289
گزیده سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه و آله

فرمود: «مى‌توانى بنده‌اى آزاد كنى ؟».
گفت: نه.
فرمود: «مى‌توانى دو ماه پى در پى روزه بگيرى ؟».
گفت: نه.
فرمود: «مى‌توانى شصت بينوا را غذا بدهى ؟».
گفت: نه.
فرمود: «بنشين». او نشست و براى پيامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله پيمانه بزرگى خرما آوردند و پيامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله فرمود: «اين را بگير و صدقه بده».
آن مرد گفت: آيا به فقيرتر از خودمان صدقه بدهم ؟
پيامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله چنان خنديد كه دندان‌هاى آسيابش پيدا شد، و فرمود: «آن را به نانخورانت بخوران».۱

ك ـ خنده پيامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله از زرنگى مرد گناهكار

۶۸۳. امام جواد عليه‌السلام: مردى در روزگار پيامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌و‌آله گناهى كرد و تعقيبش كردند. او پنهان شد تا آن كه حسن عليه‌السلام و حسين عليه‌السلام را در راهى تنها يافت. آن دو را برداشت و روى گردنش نهاد و با آن دو نزد پيامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله آمد و گفت: اى پيامبر خدا ! من به خدا و به اين دو پناه مى‌برم. پيامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌و‌آله چنان خنده‌اش گرفت كه دستش را به سوى دهانش برد و سپس به مرد فرمود: «برو. تو آزادى» و به حسن و حسين فرمود: «شما دو جوان را شفيع او كردم». پس خداوند متعال، [آيه:] «و اگر آنان هنگامى كه به خود ستم مى‌كردند، نزد تو مى‌آمدند و از خدا آمرزش مى‌طلبيدند و پيامبر هم

1.. جاءَ رَجُلٌ النَّبِيَّ صلى‌الله‌عليه‌و‌آلهفَقالَ : هَلَكتُ ! قالَ : ما شَأنُكَ ؟ قالَ : وَقَعتُ عَلَى امرَأَتي في رَمَضانَ ، قالَ : تَستَطيعُ أن تُعتِقَرَقَبَةً ؟ قالَ : لا ، قالَ : فَهَل تَستَطيعُ أن تَصومَ شَهرَينِ مُتَتابِعَينِ ؟ قالَ : لا ، قالَ : فَهَل تَستَطيعُ أن تُطعِمَ سِتّينَ مِسكينا ؟ قالَ : لا . قالَ : اِجلِس ، فَجَلَسَ فَاُتِيَ النَّبِيُّ صلى‌الله‌عليه‌و‌آله بِعَرَقٍ فيهِ تَمرٌ ـ وَالعَرَقُ : المِكتَلُ الضَّخمُ ـ قالَ : خُذ هذا فَتَصَدَّق بِهِ ، قالَ : أعَلى أفقَرَ مِنّا ؟!
فَضَحِكَ النَّبِيُّ صلى‌الله‌عليه‌و‌آله حَتّى بَدَت نَواجِذُهُ ، قالَ : أطعِمهُ عِيالَكَ صحيح البخاري : ج ۶ ص ۲۴۶۷ ح ۶۳۳۱ ، صحيح مسلم : ج ۲ ص ۷۸۱ ح ۸۱ .


گزیده سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه و آله
288

ه ـ خنده پيامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله از سخن صحرانشين

۶۸۰. المناقب، ابن شهرآشوب: مردى صحرانشين آمد و گفت: اى پيامبر خدا ! به ما خبر رسيده كه مسيح (دجّال) براى مردم كه از گرسنگى هلاك شده‌اند، تريد آب‌گوشت مى‌آورد. آيا مى‌بينى ـ پدر و مادرم فدايت ـ كه از سر خويشتندارى و بى‌رغبتى، از آب‌گوشت او دست بكشم ؟ !
پيامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌و‌آله خنديد و فرمود: «خداوند، تو را با همان چيزى بى‌نياز مى‌كند كه مؤمنان را بى‌نياز مى‌كند».۱

و ـ لبخند پيامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله از سخن مردى كه زنى را بوسيده بود

۶۸۱. المناقب، ابن شهرآشوب: جدّ خالد قسرى، زنى را بوسيد. آن زن به پيامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله شكايت كرد. پيامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله دنبال او فرستاد و آن مرد اقرار كرد و گفت: اگر زن بخواهد قصاص كند، مى‌تواند قصاص كند ! پيامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌و‌آله و يارانش لبخند زدند و فرمود: «آيا ديگر نمى‌كنى ؟». گفت: نه، به خدا سوگند، اى پيامبر خدا ! و پيامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله از او گذشت.۲

ز ـ خنده پيامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله از سادگى و حاضرجوابى مردى كه روزه‌اش را باطل كرده بود

۶۸۲. صحيح البخارى ـ به نقل از ابو هريره ـ: مردى نزد پيامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله آمد و گفت: هلاك شدم !
فرمود: «چه كرده‌اى ؟».
گفت: در ماه رمضان با همسرم آميزش كردم.

1.. جاءَ أعرابِيٌّ فَقالَ : يا رَسولَ اللّه‌ِ ، بَلَغَنا أنَّ المَسيحَ ـ يَعنِي الدَّجّالَ ـ يَأتِي النّاسَ بِالثَّريدِ وقَد هَلَكوا جَميعاجوعا ، أَفتَرى بِأَبي أنتَ واُمّي أن أكُفَّ مِن ثَريدِهِ تَعَفُّفا وتَزَهُّدا ؟! فَضَحِكَ رَسولُ اللّه‌ِ صلى‌الله‌عليه‌و‌آله ، ثُمَّ قالَ : يُغنيكَ اللّه‌ُ بِما يُغني بِهِ المُؤمِنينَ المناقب لابن شهرآشوب : ج ۱ ص ۱۴۸ ، بحار الأنوار : ج ۱۶ ص ۲۹۵ ح ۱ .

2.. قَبَّلَ جَدُّ خالِدٍ القَسرِيِّ امرَأَةً ، فَشَكَت إلَى النَّبِيِّ صلى‌الله‌عليه‌و‌آله ، فَأَرسَلَ إلَيهِ فَاعتَرَفَ ، وقالَ : إن [شاءَت] أن تَقتَصَّفَلتَقتَصَّ ! فَتَبَسَّمَ رَسولُ اللّه‌ِ صلى‌الله‌عليه‌و‌آلهوأَصحابُهُ فَقالَ : أوَ لا تَعودُ ؟ فَقالَ : لا وَاللّه‌ِ ، يا رَسولَ اللّه‌ِ . فَتَجاوَزَ عَنهُ المناقب لابن شهرآشوب : ج ۱ ص ۱۴۹ ، بحار الأنوار : ج ۱۶ ص ۲۹۵ ح ۱ .

  • نام منبع :
    گزیده سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه و آله
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعي از پژوهشگران، عبدالهادي مسعودي (مترجم)
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    اتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1396
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 21070
صفحه از 868
پرینت  ارسال به