ب ـ شاخه معتدل فقيهان کوفه
شاخه ديگر راويان کوفه در اين زمان، گروهي از برجستهترين دانشمندان فقيه شيعه بودند که ديدگاهي معتدل و محتاط با قضايا داشتند و در متن داد و ستد فرهنگي و علمي آن روزگار، حضور پيدا ميکردند. ۱ اينان، در ميان شيعه يا اهل سنّت، به دروغ يا غلوّ در عقايدشان متّهم نشدهاند و فقط به تشيع آنها تصريح شده است.
از همان زمان حضور امامان، در جامعه شيعي، گرايشهايى وجود داشت که با طرز تفکّر و اعتقاد سنّتى شيعه در مورد امامان خويش مخالفت داشته است. بسياري از شيعيان براى امامان عليهم السلام، فقط مرجعيتي علمى قائل بودند و با نسبت دادن صفات فوق بشري به ائمّه عليهم السلام مخالف بودند. ۲
مرحوم بحر العلوم در رجال خود از شهيد ثاني نقل ميکند که بسياري از اصحاب ائمّه عليهم السلام و شيعيان متقدّم، ائمّه عليهم السلام را تنها «علماي ابرار» ميدانستند و حتّي به عصمت آنان هم قائل نبودند. با اين حال، ائمّه عليهم السلام آنان را مؤمن و عادل ميدانستند؛ ۳ نظرى که برخى متکلّمان شيعى دورههاى بعد نيز (از جمله ابوجعفر محمّد بن قِبّه رازى) ۴ از آن پشتيبانى کردهاند. ۵ وي
امامان را فقط دانشمندان و بندگانى صالح و عالم به قرآن و سنّت مىدانست و منکرِ دانايى آنان به غيب بود. ۶ با وجود اين، مشى عقيدتى او مورد تحسين جامعه علمى شيعه در آن ادوار قرار داشت. ۷
گويا نوبختيان نيز در برخي امور مربوط به ائمّه عليهم السلام (همچون: معرفت امام به همه زبانها، علم غيب، علم به ضماير مردم و معجزههاي امام)، نظرهاي موافقي با شيعيان عصر خويش نداشتهاند. ۸ حتّي گروهى از اصحاب امامان، معتقد بودند که آنان در مسائل فقهى، مانند ساير فقهاي آن اعصار، به اجتهاد آزاد شخصى (رأى) يا قياس، عمل مىکنند و اين نظر نيز مورد پشتيبانى و قبول گروهى از محدّثان قم بود. ۹
امّا در زمان شيخ مفيد، تنها اقلّيتي از علماي شيعه، عصمت ائمّه عليهم السلام را انکار ميکردند. ۱۰ بحر العلوم، تنزيه مخالفان عصمت را تنها مخصوص به آن زمان ميداند و در دوران بعد جايز نميشمارد. ۱۱
در اين دوران، حتّي اخباري درباره اختلافات ميان غُلات و شيعيان مورد علاقه امام صادق عليه السلام (يعني: بُريد، زُراره، ابو بصير ۱۲ ، و محمّد بن مسلم) وجود دارد که آن حضرت، اين چهار نفر را با تعبيرهايي چون: زندهکنندگان ياد اهل بيت، حافظان دين، امينان پدرم و سابقين، ياد ميکرد ۱۳ و شيعيان غالي آن دوره ـ که متمثّل در ابو الخطّاب و پيروانش بودند ـ، از اين چهار نفر، نفرت داشتند، تا آن جا که جميل بن درّاج، اصحاب ابوالخطّاب را از بغض آنها درباره اين چهار نفر ميشناخته است. ۱۴
چنان که در اسناد روايت ذمِّ زراره، محمّد بن مسلم و ابو بصير تأمّل کنيم، در مييابيم که بسياري از اسناد اين روايات، از طريق جبرئيل بن احمد، از محمّد بن عيسي بن عُبَيد
يقطيني نقل کرده ۱۵ ، که اوّلي مجهول بوده و شيخ، محمّد بن عيسي را تضعيف کرده و در زمره کساني که از غُلات خوانده شدهاند، قرار داده است. ۱۶
مرحوم خويي نيز در اين موارد، مجهول بودن جبرئيل و ضعف اسناد اين روايات را خاطر نشان کرده است. ۱۷ همچنين، نام محمّد بن بَحْر رُهْني نَرماشيري در اين اسناد آمده که خود کشّي، به غالي بودن وي، تصريح کرده است. ۱۸
از سيره ائمّه عليهم السلام به دست ميآيد که آنها در مسائل فقهى، به صراحت، وظيفه خود را بيان اصول و قواعد کلّى دانسته و تفريع و استنتاج احکام جزئى را به عهده پيروان خويش گذاردهاند. ۱۹ اين افراد، کساني بودند که قدرت تميز ميان اخبار درست و نادرست را داشتند و مرجع راويان شيعه و برطرف کننده شبهات و اختلافهاي آنان به شمار مىآمدند. امام صادق عليه السلام به فيض بن مختار دستور مىدهد که هرگاه جوياى احاديث اهل بيت ميشود، به زُرارة بن اَعْين رجوع کند! ۲۰
