دو. ابراهيم بن يزيد بن اسود نَخَعي (۵۰ـ ۹۵ يا ۹۶ ق)
وي معروف به ابراهيم نَخَعي، از اهالي مَذْحِج ۱ و فقيه عراق، حافظ قرآن و از اَعلام شمرده شده است. ۲ وي مردي صالح، پرهيزکار و بي تکلّف بوده است. ۳ از علم ابن مسعود، آگاه بوده و روايات زيادي از وي نقل کرده است. ۴ فقه را از دايي خود، علقمة بن قيس نَخَعي، از بزرگترين شاگردان ابن مسعود آموخت. شعبي ـ که خود از بزرگان فقه و حديث است ـ معتقد است که ابراهيم از همه عالمان و فقيهان بصره، کوفه، حجاز و شام، داناتر بود. ۵ او را «صيرفي الحديث» ناميدهاند، و اعمش گفته است که: «هر گاه حديثي از اصحاب ميشنيدم، آن را بر ابراهيم عرضه ميکردم». ۶
اغلب رجاليان، ابراهيم را ثقه دانستهاند و در عين حال، يادآور شدهاند که بسياري از روايات او مرسل است. ۷ يحيي بن معين گفته است: «مراسيل ابراهيم نزد من، از مرسلات شعبي، بهتر است»؛ ۸ ولي ابن حجر، مرسلات ابراهيم را حجّت نميداند. ۹
برخي از علماي شيعه، ابراهيم را ناصبي دانستهاند. ۱۰ اين در حالي است که به باور ابراهيم، علي عليه السلام از عثمان، افضل است، گرچه درباره دو خليفه اوّل، چنين نظري نداشته است. ۱۱ همچنين از ابراهيم، رواياتي در کتب روايي شيعه وجود دارد، ۱۲ و شيخ طوسي، وي را يک بار در اصحاب امير المؤمنين علي عليه السلام ۱۳ و بار ديگر در اصحاب امام سجاد عليه السلام ذکر کرده است. ۱۴ در ضمن، ابراهيم، حديث: «نگاه به چهره علي، عبادت است» را روايت کرده است. صاحب أعيان الشيعة نيز دلايلي در ردّ ناصبي بودن ابراهيم، نقل کرده است، ۱۵ گرچه هيچ يک از موارد ياد شده، شيعي بودن وي را نيز اثبات نميکند.
ابراهيم، از مخالفان مرجئه بوده و از مجالست با آنان نهي ميکرده و افکار آنها را بدعت ميخوانده است. ۱۶ ابراهيم، در زمان حکومت حجّاج بن يوسف بر کوفه، در اين شهر ميزيست و او را به سبب ستمکاريهاي فراوانش سبّ و لعنت ميکرد. از اين رو، حجّاج بر او خشم گرفت و ابراهيم، مجبور شد که در خانهاي مخفي شود. در همين احوال، حجّاج درگذشت و گفتهاند زماني که ابراهيم از اين امر آگاه شد، از شادي گريست و به سجده افتاد. ۱۷ هر چند خود نيز چند ماه پس از مرگ حجّاج، در سال ۹۶ ق و در زمان خلافت وليد
بن عبد الملک وفات کرد. ۱۸
گفتهاند که ابراهيم، به اهل رأي تمايل داشت و وي استاد حمّاد بن سلمه ۱۹ بوده است. حمّاد نيز استاد ابو حنيفه (رهبر مکتب قياس) بوده است. ۲۰ ابراهيم، از فقه علقمه تأثير بسياري گرفته است، به طوري که طبق بررسي يکي از محقّقان اهل سنّت، از ميان پنجاه فتواي علقمه، ابراهيم در ۳۹ فتوا با وي موافق است، در پنج مورد، مخالف، و در شش مورد، فتواي ابراهيم يافت نشده است. ۲۱
از ابراهيم نقل شده که ميگفت: «لا يستقيم رأي إلّا برواية ولا رواية إلّا برأي». بنا بر اين گفتهاند که وي به نقل و رأي، هر دو پايبند بوده است. ۲۲ حتّي از اعمش نقل کردهاند که ميگفت: «هرگز نديدم نخعي در چيزي، از رأي خود سخن بگويد». ۲۳
به نظر ميرسد که تابعيان فقيه کوفه، تعريف خاصّي از رأي و اجتهاد داشتهاند و بسياري از مواردي را که محدّثان، رأي و قياس ميدانستند، آنان استنباط فقهي به شمار ميآوردند؛ امري که درباره ابو حنيفه نيز گفته شده است. ۲۴
1. الطبقات الکبري، ج۶، ص۲۷۰ .
2. سير أعلام النبلاء، ج۴، ص۵۲۰.
3. معرفة الثقات، ج۱، ص۲۱۰.
4. سير أعلام النبلاء، ج۴، ص۵۲۱.
5. تهذيب الکمال، ج۲، ص۲۳۸.
6. معرفة علوم الحديث، ص۱۶.
7. معرفة الثقات، ج۱، ص۲۱۰؛ تقريب التهذيب، ج۱، ص۶۹.
8. تهذيب الکمال، ج۲، ص۲۳۸.
9. ميزان الاعتدال، ج۱، ص۷۵.
10..۱ المناقب، ابن شهر آشوب، ج۱، ص۲۸۹. نيز ر.ک: بحار الأنوار، ج۳۸، ص۲۲۹.
11..۱ الطبقات الکبري، ج۶، ص ۲۷۵.
12..۱ ر.ک: معجم رجال الحديث، ج۱، ص۳۳۱.
13..۱ رجال الطوسي، ش۴۷۷.
14. همان، ش۱۰۷۳.
15. أعيان الشيعة، ج۲، ص۲۵۰.
16. الطبقات الکبري، ج۶، ص۲۷۳ـ ۲۷۵ .
17. همان، ص ۲۷۹؛ تذکرة الحفّاظ، ج۱، ص۷۴.
18. الطبقات الکبري، ج۶، ص ۲۸۴ .
19. سير أعلام النبلاء، ج۴، ص ۵۲۱ .
20. بزرگان معتزله، بر ابراهيم نيز به دليل رواج مکتب رأي، انتقاد کردهاند. در اين باره، رک : شرح نهج البلاغة، ابن ابي الحديد، ج۲۰، ص۳۱.
21. عصر التابعين، ص۵۱۲ .
22. نصب الراية، ج۱، ص۲۹.
23. سنن الدارمي، ج۱، ص۴۷؛ سنن النسائي، ص۱۳؛ العلل و معرفة الرجال، ج۳، ص۴۹۱.
24. ر.ک: ابوحنيفه و اصحابه المحدّثون، ص۳۶ـ ۶۸؛ نصب الراية، ص۶ـ ۳۵.