لازم۱ اشتراکی وجود داشته باشد، میتوان یک مفهوم را از اعضای آن حوزه به شمار آورد. از آنجا که شرط لازم معرفت وجود نوعی علم، هرچند ضعیف است و این ویژگی در شک به معنای جهل وجود ندارد، شک از حوزه معرفت خارج میشود. آیه مذکور نیز شک را از حوزه شناختی معرفت خارج دانسته، زیرا علمی بودن آن را انکار میکند. جز این آیه آیات دیگری نیز بر خروج شک از حوزه علم گواهی میدهند؛ برای نمونه:
(بَلِ ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِي الْآخِرَةِ بَلْ هُمْ في شَكٍ مِنْها بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ؛۲
آنها [مشركان] اطلاع صحيحى درباره آخرت ندارند، بلكه در اصل آن شک دارند، بلكه نسبت به آن نابينايند).
آیه فوق به روشنی شک را از حوزه علم خارج میکند و آن را حتی تا حد ناتوانی در یک ادراک حسی - رؤیت - فرو میکاهد؛ به این معنا که شک مشرکان در حقیقت در حد عدم ادراک حسی است. همانگونه که شخص نابینا قادر به کسب معرفت از حس بینایی نیست، مشرکان نیز قادر به کسب علم نیستند و شک نیز چیزی جز عدم العلم نیست.
بنابراین، برخلاف دیدگاه لغتشناسان که شک را هرچند نامعتبر، در قلمرو معارف دستهبندی میکنند، به نظر میرسد نباید پایه شناختی شک را حوزه معرفت قرار داد، بلکه حوزه شناختی شک را باید حوزه معرفتنمایان - عبارت از جهل، ریب، مریه، خرص، تردید و زعم - در نظر گرفت. تعلق شک به حوزه شناختی غیرمعرفت با همنشینی و تأثیرات همسوی شک و ریب در آیاتی قابل اشاره است؛ از جمله: