۲. تشيع در نگاه دانشمندان رجالي اهل سنّت
بايد توجّه داشت که وقتي رجاليان اهل سنّت، از شيعه سخن ميگويند، منظور، شيعه اعتقادي يا تعريف اصطلاحي شيعه نيست؛ بلکه آنان مفهومي عام از شيعه را مدّ نظر دارند. مثلاً ذهبي در ميزان الاعتدال، براي شيعيان، واژههاي متفاوتي به کار برده است: «يتشيع»، «فيه تشيع»، «فيه تشيع يسير»، «شيعي»، «رافضي»، «شيعي جَلد»، «رافضي جلد»، «رافضي کذاب»، «من غلاة الشيعة»، «من عتق الشيعة» و ... . اين الفاظ، همه مفهوم عامّي از شيعه هستند و تفاوت آنها در شدّت و ضعف تشيع است. غالب اين افراد، کساني بودهاند که به طعن در صحابه ۱ اعتقاد داشته و يا روايات فضايل شگفتآوري نقل کردهاند. ۲ به هر حال، ذهبي، تشيع را به معناي اصطلاحي آن به کار نبرده است.
شاهد سخن، آن که وي در شرح حال «ابان بن تَغْلِب» ميگويد:
شيعي جَلد، لکنّه صَدوق، فلنا صِدقُه وعليه بِدعَتُه وقد وثّقه أحمد بن حنبل وابن معين وأبو حاتم وأورده ابن عدى وقال: کان غاليا في التشيع. وقال السّعدى: زائغ مجاهر.
وي در ادامه، در پاسخ به اين سؤال که «اگر کسي بپرسد: چگونه مبتدعي توثيق شده است و حد ثقه عادل چيست؟»، ميگويد:
بدعت بر دو نوع است: بدعت صغرا، مانند غلوّ تشيع يا تشيع بدون غلوّ و تحريف، که بسياري از تابعيان و تابعيانِ تابعيان، علي رغم دين و ورع و صداقت، بر اين عقيده بودهاند و اگر حديث اين افراد را رد کنيم، همه آثار نبوي از بين ميرود و اين، فسادي آشکار است؛ و بدعت کبرا، مانند رفض کامل و غلوّ در آن، و اهانت به ابو بکر و عمر، و دعوت به اين عقيده. ما به روايت اين افراد، احتجاج نميکنيم و مورد احترام نيستند. من فرد صادق و مورد اعتمادي در اين گروه نميشناسم؛ بلکه دروغ، لباس زيرين آنهاست، و تقيه و نفاق، رويه لباسشان. پس چگونه روايت چنين فردي پذيرفته شود! حاشا وکلاّ!.
آن گاه تعريف ديگري از شيعه غالى بيان ميکند:
شيعه غالى، در زمان و عرف قدما، کسي است که درباره عثمان و زبير و طلحه و معاويه و گروهي از کساني که با عليرضي الله عنه جنگيدند، بدگويي کند و در زمان و عرف ما کسي است که اين بزرگان را تکفير کند و از شيخين بيزاري جويد. اين شخص، فردي گمراه و خطاکار است [و ابان بن تَغْلِب هرگز متعرّض شيخين نميشد؛ بلکه علي را افضل از آن دو ميدانست]. ۳
از سخنان ذهبي بر ميآيد که وي ابان بن تَغْلِب را شيعه غالي نميداند، حال آن که ابان، از راويان بزرگ و از شيعيان اعتقادي است و چنان که ديديم، اوّلين تعريف از شيعه اعتقادي را وي ارائه ميدهد.
ابن حجر مينويسد:
تشيع، عبارت است از محبّت و دوستي علي، و مقدّم دانستن وي بر ساير صحابه (غير از ابو بکر و عُمَر)؛ امّا اگر کسي علي را بر ابو بکر و عمر مقدّم بدارد، در تشيع خود، غالي است و عنوان رافضي بر او اطلاق ميشود و در غير اين صورت، شيعه است. حال اگر چنين فردي، سبّ و شتم صحابه را نيز بيفزايد، يا به کينه خود نسبت به آنان تصريح کند، غالي است، و اگر به رجعت نيز معتقد باشد، در غلوّ خود از حد گذرانده است. ۴
انتساب به تشيع، بسياري از بزرگان اهل سنّت را نيز شامل شده است. شافعي، ۵ محمّد بن جرير طبري (مورّخ و مفسّر مشهور)، ۶ احمد بن حسين بيهقي (صاحب السنن)، ۷ و عبد الرزّاق بن هُمام (مؤلّف المصنف) ۸ از اين دستهاند. اين قضيه، مشهور است که شافعي در هنگام حج گريه ميکرد و ميگفت:
يا راکباً قف بالمحصّب من منىو اهتف بقاعد خيفنا و الناهض
سحراً إذا فاض الحجيج إلى منىفيضاً کملتطم الفـرات الفائض
إن کـان رفضاً حبّ آل محمّدفليشهد الثـقلان أنّي رافـضي. ۹
و نيز گفته است:
إذا فـي مجلس ذکـروا عـلياًو سبطيه و فاطمة الزکية
فأجرى بعضهم ذکرى سواهمفـأيقن أنّـه لسلـقلقيـة. ۱۰
1. ميزان الاعتدال، ج۱، ص۲۷ (ابراهيم بن حکم) و ص۱۳۹ (احمد بن محمّد بن السري) و ج۲، ص۳۷۹ (عباد بن يعقوب) و ج۴، ص۴۹۰ (ابو اسرائيل المُلائي).
2. همان، ج۱، ص۶۳ (ابراهيم بن محمّد بن ميمون) و ص۴۵۰ (حبة بن جوين عُرَني) و ج۳، ص۳۴۰ (فرات بن اَحنف).
3. همان، ج۱، ص۵.
4. فتح الباري، ص۴۶۰.
5. تاريخ دمشق، ج۵۱، ص۲۹۹.
6. ميزان الاعتدال، ج۳، ص۴۹۹.
7. معجم البلدان، ج۱، ص۵۳۸.
8. ميزان الاعتدال، ج۲، ص۶۱۰.
9. کتاب الأم، شافعي، ج۱، ص۱۴؛ سير أعلام النبلاء، ج۱۰، ص۵۸.
10. نظم درر السمطين في فضائل المصطفي والمرتضي والبتول والسبطين، ص۱۱۱.