وثاقت حارث
رجاليان و علماي شيعه، حارث را توثيق يا مدح کردهاند. برقي، وي را در اولياي امير مؤمنان عليه السلام ذکر کرده است و شيخ طوسي نيز نام وي را در اصحاب ايشان آورده است. ۱ علّامه حلّي و ابن داوود، وي را در شمار راويان معتبر و ممدوح ذکر کردهاند و شيخ بهايي، به خود ميباليد که از نوادگان حارث هَمْداني است. ۲
با اين حال، برخي از دانشمندان اهل سنّت، وثاقت او را مورد ترديد قرار دادهاند و وي را دروغگو خواندهاند. ۳ دانشمند مراکشي، عبد العزيز بن محمّد بن صديق الحسيني القماري (م ۱۴۱۸ق) نوشتهاي با عنوان «الباحث عن علل الطعن في الحارث» دارد و در آن، اقوال مختلف در طعن حارث را بررسي کرده است. ۴ وي بر اين باور است که اوّلين بار، شَعْبي، بر حارث طعن زد و گفت: «حدّثني الحارث و کان أحد الکذّابين». علّت اين طعن، افراط حارث در محبّت علي عليه السلام، و تفضيل ايشان بر ديگر صحابه بود، در حالي که دروغي از حارثْ به اثبات نرسيده است. ۵
ويژگيهاي علمي
از حارث ميتوان به عنوان يکي از نخستين فقيهان شيعه نام برد. او فقه و حديث را از
علي بن ابي طالب عليه السلام و عبد الله بن مسعود فرا گرفت ۶ و در علم حساب، سرآمد روزگار خود بود. شَعْبي، علم حساب را از حارث فرا گرفته است. ۷ ابن سعد از شَعْبي روايت کرده است که: ديدم حسن و حسين عليهما السلام درباره احاديث امير مؤمنان عليه السلام، از حارث اَعور پرسش ميکنند. ۸
رجاليان اتّفاق دارند که حارث، فردي بسيار دانشمند و از منابع بزرگ علم در روزگار خود، آگاه بوده است. مثلاً ذهبي از وي با عناويني چون: امام، فقيه، علّامه و کثير العلم ياد ميکند؛ ۹ امّا درباره وثاقت او اختلاف نظر وجود دارد. گروهي همچون: يحيي بن معين و نسائي، او را توثيق کردهاند و گروهي ديگر چون: شَعْبي، ابوحاتم رازي، دارقطني، ابن حبّان و ابن حجر، وي را تضعيف يا متّهم به کذب نمودهاند؛ ولي ذَهَبي در باره او توقّف کرده و گفته است: أنا متحير فيه. ۱۰ شگفت از شَعْبي است که از وي روايات بسياري نقل کرده و در عين حال، وي را تکذيب کرده است. ذَهَبي با وجود اين تضاد، براي توجيه آن، منظور شعبي از کذب را خطا و اشتباه قلمداد کرده است. ۱۱
1. معجم رجال الحديث، ج۵، ص۱۷۳.
2. الغدير، ج ۱۱، ص ۲۱۸.
3. ر.ک: الضعفاء الکبير، ج۱، ص۲۰۸ ـ ۲۱۰؛ الکامل في ضعفاء الرجال، ج۲، ص۱۸۵ـ ۱۸۶.
4. ر.ک: «الباحث عن علل الطعن في الحارث»، علوم الحديث، ش ۵، سال سوم، ص ۳۰۷ ـ ۳۶۰.
5. همان، ص۳۲۶ ـ ۳۲۷.
6. تاريخ الإسلام، ج۵، ص۹۰.
7. الطبقات، ج۶، ص۲۴۸.
8. همان، ص۱۶۸.
9. سير أعلام النبلاء، ج ۴، ص ۱۵۲.
10. همان، ص ۱۵۵.
11. تاريخ ا?سلام، ج ۵، ص۹۰.