مفهومی نظیر «تأثیر عاطفی، تماس مادی است» یا «نگرشها مردماند»۱ نشان دادهاند که نسبتی با ادعاهای پوزیتویستهای منطقی ندارند. این ادعا که درک تمامی معارف انتزاعی یا غیرانتزاعی مبتنی بر مفاهیم حسیاند با ادعای پوزیتویستها که مفاهیم انتزاعی فلسفی، اخلاقی و دینی را بیمعنا میدانند، بسیار متفاوت است. چنانچه معناشناسان شناختی این دسته از معانی را بیمعنا میدانستند، برای فهم آنها تلاشی نمیکردند و مبنای حسی نمیساختند.
معناشناسی شناختی و قرینهها
دانشمندان علم تفسیر و حدیث همواره یکی از پیشنیازهای فهم صحیح متون دینی را گردآوری قرینهها دانستهاند؛ زیرا دستیابی به مقصود اصلی که آن را ظهور تصدیقی مینامند، بدون اتکای بر قرائن ممکن نیست. قرینه به معنای امری است که همراه کلام میآید و مخاطب را در دستیابی به مراد جدی متکلم راهنمایی میکند.۲ شرایط مکانی و زمانی متن همواره این استلزام را در پی خواهد داشت تا برای فهم مقصود در پی قرائنی باشیم که در درون متن یا خارج آن وجود دارند و بدون توجه به آنها هرگز نخواهیم توانست تا برداشت صحیحی از متن ارائه دهیم. برداشتی که مطابق با مراد جدی متکلم باشد.
قرائن از جهات مختلف دستهبندیهای گوناگونی نیز دارند؛ نظیر قرائن متصل و منفصل، لفظی و غیرلفظی، معینه و صارفه، شخصی و نوعی، عرفی و عقلی. هر دسته کارکرد خاصی در روشن شدن معنای اصلی متن بر عهده دارد. معناشناسی شناختی تمامی قرائن زبانی را به رسمیت میشناسد و برای دستیابی به مفهومسازیهای متن از آنها بهره میگیرد؛ زیرا راه رسیدن به مراد گوینده را از