141
گزیده سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه و آله

۲۴۵.سنن أبى داوود ـ به نقل از ابن عبّاس ـ: در سال فتح مكّه، عبّاس بن عبد المطّلب با ابو سفيان بن حرب نزد پيامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌و‌آله آمد و در محلّى به نام «مرّ الظهران» اسلام آورد. عبّاس به پيامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله گفت: اى پيامبر خدا ! ابو سفيان، مردى است كه افتخار و اعتبار [اجتماعى و سياسى] را دوست مى‌دارد. كاش برايش امتيازى قرار دهى !
پيامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله فرمود: «باشد ! هر كس داخل خانه ابو سفيان شود، در امان است، و هر كس هم درِ خانه‌اش را ببندد [و بيرون نيايد]، در امان است».۱

۲۴۶. السيرة النبويّة، ابن هشام: مِربَع بن قيظى به پيامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌و‌آله هنگامى كه ره‌سپار اُحُد بود و از باغ وى مى‌گذشت، گفت: اى محمّد ! اگر پيامبرى، حلالت نمى‌كنم، اگر از باغم بگذرى. آن گاه، مشتى خاك در دست گرفت و سپس گفت: به خدا سوگند، اگر مى‌دانستم كه اين خاك به جز تو نمى‌رسد، آن را به سوى تو مى‌پاشيدم !
مسلمانان قصد كشتن او را كردند كه پيامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌و‌آله فرمود: «او را وا نهيد كه اين كور است ؛ كوردل و بى‌بصيرت».۲

1.. إنَّ رَسولَ اللّه‌ِ صلى‌الله‌عليه‌و‌آله ـ عامَ الفَتحِ ـ جاءَهُ العَبّاسُ بنُ عَبدِ المُطَّلِبِ بِأَبي سُفيانَ بنِ حَربٍ ، فَأَسلَمَ بِمَرِّ الظَّهرانِ ، فَقالَ لَهُالعَبّاسُ : يا رَسولَ اللّه‌ِ ، إنَّ أبا سُفيانَ رَجُلٌ يُحِبُّ هذَا الفَخرَ ، فَلَو جَعَلتَ لَهُ شَيئا .
قالَ : نَعَم ، مَن دَخَلَ دارَ أبي سُفيانَ فَهُوَ آمِنٌ ، ومَن أغلَقَ عَلَيهِ بابَهُ فَهُوَ آمِنٌ سنن أبي داود : ج ۳ ص ۱۶۲ ح ۳۰۲۱ ، السنن الكبرى : ج ۹ ص ۲۰۰ ح ۱۸۲۷۷ .

2.. قالَ [مِربَعُ بنُ قَيظِيٍّ] لِرَسولِ اللّه‌ِ صلى‌الله‌عليه‌و‌آله حينَ أجازَ في حائِطِهِ ، ورَسولُ اللّه‌ِ صلى‌الله‌عليه‌و‌آلهعامِدٌ إلى اُحُدٍ : لا اُحِلُّ لَكَ يا مُحَمَّدُ ـإن كُنتَ نَبِيّا ـ أن تَمُرَّ في حائِطي ، وأَخَذَ في يَدِهِ حَفنَةً مِن تُرابٍ ، ثُمَّ قالَ : وَاللّه‌ِ ، لَو أعلَمُ أنّي لا اُصيبُ بِهذَا التُّرابِ غَيرَكَ لَرَمَيتُكَ بِهِ . فَابتَدَرَهُ القَومُ لِيَقتُلوهُ .
فَقالَ رَسولُ اللّه‌ِ صلى‌الله‌عليه‌و‌آله : دَعوهُ ، فَهذَا الأَعمى ، أعمَى القَلبِ ، أعمَى البَصيرَةِ السيرة النبويّة لابن هشام : ج ۲ ص ۱۷۰ ، الكامل في التاريخ : ج ۱ ص ۵۴۹ .


