نمازم را كوتاه مىكنم؛ چون خوش ندارم كه بر مادرش سخت بگيرم.۱
۲۲۶. الطبقات الكبرى ـ در باره خالد بن سعيد بن عاص ـ: او به دخترش گفت: نزد عمويت برو. نزد پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله برو و به او سلام بده. پس [دخترش] جويريه رفت تا از پشت پيامبر صلىاللهعليهوآله وارد شد و خود را روى ايشان انداخت و با اشاره به پيراهن زردرنگى كه به تن داشت، آن را به پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله نشان داد. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله [بى آن كه ناراحت شود،]فرمود: «قشنگه، قشنگه، قشنگه! آن قدر بپوش تا كهنه شود ؛ آن قدر بپوش تا كهنه شود».۲
۲۲۷. المعجم الكبير ـ به نقل از يزيد بن ابى زياد ـ: پيامبر صلىاللهعليهوآله از خانه عايشه بيرون آمد و بر خانه فاطمه عليهاالسلام گذشت كه صداى گريه حسين عليهالسلام را شنيد. فرمود: «اى فاطمه! آيا نمىدانى كه گريه او، مرا آزار مىدهد ؟».۳
۲۲۸. معانى الأخبار: پيامبر صلىاللهعليهوآله با يارانش نماز مىخواند كه يكى از سجدههايش را طول داد. هنگامى كه نماز را سلام داد، به ايشان گفته شد: اى پيامبر خدا ! اين سجده را طول داديد ! پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: «آرى، فرزندم بر پشتم سوار شده بود و خوش نداشتم كه او را زودتر از وقتى كه خودش مىخواهد، پايين بياورم».۴
۲۲۹. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله ـ خطاب به يارانش در جنگ بدر ـ: گروهى از بنى هاشم و ديگران به زور [از
1.. إنّي لَأَقومُ فِي الصَّلاةِ اُريدُ أن اُطَوِّلَ فيها ، فَأَسمَعُ بُكاءَ الصَّبِيِّ فَأَتَجَوَّزُ في صَلاتي كَراهِيَةَ أن أشُقَّ عَلى اُمِّهِصحيح البخاري : ج ۱ ص ۲۵۰ ح ۶۷۵ ، سنن أبي داود : ج ۱ ص ۲۰۹ ح ۷۸۹ .
2.. [أنّه] قالَ لاِبنَتِهِ : اِذهَبي إلى عَمِّكِ ، اِذهَبي إلى رَسولِ اللّهِ صلىاللهعليهوآله فَسَلِّمي عَلَيهِ . فَذَهَبَتِ الجُوَيرِيَةُ حَتّى أتَتهُ مِن خَلفِهِفَأَكَبَّت عَلَيهِ ، وعَلَيها قَميصٌ أصفَرُ ، فَأَشارَت بِهِ إلى رَسولِ اللّهِ صلىاللهعليهوآلهتُريهِ ، [فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلىاللهعليهوآله] : سَنَه سَنَه سَنَه ، يَعني : حَسَنٌ ـ يَعني بِالحَبَشِيَّةِ ـ أبلي وأَخلِقي ، ثُمَّ أبلي وأَخلِقي الطبقات الكبرى : ج ۴ ص ۱۰۰ ، صحيح البخاري : ج ۳ ص ۱۱۱۷ ح ۲۹۰۶ .
3.. خَرَجَ النَّبِيُّ صلىاللهعليهوآله مِن بَيتِ عائِشَةَ فَمَرَّ عَلى بَيتِ فاطِمَةَ ، فَسَمِعَ حُسَينا عليهالسلاميَبكي ، فَقالَ : أ لَم تَعلَمي أنَّ بُكاءَهُيُؤذيني ؟ المعجم الكبير : ج ۳ ص ۱۱۶ ح ۲۸۴۷ ، سير أعلام النبلاء : ج ۳ ص ۲۸۴ الرقم ۴۸ .
4.. إنَّهُ صلىاللهعليهوآله كانَ يُصَلّي بِأَصحابِهِ ، فَأَطالَ سَجدَةً مِن سَجداتِهِ ، فَلَمّا سَلَّمَ قيلَ لَهُ : يا رَسولَ اللّهِ ، لَقَد أطَلتَ هذِهِالسَّجدَةَ ! فَقالَ صلىاللهعليهوآله : نَعَم ، إنَّ ابنِيَ ارتَحَلَني فَكَرِهتُ أن أعجَلَهُ حَتّى يَنزِلَ معاني الأخبار : ص ۳۵۱ ح ۱ ، الأربعون حديثا للشهيد الأوّل : ص ۷۲ ح ۳۱ .