با توجّه به اين گونه ارجاعها عمر بن اُذَينه، کتاب ارث خود را به تمامى، بر زُراره عرضه کرد و در نقل رواياتش از او اجازه گرفت. ۲۱ ابن ابى عُمَير، از شعيب عَقَرْقوفى، اين گونه روايت مىکند:
به امام صادق عليه السلام گفتم: گاه به تحقيق، درباره مسئلهاى محتاج مىشويم و به شما دسترسى نيست. در اين گونه مواقع، به چه کسي مراجعه کنيم؟ حضرت فرمود: «بر تو باد به ابو بصير اسدى». ۲۲
همچنين، روايت شده است که محدّث جليل القدر، عبد الله بن ابى يعْفور به امام صادق عليه السلام
گفت: براى من امکان ندارد هميشه به خدمت شما برسم. گاه بعضى از شيعيان نزد من مىآيند و از من سؤالهايى مىکنند که جواب آنها را نمى دانم. در اين گونه موارد چه کنم؟
امام عليه السلام فرمود:
به محمّد بن مسلم مراجعه کن! او از پدرم حديث شنيده و نزد او منزلت داشته است. ۲۳
بنا بر اين، ميتوان گفت که فقه شيعه در زمان امام باقر عليه السلام تأسيس شد و در زمان امام صادق عليه السلام به شکوفايي رسيد؛ زيرا مهمترين فقيهان شيعه، کساني بودندکه امام باقر عليه السلام را درک کردند و در محضر ايشان دانش آموختند. در عين حال، به دوران امام صادق عليه السلام نيز رسيدند و استعداد خود را در اين زمان شکوفا کردند. در دوران امامت، با همه فقيهان بزرگ و دانشمندي که پديد آمدند، هرگز فقيهاني همچون ايشان ظهور نکردند. داوود بن سِرْحان مى گويد: شنيدم که ابو عبد الله عليه السلام فرمود:
برخى از افراد را در جريان بعضى مطالب قرار مى دهم و آنها را از جدل و ريا در دين خدا، و از قياس نهى مى کنم؛ ولى همين که ايشان از نزد من خارج مى شوند، به تأويل و توجيهِ ناروا مى پردازند. به بعضى دستور مى دهم که سخن بگويند و برخى را از گفتگو و مباحثه نهى مى کنم؛ امّا هر کسى [امر و نهى مرا] براى خود تأويل مى نمايد و با اين کار، خدا و رسولش را عصيان مى کند. اگر آنچه پدرم به اصحابش سپرد، مى شنيدند و اطاعت مى کردند، من نيز به آنان مى سپردم. به درستى که اصحاب پدرم بُرَيد عِجْلي، زُراره، ابو بصير و محمّد بن مسلم در حال حيات و مرگ، مايه افتخارند. ۲۴
برخي از مهمترين راويان متعلّق به اين شاخه از شيعه، عبارتاند از:
1. ميراث مکتوب شيعه، ص۶۷.
2. ميراث مکتوب شيعه، ص۱۴۴.
3. الفوائد الرجالية، ج۳، ص۲۲۰.
4. از دانشمندان و متکلّمان مورد احترام شيعي در قرن چهارم که رئيس بزرگ شيعه در زمان خود بوده و آراي او مورد توجّه و استناد دانشمندان شيعي پس از وي بوده است.
5. خلاصة الأقوال، ص۲۴۳، ش۳۲.
6. مقدّمهاى بر فقه شيعه، ص۳۳ (به نقل از: کشف القناع، ص۲۰۰) .
7. الفهرست، طوسي، ص۲۰۷، ش۵۹۶.
8. ر.ک: اوائل المقالات، ص۶۷ ـ ۶۹.
9. تصحيح اعتقادات الإمامية، ص۱۳۶.
10. اوائل المقالات، ص ۱۳۵.
11. الفوائد الرجالية، ج۳، ص۲۲ .
12. در برخي نقلها به جاي ابو بصير، ابو جعفر اَحول آمده است (ر.ک: همان، ج ۱، ش ۲۱۵ و ج ۲، ش ۳۲۶).
13. همان، ج ۱، ش ۲۱۷، ۲۱۹ و ۲۲۰.
14. همان، ص ۳۴۹، ش ۲۲۰.
15. ر.ک: معجم رجال الحديث، ج ۸، ص ۲۴۲ ـ ۲۵۲.
16. ر.ک: الفهرست، طوسي، ص ۲۱۶، ش ۶۱۱.
17. ر.ک: معجم رجال الحديث، ج ۸ و ۱۷ و ۲۱ (ذيل عنوان اين راويان).
18. اختيار معرفة الرجال، ج ۱، ص ۳۶۳.
19. بَزَنطي از امام رضا عليه السلام نقل کرده است: «علينا القاء الاُصول إليکم وعليکم التفرّع» (مستطرفات السرائر، ص۵۷۵).
20. تاريخ آل زرارة، ص۵۱؛ اختيار معرفة الرجال، ج۱، ص۳۴۷.
21. الکافي، ج۷، ص۹۵، ح۳.
22. اختيار معرفة الرجال، ج۱، ص۴۰۰، ش۲۹۱.
23. همان، ص۳۸۳، ش۲۷۳.
24. همان، ج۱، ص۳۴۸ـ ۳۴۹، ش۲۲۰.