د ـ شاخه مورّخان کوفه
صبغه و ساختار مکتب تاريخنگاري عراق، بخصوص در کوفه، شيعي است و به جرئت ميتوان گفت که در آثاري که مورّخان غير شيعي نيز پديد آوردهاند، همه عيال مورّخان و اخباريان شيعهاند. از ديدگاه تاريخنگاري کوفه، نگرش به حوادث و اخبار تاريخي، متفاوت با سيرهنگاري در مکتب مدينه است؛ يعني استمرار ديدگاه قبيلهاي پيش از اسلام يا ادامه روايات «ايام» و «انساب» ۱ عرب توسط راويان شعر و اخبار و شيوخ قبيله، که به مبالغه و تفاخر ختم ميشد. ۲ پس از آن، تحزّب بر بنياد سياست، سرزمين و شهر پيدا شد و باعث پيدايش روايات فرقهاي و منطقهاي گرديد تا آن جا که يک واقعه به اعتبار راوي آن و نوع گرايش سياسي، مذهبي، قبيلهاي و حتّي وابستگي جغرافيايي آن، ميتوانست ويژگي خاصّي داشته باشد. براي نمونه، ميتوان به ابو مِخْنَف، عوانة بن حکم و سيف بن عمر اشاره کرد که بر اساس علاقه علوي يا شامي و با نگرش قبيلهاي، به تدوين تاريخ ميپرداختند. ۳
از مورّخان کوفه ميتوان اين افراد را برشمرد:
۱. محمّد بن سائب کلْبي (م ۱۴۶ ق)
وي، همان مفسّر و نَسَبشناس معروف است که از طريق ابو صالح از ابن عبّاس، روايت ميکند. گرچه بايد گفت که اهتمام وي بيشتر به تحقيق در تاريخ قديم عرب و انساب است. ۴ ذهبي، او را علّامه، مفسّر و استاد در علم انساب ميخواند، و در عين حال، حديث او را متروک ميداند. ۵
تشيع وي ريشهدار بود و جرح او به همين دليل است. ساجي، معتقد است که حديث محمّد بن سائب، متروک است و به خاطر زيادهروي در تشيع، به شدّت تضعيف ميشود. ۶ يحيى بن يعلى ميگويد:
از زائده شنيدم که ميگفت: حديثِ چهار نفر را ترک کنيد: حجّاج، جابر جُعفي، حميد (همنشين مجاهد) و کلبي؛ امّا از کلبي شنيدم که ميگفت: دانشم را فراموش کردم. پس نزد آل محمّد رفتم. آنها عسلي به من نوشاندند که از علم، آکنده شدم. ۷
امّا نجاشي، اين داستان را اين گونه نقل ميکند:
کلبي گفت: در اثر بيماري سختي، دانشم را فراموش کردم. نزد جعفر بن محمّد عليه السلام رفتم. وي جام علم را به من چشاند و علم مرا به من بازگرداند. امام صادق عليه السلام او را به خود نزديک و با او مهرباني ميکرد. ۸
مرحوم کليني نيز پس از بيان داستاني درباره حضور کلبي نزد امام صادق عليه السلام، ميگويد:
همواره با دوستي و محبّت اهل بيت عليهم السلام ميزيست تا بدرود حيات گفت. ۹
1. ايام، يعني روزهايي که جنگ و کشتار ميان قبايل روي ميداد؛ روزهايي که براي غالب، افتخار و براي مغلوب، سرافکندگي به حساب ميآمد. انساب، يعني تبارشناختي به منظور فخرفروشي بر رقيبان و قبايل ديگر که جدال بر سر آن، مفاخره نام گرفت.
2. تاريخنگاري در اسلام، ص۵۷.
3. علم تاريخ در گستره تمدّن اسلامي، ج۱، ص۵۱۶؛ ضحي الاسلام، ج۲، ص۳۳۹ ـ ۳۴۰.
4. علم تاريخ در گستره تمدن اسلامي، ج۱، ص۴۸۱.
5. ر.ک: سير أعلام النبلاء، ج۶، ص۲۴۸.
6. تهذيب التهذيب، ج۹، ص۱۵۹.
7. ضعفاء الکبير، ج۴، ص۷۷.
8. نجاشي اين داستان را ذيل نام هشام بن محمّد بن سائب (ش ۱۱۶۶)، فرزند وي آورده است که ظاهراً نادرست است؛ زيرا هشام، بيش از پنجاه سال پس از شهادت امام صادق عليه السلام، در سال ۲۰۶ ق، وفات کرده است.
9. الکافي، ج۱، ص۳۵۱.