گزیده سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه و آله
140

۲۴۴.صحيح مسلم ـ به نقل از عمران بن حصين ـ: قبيله ثقيف، هم‌پيمان‌هاى بنى عقيل بودند و دو تن از ياران پيامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌و‌آله را به اسارت گرفتند و ياران پيامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌و‌آله نيز مردى از بنى عقيل را اسير كردند و همراه او شترى ارزشمند به نام عضباء را نيز به غنيمت گرفتند.
پيامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌و‌آله بر او كه در بند بود، وارد شد. او گفت: اى محمّد !
پيامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله نزد او رفت و فرمود: «چه كار دارى ؟».
گفت: به چه خاطر، مرا گرفته‌اى ؟ و به چه خاطر، شتر تندروى مرا گرفته‌اى ؟
پيامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله از سر بزرگ داشتن اين سخن (/ آن مرد) فرمود: «تو را به خاطر جرم و جنايت هم‌پيمانانت، ثقيف، دستگير نموده‌ام».۱ سپس از او روى گرداند؛ ولى آن مرد ندايش داد و گفت: اى محمّد! اى محمّد!
پيامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌و‌آله مهربان و دل‌نازك بود. به سوى او باز گشت و فرمود: «چه كار دارى ؟». گفت: من مسلمانم.
پيامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله فرمود: «اگر در حالى كه اختياردار كارت بودى [و اسير نشده بودى] و آن را مى‌گفتى، به كمال كاميابى مى‌رسيدى». سپس پيامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله باز گشت و آن مرد دوباره ندا داد: اى محمّد! اى محمّد!
پيامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله نزد او آمد و فرمود: «چه كار دارى ؟».
گفت: گرسنه‌ام، سيرم كن ؛ و تشنه‌ام، سيرابم كن.
پيامبر صلى‌الله‌عليه‌و‌آله فرمود: «اين نيازت است [و بايد برطرف شود]» و با آن دو مسلمان اسير، تبادل شد.۲

1.. رسم عرب، اين بود كه اگر كسى در باره جنايت هم‌پيمان خود، سكوت مى‌كرد و جنايت او را جبران نمى‌نمود ، شريك جرم محسوب مى‌شد . م

2.. كانَت ثَقيفٌ حُلَفاءَ لِبَني عَقيلٍ ، فَأَسَرَت ثَقيفٌ رَجُلَينِ مِن أصحابِ رَسولِ اللّه‌ِ صلى‌الله‌عليه‌و‌آله ، وأَسَرَ أصحابُ رَسولِ اللّه‌ِ صلى‌الله‌عليه‌و‌آلهرَجُلاً مِن بَني عَقيلٍ ، وأَصابوا مَعَهُ العَضباءَ ، فَأَتى عَلَيهِ رَسولُ اللّه‌ِ صلى‌الله‌عليه‌و‌آله وهُوَ في الوَثاقِ . قالَ : يا مُحَمَّدُ ! فَأَتاهُ فَقالَ : ما شَأنُكَ ؟ فَقالَ : بِمَ أخَذتَني ؟ وبِمَ أخَذتَ سابِقَةَ الحاجِّ ؟
فَقالَ إعظاما لِذلِكَ : أخَذتُكَ بِجَريرَةِ حُلَفائِكَ ثَقيفٍ .
ثُمَّ انصَرَفَ عَنهُ فَناداهُ ، فَقالَ : يا مُحَمَّدُ يا مُحَمَّدُ ! وكانَ رَسولُ اللّه‌ِ صلى‌الله‌عليه‌و‌آله رَحيما رَقيقا ، فَرَجَعَ إلَيهِ فَقالَ : ما شَأنُكَ ؟ قالَ : إنّي مُسلِمٌ ، قالَ : لَو قُلتَها وأَنتَ تَملِكُ أمرَكَ أفلَحتَ كُلَّ الفَلاحِ ، ثُمَّ انصَرَفَ . فَناداهُ فَقالَ : يا مُحَمَّدُ يا مُحَمَّدُ ! فَأَتاهُ فَقالَ : ما شَأنُكَ ؟ قالَ : إنّي جائِعٌ فَأَطعِمني وظَمآنُ فَاسقِني .
قالَ : هذِهِ حاجَتُكَ . فَفُدِيَ بِالرَّجُلَينِ (صحيح مسلم : ج ۳ ص ۱۲۶۲ ح ۸ ، سنن أبي داود : ج ۳ ص ۲۳۹ ح ۳۳۱۶) .

  • نام منبع :
    گزیده سیره پیامبر خاتم صلّی الله علیه و آله
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعي از پژوهشگران، عبدالهادي مسعودي (مترجم)
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    اتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1396
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 20670
صفحه از 868
پرینت  ارسال به