گفت: من، گوشتش را خُرد مىكنم. چهارمى گفت: من، آن را مىپزم.
پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: «من هم براى شما هيزم جمع مىكنم».
اصحاب گفتند: اى پيامبر خدا ! شما زحمت نكِشيد. پدران و مادرانمان به فدايتان ! ما به جاى شما، كار مىكنيم.
پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: «مىدانم كه شما به جاى من، كار مىكنيد ؛ امّا خداوند عز و جل خوش ندارد كه بندهاش با عدّهاى از دوستان و همسفران خود باشد ؛ ولى امتياز خاصّى ميان آنها داشته باشد».
پس برخاست و شروع به جمعآورى هيزم كرد.۱
۱۹۲. سنن ابن ماجة ـ به نقل از ابو سعيد خُدرى ـ: پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله بر جوانى گذشت كه گوسفندى را پوست مىكند. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله به او فرمود: «كنار برو تا نشانت بدهم». پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله سپس دستش را ميان پوست و گوشت كرد و تا بغل به درون آن فرو برد و فرمود: «اى جوان ! اين گونه پوست بكن» و سپس رفت.۲
۱۹۳. سنن ابن ماجة ـ به نقل از ابو مسعود ـ: مردى نزد پيامبر صلىاللهعليهوآله آمد و هنگام گفتگو با ايشان بدنش مىلرزيد. پيامبر صلىاللهعليهوآله به او فرمود: «آرام باش ! من كه پادشاه نيستم ؛ بلكه پسرِ زنى هستم كه گوشت قورمه (خشك و نمكزده) مىخورد».۳
1.. مِن كِتابِ شَرَفِ النَّبِيِّ صلىاللهعليهوآله : رُوِيَ عَنِ النَّبِيِّ صلىاللهعليهوآله أنّهُ أمَرَ أصحابَهُ بِذَبحِ شاةٍ في سَفَرٍ ، فَقالَ رَجُلٌ مِنَ القَومِ : عَلَيَّذَبحُها ، وقالَ الآخَرُ : عَلَيَّ سَلخُها ، وقالَ الآخَرُ : عَلَيّ قَطعُها ، وقالَ الآخَرُ : عَلَيَّ طَبخُها ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلىاللهعليهوآله : أنا ألقُطُ لَكُمُ الحَطَبَ ، فَقالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، لا تُتعِبَنَّ بِآبائِنا وأُمَّهاتِنا أنتَ ، نَحنُ نَكفيكَ .
قالَ صلىاللهعليهوآله : عَرَفتُ أنَّكُم تَكفونّي ، ولكِنَّ اللّهَ عز و جل يَكرَهُ مِن عَبدِهِ إذا كانَ مَعَ أصحابِهِ أن يَنفَرِدَ مِن بَينِهِم . فَقامَ صلىاللهعليهوآلهيَلقُطُ الحَطَبَ لَهُم مكارم الأخلاق : ج ۱ ص ۵۳۶ ح ۱۸۶۷ ، بحار الأنوار : ج ۷۶ ص ۲۷۳ ح ۳۱ .
2.. إنَّ رَسولَ اللّهِ صلىاللهعليهوآله مَرَّ بِغُلامٍ يَسلَخُ شاةً ، فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلىاللهعليهوآله : تَنَحَّ حَتّى اُرِيَكَ . فَأَدخَلَ رَسولُ اللّهِ صلىاللهعليهوآلهيَدَهُ بَينَالجِلدِ وَاللَّحمِ ، فَدَحَسَ بِها حَتّى تَوارَت إلى الإِبطِ ، وقالَ : يا غُلامُ ، هكَذا فَاسلَخ . ثُمَّ مَضى سنن ابن ماجة : ج ۲ ص ۱۰۶۱ ح ۳۱۷۹ ، سنن أبي داود : ج ۱ ص ۴۷ ح ۱۸۵ .
3.. أتى النَّبِيَّ صلىاللهعليهوآلهرَجُلٌ فَكَلَّمَهُ ، فَجَعَلَ تَرعُدُ فَرائِصُهُ ، فَقالَ لَهُ : هَوِّن عَلَيكَ فَإِنّي لَستُ بِمَلَكٍ ! إنَّما أنَا ابنُ امرَأَةٍ تَأكُلُالقَديدَ سنن ابن ماجة : ج ۲ ص ۱۱۰۱ ح ۳۳۱۲ ، المستدرك على الصحيحين : ج ۳ ص ۵۰ ح ۴۳۶۶ .