قلمرو مقصد انتقال مییابد. مواردی نظیر چگونگی موجودیت قلمرو مبدأ، ویژگیهای قلمرو مبدأ و گزارههای قلمرو مبدأ به قلمرو مقصد منتقل و قلمرو مقصد دقیقاً در انطباق تمامی این موارد شناخته میشود. اساس این رویکرد به دلیل این اصل است که انسان با تفکیک و تحلیل احکام قلمرو فیزیکی و جسمی و انتقال تجربه حاصل از آن به قلمرو مبدأ، قلمرو مبدأ را که معمولاً قلمروی غیرحسی و انتزاعی است درک میکند.۱ ما با تجربه فیزیکی مفاهیم حسی را ادراک میکنیم و با کمک استعاره مفهومی آن تجارب را به قلمروهای جدید منتقل میکنیم۲ و با بهرهگیری از اطلاعاتی که از قلمرو مبدأ داریم، دانش، بینش و رفتار خود را نسبت به قلمرو مقصد شکل میدهیم.۳ در نتیجه با ایجاد نگاشت میان دو قلمرو مبدأ و مقصد به رفع ابهام از قلمرو مقصد نائل میشویم.
استعاره سازکاری شناختی است که از طریق آن یک قلمرو تجربی به طور تقریبی بر قلمرو تجربی دیگر نگاشت میشود. به طوری که قلمرو دوم تا حدودی از طریق قلمرو اول درک میشود. قلمرویی که نگاشت میشود قلمرو مبدأ یا دهنده نامیده میشود و قلمرویی که نگاشت بر آن صورت میگیرد قلمرو مقصد یا گیرنده نام دارد.۴
قلمرو تجربی در این تعریف شامل تمامی تجربیات انسان از قبیل تجربیات فیزیکی، عاطفی و روانی و حتی تجربیات معنوی انسان میشود. قلمرو مبدأ در استعاره مفهومی میتواند هر مفهومی باشد که انسان نسبت به آن دارای شناخت و تجربه کافی از قبیل شناختهای مادی و فیزیکی، بدنی، محیطی،
1.. راغین، البنی التصوریه و اللسانیات المعرفیه فی القرآن الکریم، ص۳۳۳.
2.. قائمینیا، «شخصیت بخشی در قرآن کریم»، مجله قرآن و مطالعات زبانشناختی، ص۷.
3.. عالیه کرد زعفرانلو و حاجیان، «استعارههای جهتی با رویکرد شناختی»، فصلنامه نقد ادبی، ص۱۱۷.
4.. بارسلونا، استعاره و مجاز با رویکردی شناختی، ص۱۰.