79
معناشناسی شناختی در کاربست متون وحیانی

ذهن به طور ذاتی منقوش نیست؛ زیرا در کودکان و سفیهان برای اولین مرتبه این امور شناخته‏شده نیستند. آشکار است که در کودکان و سفیهان لیستی از مدرکات و تصور این امور وجود ندارد.۱

اما باید تأکید کنیم که اصول معناشناسی شناختی مبرای از چنین دیدگاهی است و اصولی نظیر بدن‏مندی چنین تقریری را ارائه نمی‏دهد. این ادعا را تحت دو عنوان معناشناسی شناختی به مثابه روش گسترش شناخت و معناشناسی شناختی و بنیان‏های معرفتی توضیح می‏دهیم.

معناشناسی شناختی به مثابه روش گسترش شناخت

این امکان هست که از دیدگاه تجربه‏گرایان افراطی چون لاک، انسان از هیچ‏گونه معرفت فطری‏ای برخوردار نباشد و تنها دارای شناخت حسی و مادی باشد؛ اما آنچه در تفاوت دیدگاه معناشناسی شناختی و تجربه‏گرایان باید به آن توجه کرد، این است که معناشناسان شناختی گسترش شناخت‏های انسان را مبتنی بر تجربیات انسان می‏دانند و درباره منبع این تجربیات اظهار نظر نمی‏کنند. آنچه در نظر آنان اهمیت دارد، این است که شناخت‏های اکتسابی انسان از جهان پیرامون خود چگونه و در چه سازوکاری حاصل می‏شود؛ بدون اینکه درباره منبع آنها نظری ارائه کرده باشند:

ذهن ذاتاً تجسم یافته است. اندیشه عمدتاً ناخودآگاه است. مفاهیم انتزاعی عمدتاً استعاری است. این سه یافته اصلی علم شناختی هستند.۲

عقل نیز در تعریف معناشناسان شناختی از تعریف ویژه‏ای برخوردار است و

1.. Locke, P. ۴۰,

2.. Lakoff and Johnson, Philosophy in the Flesh: the Embodied Mind & its Challenge to Western Thought, P. ۱۴.


معناشناسی شناختی در کاربست متون وحیانی
78

بدن‏مند بودن معنا ممکن است این نتیجه برداشت شود که تنها می‏توان به واقعیات، دانش تجربی داشت.

برای پاسخ به این اشکال باید ابتدا به صورت خلاصه تجربه‏‏گرایی افراطی را توضیح دهیم. تجربه‏گرایی در فلسفه غرب واکنشی در برابر عقل‏گرایی بود که اصالت را به تجربه و حس می‏داد و تمامی امور فطری را انکار می‏کرد. بر اساس این دیدگاه، شناخت از حس به وجود می‏آید و تنها منبع شناخت انسان حس است و ما شناخت‏هایی به جز آنچه از طریق حواس به دست می‏آوریم، نداریم. آنان ذهن را لوح نانوشته‏ای می‏دانند که تدریجاً از راه حواس صورت‏هایی در آن نقش می‏بندد. جان لاک در این باره می‏گوید:

در نزد برخی این نظریه ثابت است که یک اصول فطری معینی در فهم وجود دارد. برخی از مفاهیم اولیه به گونه‏ای در ذهن انسان نهاده شده که نفس در اولین وجودش آنها را درک می‏کند و با آنها به دنیا می‏آید.۱

وی در ادامه چنین تصوری را بی وجه می‏داند و توضیح می‏دهد:

به نظر می‏رسد این نامربوط باشد که فرض کنیم تصوراتی از رنگ‏ها در مخلوقی که خداوند به او بینایی و قوه دریافت آنها را از طریق چشم‏ها در برخورد با موضوعات خارجی داده است، نهاده شده باشد. غیر منطقی‏تر این است که حقایق متعددی را به ادراک از طبیعت و ویژگی‏های ذاتی به خودمان نسبت می‏دهیم وقتی خودمان را ملاحظه می‏کنیم. در این نظر قوای ذهنی ما مستعد می‏شوند برای به دست آوردن یک شناخت معین و ساده از آنها به عنوان چیزهایی که اصولاً در ذهن به طور ثابت وجود دارند.۲

وی سپس این نظریه را مورد نقد قرار می‏دهد و می‏نویسد:

1.. Locke, An Essay Concerning Human Understanding, p. ۳۸.

2.. Ibid., p. ۳۹.

  • نام منبع :
    معناشناسی شناختی در کاربست متون وحیانی
    سایر پدیدآورندگان :
    محمد رکّعی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1399
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 5569
صفحه از 369
پرینت  ارسال به