اوایل سده دوم هجری، یکی از راههای انتقال حدیث بوده ولی تثبیت آن به مثابه یک اصطلاح متمایز از مشافهه، احتمالاً مربوط به حلقه هشام بن حکم در بغداد در اوایل قرن سوم هجری است.۱ تألیف کتاب التوقیعات به وسیله عبیدی۲ که از معدود تألیفات مستقلّ امامیمذهبان در این باره است، میتواند نشان دهنده اهمّیت طریق نقل مکاتبهای برای او باشد. در حقیقت با وجود رواج مکاتبه در روزگاران بسیار پیشتر از عبیدی، در دوران اوست که دوگانه اصطلاحی «مشافهه - مکاتبه» شکل میگیرد.۳ مستند این مطلب، عبارت منحصر به فرد نجاشی در شرح حال اوست که: «روی عن أبی جعفر الثانی مکاتبة و مشافهة».۴
چنین به نظر میرسد که طیف فکری هشام بن حکم با وجود گرایش به کتابت حدیث، ضرورتاً به سنّتهای حرفهای محدّثانه چون «سماع/ قرائت - اجازه/ وجاده» علاقه نداشتند. گزارش یعقوب بن یزید انباری در جرح یونس بن عبد الرحمن: «کان یروی الأحادیث من غیر سماع»۵ میتواند نشانی از این رویکرد باشد.۶
سیطره گفتمان کتابت حدیث، افزون بر پدید آوردن مکتوبههای متعدّد حدیثی، به طور خاص موجب شد تا آثاری مرتبط با نقد درونی و بیرونی حدیث نیز در سنّت فکری هشام بن حکم پای به عرصه وجود نهند. اختلاف الحدیث و علل الحدیث یونس بن عبد الرحمن، از جمله آثار مربوط به نقد درونی حدیث و الأخبار هشام بن حکم و تولیدات بنی اُمیّة فی الحدیث و ذکر الأحادیث الموضوعةی اثر ثبیت بن محمّد عسکری، از این جمله شمرده شدهاند.۷ محمّد بن عیسی بن عبید نیز کتاب