بشارت دهنده آنان هستم، هنگامى كه نااميد مىشوند. آن روز، پرچم ستايش [الهى]به دست من است، و من، ارجمندترين فرزند آدم نزد خدايم هستم و فخرى نيست.۱
۱۷۶. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: نخستين پرچمى كه [به بهشت مىرسد و] درِ بهشت را مىكوبد، پرچم من است و نخستين كسى كه اجازه شفاعت به او داده مىشود، من هستم و فخرى نيست.۲
۱۰ / ۴
فروتنى هنگام مدح و ستايش
۱۷۷. مسند ابن حنبل ـ به نقل از اَنَس ـ: مردى گفت: اى محمّد ! اى سَرور و فرزند سَرور ما ! اى بهترينِ ما و فرزند بهترينِ ما !
پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله به او فرمود: «اى مردم ! پرهيزگار باشيد و شيطان، فريبتان ندهد. من، محمّد فرزند عبد اللّه هستم؛ بنده خدا و فرستاده او. به خدا سوگند، دوست ندارم كه مرا بالاتر از آن جايگاهم كه خدا مرا در آن جا نشانده است، بنشانيد».۳
۱۷۸. پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله: مرا از آنچه سزاوارم، فراتر نبريد ؛ زيرا خداوند ـ تبارك و تعالى ـ پيش از آن كه مرا پيامبر قرار دهد، بنده خود قرار داد. خداى ـ تبارك و تعالى ـ فرموده است: «هيچ بشرى را نسزد كه خدا، به او كتاب و حُكم و پيامبرى بدهد، سپس او به مردم بگويد: «به جاى خدا، بنده من باشيد» ؛ بلكه [بايد]به سبب آن كه كتاب [آسمانى] ياد مىداديد و از آن رو كه [آن را]خوب فرا گرفته بوديد، عالمان خدايى باشيد. و [نيز]شما را فرمان نخواهد داد كه فرشتگان و پيامبران را به خدايى برگيريد. آيا پس از آن كه سر به فرمان [خدا
1.. أنَا أوَّلُ النّاسِ خُروجا إذا بُعِثوا ، وأَنَا خَطيبُهم إذا وَفَدوا ، وأَنَا مُبَشِّرُهُم إذا أيِسوا . لِواءُ الحَمدِ يَومَئِذٍ بِيَدي ، وأَنَاأكرَمُ وُلدِ آدَمَ عَلى رَبّي ولا فَخرَ سنن الترمذي : ج ۵ ص ۵۸۵ ح ۳۶۱۰ ، الأوائل للطبراني : ص ۲۷ ح ۴ .
2.. إنَّ أوَّلَ لِواءٍ يَقرَعُ بابَ الجَنَّةِ لِوائي ، وإنَّ أوَّلَ مَن يُؤذَنُ لَهُ فِي الشَّفاعَةِ أنا ، ولا فَخرَ (المصنّف لابن أبي شيبة : ج ۸ص ۳۳۸ ح ۱۱۳ ، كنز العمّال : ج ۱۱ ص ۴۳۵ ح ۳۲۰۴۶) .
3.. إنَّ رَجُلاً قالَ : يا مُحَمَّدُ ، يا سَيِّدَنا وَابنَ سَيِّدِنا ، وخَيرَنا وَابنَ خَيرِنا .
فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلىاللهعليهوآله : يا أيُّهَا النّاسُ ! عَلَيكُم بِتَقواكُم ولا يَستَهوِيَنَّكُمُ الشَّيطانُ ، أنا مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ ، عَبدُ اللّهورَسولُهُ ، وَاللّهِ ما اُحِبُّ أن تَرفَعوني فَوقَ مَنزِلَتِيَ الَّتي أنزَلَنِيَ اللّهُ عز و جل (مسند ابن حنبل : ج ۴ ص ۳۰۶ ح ۱۲۵۵۲ ، السنن الكبرى للنسائي : ج ۶ ص ۷۰ ح ۱۰۰۷۷ و ۱۰۰۷۸) .