينه] گماشت.۲

1.. حرّه ، به زمينى سنگلاخ مى‌گويند كه سنگ‌هايش سياه مى‌نمايد ، گويى كه با آتش سوخته است ؛ و دو سوى مدينه اين گونه اند .

2.. كانَ لِلنَّبِيِّ صلى‌الله‌عليه‌و‌آله غُلامٌ يُقالُ لَهُ : يَسارٌ ، فَنَظَرَ إلَيهِ يُحسِنُ الصَّلاةَ ، فَأَعتَقَهُ وبَعَثَهُ في لِقاحٍ لَهُ بِالحَرَّةِ (المعجم الكبير :ج ۷ ص ۶ ح ۶۲۲۳ ، فتح الباري : ج ۱ ص ۳۳۹ ذيل ح ۲۳۳) .


گزیده سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه و آله
404

گرفت [و خودمانى و صميمى شد] و گاه او را در پى كارى مى‌فرستاد، و گاه آن جوان برايش به كسانى نامه مى‌نوشت. پيامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله چند روزى او را نيافت. در باره‌اش پرسيد و كسى به پيامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله گفت: او را در آخرين روز زندگى دنيوى‌اش ترك كردم.
پيامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله با گروهى از يارانش نزد او آمدند و از بركت پيامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله، هيچ كس با او سخن نمى‌گفت، مگر آن كه پاسخش را مى‌داد. پيامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله فرمود: «اى جوان !» و او چشمانش را گشود و گفت: بله، بله، اى ابو القاسم ! فرمود: «بگو: گواهى مى‌دهم كه معبودى جز خداوند نيست و من، محمّد پيامبر خدايم». جوان به پدرش نگريست؛ ولى پدرش چيزى به او نگفت. پيامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌و‌آله دوباره او را صدا زد و مانند سخن اوّلش را به او فرمود. غلام رو به سوى پدرش كرد و باز پدرش چيزى به او نگفت. آن گاه پيامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌و‌آله بار سوم، او را صدا زد و غلام رو به سوى پدرش كرد و پدر گفت: اگر مى‌خواهى، بگو، و اگر مى‌خواهى، نگو.
جوان گفت: «گواهى مى‌دهم كه معبودى جز خداوند نيست و تو پيامبر خدايى» و همان جا [و همان لحظه]در گذشت. پيامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌و‌آله به پدر او فرمود: «از نزد ما بيرون برو» و سپس به يارانش فرمود: «او را غسل دهيد و كفن كنيد و نزد من بياوريد تا بر او نماز بخوانم». آن گاه بيرون آمد، در حالى كه مى‌گفت: «ستايش، ويژه خدايى است كه امروز به وسيله من، انسانى را از آتش، نجات داد».۱

1.. كانَ غُلامٌ مِنَ اليَهودِ يَأتِي النَّبِيَّ صلى‌الله‌عليه‌و‌آله كَثيرا حَتَّى استَخَفَّهُ ، ورُبَّما أرسَلَهُ في حاجَةٍ ، ورُبَّما كَتَبَ لَهُ الكِتابَ إلىقَومٍ ، فَافتَقَدَهُ أيّاما ، فَسَأَلَ عَنهُ ، فَقالَ لَهُ قائِلٌ : تَرَكتُهُ في آخِرِ يَومٍ مِن أيّامِ الدُّنيا .
فَأَتاهُ النَّبِيُّ صلى‌الله‌عليه‌و‌آله في ناسٍ مِن أصحابِهِ ، وكانَ لَهُ صلى‌الله‌عليه‌و‌آلهبَرَكَةٌ لا يَكادُ يُكَلِّم أحَدا إلاّ أجابَهُ ، فَقالَ : يا غُلامُ ! فَفَتَحَ عَينَيهِ ، وقالَ : لَبَّيكَ يا أبَا القاسِمِ ، قالَ : قل : أشهَدُ أن لا إلهَ إلاَّ اللّه‌ُ ، وأَنّي مُحَمَّدا رَسولُ اللّه‌ِ ، فَنَظَرَ الغُلامُ إلى أبيهِ ، فَلَم يَقُل لَهُ شَيئا ، ثُمَّ ناداهُ رَسولُ اللّه‌ِ صلى‌الله‌عليه‌و‌آلهثانِيَةً ، وقالَ لَهُ مِثلَ قَولِهِ الأَوَّلِ ، فَالتَفَتَ الغُلامُ إلى أبيهِ ، فَلَم يَقُل لَهُ شَيئا ، ثُمَّ ناداهُ رَسولُ اللّه‌ِ صلى‌الله‌عليه‌و‌آله ثالِثَةً ، فَالتَفَتَ الغُلامُ إلى أبيهِ ، فَقالَ : إن شِئتَ فَقُل ، وإن شِئتَ فلا ، فَقالَ الغُلامُ : أشهَدُ أن لا إلهَ إلاَّ اللّه‌ُ ، وأَنَّكَ رَسولُ اللّه‌ِ . وماتَ مَكانَهُ .
فَقالَ رَسولُ اللّه‌ِ صلى‌الله‌عليه‌و‌آله لِأَبيهِ : اُخرُج عَنّا . ثُمَّ قالَ صلى‌الله‌عليه‌و‌آلهلِأَصحابِهِ : غَسِّلوهُ وكَفِّنوهُ ، وَأتوني بِهِ لِأُصَلِّيَ عَلَيهِ . ثُمَّ خَرَجَ وهُوَ يَقولُ : الحَمدُ للّه‌ِِ الَّذي أنجى بِيَ اليَومَ نَسَمَةً مِنَ النّارِ الأمالي للطوسي : ص ۴۳۸ ح ۹۸۰ ، مستدرك الوسائل : ج ۲ ص ۱۵۳ ح ۱۶۷۷ .

  • نام منبع :
    گزیده سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه و آله
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعي از پژوهشگران، عبدالهادي مسعودي (مترجم)
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    اتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1396
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 21575
صفحه از 868
پرینت  ارسال به